۲۸ امرداد: کودتا؛ رستاخیز؛ هیچکدام
ژانویه 22, 2013
۲۸ امرداد: کودتا؛ رستاخیز؛ هیچکدام
نویسنده: م. ر. رضا
باید پذیرفت که دو اشتباه مهلک دکتر مصدق، اولی در نپذیرفتن پیشنهاد مشترک انگلیس و امریکا و دومی عدم درخواست انحلال مجلس از شاه و رجوع به رفراندوم، بهانهیِ کافی به همهیِ مخالفان داخلی و خارجی وی داد که در سرنگونیاش یکپارچه شوند. در حالی که پیش از این دو اشتباه، امکان ساقط کردن دولت این محبوبترین نخستوزیر مشروطه به مخیله هیچکدامشان خطور نمیکرد.
دو شیوهیِ نگرش افراطی و از سر هواداری محض از سوی طرفین درگیر در حوادث امرداد ۳۲، توجه به یک جریان موجود در این ماجرا را بهصورت جدی کمرنگ کرده و اجازهیِ سوءاستفاده به این جریان را تا جایی داده که با ملکوک کردنِ طرفینِ ماجرا، ماهی خود را از این آب گلآلود بگیرد. این جریان چیزی نیست جز افراطیون مذهبی و بخش عمدهای از روحانیت، که در سال منتهی به این رویداد، مخالفت و اغراض شخصی و گروهی خود را پشت سنگر دفاع از شاه و مشروطه و دین پنهان کردند و درسالهای پس از این واقعه، ابتدا با همدلی نشان دادن با هواداران مصدق، سعی در همراه کردن آنان با خود در سرنگونی شاه کردند؛ حال آنکه هیچ سنخیتی با غالب رهروان و راه مصدق نداشتند و سپس با رسیدن به هدف و سرکوب همراهان پیشین خود، سعی بر مصادره بزرگترین دستآورد زندگی سیاسی دکتر مصدق یعنی ملی کردن صنعت نفت، به نام خود دارند. اینک زمانهایست که باید تعارف را با خود و تاریخ کنار گذاشته و ورای جانبداری از شاه و مصدق، بهصورت فشرده به این واقعه بپردازیم. با طرح مسائلی که بعضاً بهصورت استفهام انکاری مطرح خواهد شد، از هر دو سوی این جریان که یکی باور دارد این واقعه کودتا و دیگری معتقد است که رستاخیز ملی بوده، خواهیم خواست که خود به قضاوت بنشینند و یا دست کم یکبار دیگر به آنچه حقیقت مطلق میپندارند، بیاندیشند.
از معتقدان به کودتا بودنِ ۲۸ مرداد باید پرسید که آیا حکومت دکتر مصدق را پس از بامداد ۲۵ مردادِ ۳۲ که ایشان دستخط فرمان عزل را دریافت کردهاند قانونی میدانند، که اقدام به سرنگونی چنین دولتی کودتا تلقی شود؟ آیا ایشان خود را بیش از دکتر مصدق که اولین دکتر حقوق در ایران است و درجریان همهیِ وقایع مشروطیت بوده، متخصص در این زمینه میدانند؟ اگر چنین است که بحثی نیست، اما اگر برای شخصیت علمی دکتر مصدق ارزش قائلند باید بدانند که اولین عکسالعمل دکتر مصدق به این فرمان عزل، پس ازصدور و امضای رسیدی به ساعت و تاریخ ۱ بامداد ۲۵ مرداد که در آن از ذکر عنوان نخستوزیر خودداری شده، درخواست از علی اصغر بشیرفرهمند (رئیس اداره تبلیغات و رادیو)، برای فراهم کردن مقدمات ضبط پیام خداحافظی از ملت بوده، و به وی میگوید، ”معزول شدهام شما وسایل را برای ضبط آخرین پیام بیاورید،“ و این اصرار دکتر فاطمی، زیرکزاده و حقشناس، سه بازداشتییِ گارد در شبِ ۲۵ مرداد است که پس از آزادی از بازداشت گارد شاهنشاهی در ۵ صبح ۲۵ مرداد به خانه مصدق رفته و او را قانع میکنند که این حرکت کودتا بوده و در نتیجه مصدق را از انتشار این پیام منصرف میکنند. [1] همچنین، دکتر مصدق در پاسخ به دکتر غلامحسین صدیقی، وزیر کشور و نایبشان که در مورد انحلال مجلس به ایشان هشدار داده بود که ”اگر پس از انحلال مجلس، شاه نخستوزیر دیگری انتخاب کند، چه میکنید؟“ می گویند ”شاه جرأت نمی کند“ [2] و نمیگویند شاه قانوناً حق و اجازه چنین کاری را ندارد. و البته، مشخص است که این سؤال دکتر صدیقی با فرض قانونی بودن این عمل صورت گرفته که این فرض از سوی دکتر مصدق ردّ نشده و فقط احتمال آن ضعیف دانسته شده و بیدلیل هم نیست که دکتر مصدق وجود چنین فرمانی را از اکثر اعضای کابینهاش و همینطور دکتر صدیقی پنهان نگاه داشته بود. [3] از طرفی هم باید بپذیریم در مملکتی که بهصورت مشروطهیِ پارلمانی اداره میشود و مشروعیت دولت از طریق پارلمانِ منتخبِ ملت تأمین میشود، انحلال مجلس جز از طریقی که در قانون برای آن پیشبینی شده بود، عملی خلاف قانوناساسی بوده که زمینهیِ چنین عزل و نصبی را از سوی شاه قانوناً و سنّتاً فراهم کرده بود، وگرنه شاه تا پیش از چنین اقدامی از سوی مصدق، سرسختانه با عزل او از طرق غیر قانونی مخالفت کرده بود.
گزارش هندرسن سفیر امریکا در ایران به تاریخ ۱۵ آوریل ۱۹۵۳ (۲۶ فروردین ۱۳۳۲) مخالفت شاه با سرنگونی مصدق را چنین توضیح میدهد: علا میگوید شاه گفته است که بههیچوجه حاضر نیست مصدق را برکنار سازد، مگر آنکه مجلس به او رأی عدم اعتماد دهد. شاه دو دلیل زیر را برای خودداری از عزل مصدق اقامه کرده است:
(الف) شاه فکر میکند که عامل اصلی اختلاف موجود میان دربار و دولت انگلیسیها هستند. انگلیس میخواهد با تفرقهافکنی در ایران زمینه را برای تقسیم این کشور با روسیه فراهم آورد. شاه به امریکا اعتماد دارد، لیکن معتقد است که انگلیسیها همیشه سر امریکاییها کلاه میگذارند و دلیلی نیست که بگوییم حالا دیگر چنان نخواهد شد. شاه نمیخواهد کاری بکند که احتمالاً به استقلال و یکپارچگی ایران صدمه زند.
(ب) شاه نمی خواهد آلت دست سیاست پیشگان نابکاری قرارگیرد که به روی همدیگر پنجه میزنند. وکلای مجلس پیش او که میآیند یک حرف میزنند و پیشِ مصدق که میروند حرف دیگر میگویند. برای شاه روشن است که وکلایی که بیش از همه بر مداخلهیِ او اصرار میورزند، هیچگونه احساس وفاداری در برابر او ندارند و دنبال مقاصد سیاسی خود هستند. اگر نمایندگان مجلس واقعاً با مصدق مخالفاند با او چه کار دارند؟ آنان خود باید برخیزند و با دادن رأی عدم اعتماد دولت را برکنار سازند. آنها به شاه فشار میآورند تا دکتر مصدق را عزل بکند و اگر شاه به مشکلی برخورد کند خود را کنار خواهند کشید. [4]و[5]
پیش از این نیز شاه، علت مسافرت ۹ اسفند ۱۳۳۱ را با انتقاد از اینکه برخی از مخالفین به نام او در کار دولت دخالت میکنند و اقداماتشان را بهحساب دربار میگذارند، اظهار میدارد: ”منظور من از این مسافرت استعفا یا کنارهگیری از مقام سلطنت نیست، بلکه صرفاً برای این است که هم در حال ملکه مراقبت نمایم و هم اینکه پارهای از سوءتفاهمات موجود رفع شود.“ [6]
شاه همچنین در ملاقات فاطمی با وی در اوایل اردیبهشت ۱۳۳۲، به فاطمی میگوید که مایل است با مصدق کار کند و آماده است تا تفسیر وی را از رابطه دربار و دولت بپذیرد، زیرا او دریافته بود که مصدق تنها سیاستمداری است که میتواند کشور را اداره کند. [7] ابوالقاسم امینی، کفیل وزارت دربار، نیز در مصاحبه با مطبوعات میگوید : ”چون اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به نهضت ملی ایران کاملاً معتقد هستند، وظیفه دربار هم پیروی از آن سیاست است … شاهنشاه همیشه آقای دکتر مصدق را تأیید و پشتیبانی کرده اند.“ [8]
حتی جی. اچ. ماتیسن، کاردار سفارت امریکا در تهران، در ۲۶ تیر ماه ۱۳۳۲، شرایط را اینگونه تشریح میکند : ”مخالفان تا هنگامی که شاه به شکل رام و سر به راه در دست نخستوزیر است، فاقد رهبری هستند.“ [9] — که حکایت از عدم همراهی شاه با هرگونه طرحی برای سرنگونی مصدق پیش از برگزاری رفراندوم انحلال مجلس میکند.
اینهمه در شرایطی صورت میگیرد که دکتر مصدق از فردای ۹ اسفند ۱۳۳۱ تا پایان حکومتش، از ملاقات با شاه استنکاف میکند در حالی که شاه از انجام هیچ کاری برای نشان دادن حسننیّت خود به مصدق دریغ نکرده که از آن جملهاند: برکناری حسین علا از وزارت دربار به درخواست دکتر فاطمی در ملاقات ۳۰ فروردین ۱۳۳۲؛ صدور فرمان در مورد واگذاری املاک پهلوی به دولت و قبول نظارت دولت بر امور سازمان شاهنشاهی. امّا متأسفانه، لجاجت دکتر مصدق در عدم ملاقات با شاه به دلیل غیرمنطقییِ ترس از تیرباران شدن توسط افسران گارد شاهنشاهی [10]، و عدم حضور در چند مراسم رسمی سلام از جمله عید نوروز ۱۳۳۲، عید مبعث (۲۴ فروردین ۱۳۳۲)، و عید فطر (۲۴ خرداد ۱۳۳۲) و حتی نپذیرفتن شاه در منزل شخصی خود یا پسرش، آب به آسیاب مخالفان خویش در تبلیغ دروغین نیت مصدق به تغییر رژیم ریخت و مخالفانش را به نزدیک شدن و سنگرگیری پشت سر شاه علیه او راهنمایی کرد.
گرچه عدم تماس مستقیم شاه و مصدق، کاملاً بهضرر مصدق و بهنفع مخالفانش در بهرهبرداری تبلیغاتی از آن تمام شد، اما زبان و عمل مصدق و بسیاری از هوادارانش نشان میداد که آنها وفادار به سیستم حکومتی مشروطه هستند و تلاش مخالفان مصدق در نسبت دادن حرکت و اقدام وی برای تغییر رژیم، خالی از وجه بوده [است]. نمونههایی از این نوع عملکرد مصدق و هوادارانش از این قرارند:
– دکتر مصدق در روز ۲۱ اسفند ۱۳۳۱، اظهار میدارد: ”نهتنها طرفدار جدی سلطنت مشروطه، بلکه طرفدار جدی و مسلم شخص محمدرضا شاه پهلوی هستم.“ [11]
– دکتر مصدق همچنین در مورد شاه اظهار میدارد : ”در مدت عمر خود پادشاهی دموکراتتر از معظمله ندیدهام و در این عقیده خود پایدار خواهم بود.“ [12]
– درگیری دائمی اعضای احزاب هوادار مصدق، بهخصوص دو حزب پان ایرانیست و نیروی سوم با نیروهای وابسته به حزب توده، از اواخر فروردین ۱۳۳۲ اوج میگیرد، به گونهای که در ۲۷ فروردین ۱۳۳۲ در تظاهراتی که به حمایت از مصدق و تصویب گزارش هیئتِ هشتنفره برگزار شده بود، هواداران مصدق در واکنش به هواداران حزب توده که علیه شاه شعار میدادند، با آنها درگیر شده و برخورد بهوجود میآید. [13] همچنین، در تظاهرات حمایتآمیز دیگری از مصدق به تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۳۲، نیروهای مصدقی از ورود هواداران و دستههای منسوب به حزب توده به میدان بهارستان جلوگیری میکنند و به آنها متذکر میشوند که باید شعارهای خود را جمع کنند. [14]
– متفرق نمودن تظاهرات نیروها و هواداران حزب توده که علیه مخالفین دولت مصدق و یا بهنفع دولت او شعار میدادند، بهوسیلهیِ نیروهای انتظامی و فرمانداری نظامی که زیر نظر مصدق کار میکردند، به دلیل غیرقانونی بودن تظاهرات فاقد اجازه رسمی، که از اواخر تیر ماه ۱۳۳۲ شدت بیشتری به خود گرفت. [15]
با شواهد ذکرشده که حاکی از دید مثبت طرفین (شاه و مصدق) به یکدیگر تا اواخر تیرماه ۱۳۳۲ است، سؤالی که پیش میآید این است که چرا دکتر مصدق حتی اگر خواهانِ انحلال مجلس شورای ملی بود، بهشیوهیِ قانونی انحلال مجلس که موضوع اصل ۴۸ قانون اساسی مشروطه بود، متوسل نشد و بهجای درخواست از شاه برای صدور فرمان انحلال مجلس، با انجام رفراندومی که جایی در قوانین آن زمان کشور نداشت، موجبات سقوط دولتش را فراهم آورد. پاسخی که دکتر مصدق در خاطرات خود به این موضوع داده، عجیب بوده و قانعکننده به نظر نمیرسد:
”رفراندوم در صلاح مملکت و صلاح اعلیحضرت بود. اگر دولت انحلال مجلس را از پیشگاه ملوکانه درخواست مینمود، چنانچه موافقت میفرمودند، در محظور سیاست خارجی قرار میگرفتند و در صورت عدم موافقت با ملت خود مخالفت فرموده بودند.“
این درحالی است که بهعلت غیرمسؤول بودن شاه در رژیم مشروطه، او نقش اجرایی در امور سیاسی نداشت که با امضای فرمانی، در محظور سیاست خارجی قرار گیرد یا مجبور باشد به کسی پاسخگو باشد. از طرفی پیش از برگزاری رفراندوم، مردم نظر خود را در مورد انحلال مجلس اعلام نکرده بودند که مخالفت با صدور فرمان انحلال، مخالفت با ملت تلقی شود. ایراد قانونی دیگر این مسأله، موضوعی بود که دکتر مصدق خود به آن گرفتار شد، که همانا مطابق اصل ۴۸ قانون اساسی، ”در هر مورد که مجلسین یا یکی از آنها بهموجبِ فرمان همایونی منحل میگردد، باید در همان فرمان انحلال علت انحلال ذکر شده و امر به تجدید انتخابات نیز بشود.“ در این مورد، پس از آنکه نتیجه رفراندوم رأی به انحلال مجلس بود، دکتر مصدق در ۲۴ مرداد از شاه میخواهد که فرمان انحلال را امضا کند و دستور برگزاری انتخابات دوره جدید را صادر کند. ولی شاه عملاً از انجام آن طفره میرود. پرسشی که پیش میآید این است که اگر در چنین فرآیندی، شاه نپذیرد فرمان انحلال و حکم به تجدید انتخابات را صادر کند، تکلیف چیست؟ و محمل قانونی برای ادامه کار چنین دولتی کدام است؟
یکی دیگر از دلایلی که با آن میتوان کودتا بودن سرنگونی مصدق را مردود دانست و ریشه این تفکر را که کودتایی در کار است بیشتر نمایان کرد، انتشار این مطلب در روزنامههای آن زمان و بهخصوص روزنامه های ”باختر امروز“ و ”شورش“ در روز ۲۴ مرداد است. این روزنامهها خبر از توطئهچینییِ افسران ضدملی، ورشکستههای سیاسی و دستنشاندههای دربار داده و کودتایی بهوسیله جاسوسان انگلیسی و امریکایی را اطلاع میدادند و حتی ارگان حزب توده در غروب ۲۴ مرداد ۳۲، بادقّت به تشریح نقش سرهنگ نصیری در کودتا پرداخته و جزئیات طرح کودتا را تشریح میکند. این مطالب نشان میدهند که چگونه ذهنیت در پیش بودن کودتایی در ذهن مردم و حتی دولت جا انداخته شده و چگونه نورالدین کیانوری با گزارش این مطالب به مصدق در شب ۲۵ مرداد، ذهن او را آماده پذیرفتن و واکنش در مقابل کودتا و کودتاچیان میکند. [16]
مسألهای که مطرح میشود این است که در کجای دنیا کودتایی که چنین لو رفته باشد و حتی اسم و رسم عوامل دستاندرکار و نقششان بهروشنی اعلام شده باشد، وارد فاز عملیاتی میشود؟ جز اینکه کودتا بودن این حرکت ساخته و پرداخته ذهنیت برخی متعصبین و ”حزب توده“ بهصورت خاص بوده که منافع گروهی را به هر موضوعی ترجیح داده و انتظار شنیدن حقایق و واقعیات از اینان جز از کانالی که منافعشان از آن عبور کرده باشد، انتظاری بیهوده است.
با همه وقایعی که در مرداد ۱۳۳۲ اتفاق میافتد و سبب جدایی قهرآمیز شاه و مصدق از یکدیگر میشود، اظهارنظر شاه در مورد مصدق سالها پس از آن ماجراها در جریان نگارش کتاب ”مأموریت برای وطنم“، جالبتوجه است و نشان میدهد که ذهن شاه در مورد مصدق بهصورت کلی منفی نبوده و رویدادهای تاریخی باعث نشده که وی ادب و انصاف را در مورد مصدق بهکلی فراموش کند. شاه در عین اینکه انتقادات متعددی را متوجه مصدق میکند، میگوید: ”من هنوز تصور میکنم که شخص مصدق با وجود تمام لجاج و استبداد رأی خطرناکی که داشت تا حدی مایل بود که بین طرفین توافقنظر حاصل شود، ولی نسبت به مشاورین او سخت مشکوکم…“ [17]
.
نگاهی به دو نظریه: ”رستاخیز ملی“ و ”کودتا“
ابتدا سخنی با هواداران نظریه رستاخیز ملی بودن وقایع ۲۸ مرداد ۳۲؛ اجتماعات عظیم در روزهای ۲۵ تا ۲۷ مرداد ۳۲ در حمایت از دکتر مصدق و بسیار پیشتر از آن، حمایتهای عمومی از دولت وی در مقاطع گوناگون از جمله استقبال از اوراق قرضه ملی و همچنین اعتصابات و اعتراضات گسترده در واکنش به مخالفت مجلس و شخص کاشانی با لایحه اختیارات دولت مصدق، به گونهای که مجلسی که با این لایحه از آن سلب اختیار قانونگذاری میشد، ناگزیر از دادن رأی به این لایحه با اکثریت قاطع آراء شد، محبوبیت و مقبولیت حداکثری دولت دکتر مصدق و شخص ایشان نزد قاطبه مردم ایران را به اثبات میرساند و خط بطلانی است بر ملی خواندن رستاخیز علیه مصدق. همچنین ابای شاه از مواجه شدن با نتیجه حکمی که وی قانوناً به برکناری مصدق داده بود و در نتیجه ترک وطن از سوی وی، نشانگر آگاهی پادشاه فقید از جایگاه دکتر مصدق نزد افکار عمومی است. اما دکتر مصدق که بیش از هر کسی معتقد به پادشاهی مشروطه بوده و در پاسداری از آن کوشیده بود، با مشاهده شکلگیری جریانها و گروههای سازمانیافتهای که به بهانه هواداری از مصدق، قصد الغای رژیم مشروطه در ایران و برقراری جمهوریهای کپیشده و دیکتهشده از خارج را در پس ۲۵ مرداد ۳۲ داشتند، به سوگندی وفاداری که پس از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ پشت قرآن برای شاه نوشته و فرستاده بود [18] عمل کرده و با اعلام ممنوعیت هرگونه تظاهرات به نفع دولت در روز ۲۸ مرداد و همچنین دستگیری قریب به ۶۰۰ نفر از اعضای سازمان افسران حزب توده، حاضر شد دولتش سقوط کند اما حکومت به دست جماعتی که با آرمان سیاسی زندگی او یعنی مشروطیت، هیچ قرابتی نداشتند، نیافتد. همچنین، دکتر مصدق به گواهی خودش در پی این بوده که شاه را به هر ترتیبی که شده به ایران بازگرداند. [19]
همه این شواهد نشان از این واقعیت تاریخی دارند که دکتر مصدق علیرغم تندرویها از سوی برخی از نزدیکان و هوادارانش علیه شاه، همچنان به پادشاه و رژیم مشروطه وفادار و پایبند مانده و عملاً در روز ۲۸ مرداد مقابل هواداران سرسخت خویش ایستاده و با این کار بقای سلطنت و حکومت مشروطه را تضمین کرده [است]. بنابراین، اگر بخواهیم این حرکت را کودتا بخوانیم، این کودتا رهبری نداشته جز شخص دکتر مصدق و همینطور ملی خواندن ساقط شدن دولت ملی به خاطر حرکت خشونتآمیز عدهای که در مقایسه با هواداران مصدق در اقلیت مطلق بودند، عاری از حقیقت و دور از واقعیت است.
اما سخنی با هواداران نظریه کودتا؛ اگر بخواهیم به روال گذشته، بهمانند هواداران دکتر مصدق، فقط تکرار کننده گزارهیِ ”کودتای انگلیسی-امریکایی ۲۸ مرداد“ باشیم، نهتنها به ملت خود و دولت محبوبش توهین کردهایم، بلکه هیچ کمکی به درک واقعیت و شناختن دشمن اصلی و بسیار مهمّتر از قدرتهای جهانی نکردهایم.
استناد به ادعای پوچ و واهی کرومیت روزولت در مورد نقشش در سرنگونی دولت دکتر مصدق، تنها کمک به بیگانه در اعتبار بخشیدن به ادعای تسلط نداشتهشان در ایران است. اگر نیک بنگریم که شخصی مانند کیم روزولت که نه در ایران کسی را میشناخته، نه فارسی بلد بوده و دولت متبوعش طی تلگرافی در روز ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ به وی دستور داده که هرچه سریعتر ایران را ترک کند، و وی فقط بهواسطهیِ اینکه این تلگراف در ظهر ۲۸ مرداد به دستش رسیده، در ایران حضور داشته و با مشاهده حوادث آن روز، اندکی بیشتر درنگ کرده، دیگر نمیتوان از نقشه از پیش تعیینشدهیِ سازمان سیا داستانسرایی کرد.
روزولت در دو ملاقات جداگانه با زاهدی و دیگری در حضور شاه و زاهدی، یک مطلب را تکرار میکند: ”ایران بههیچوجه به من، به ما، به آمریکاییها و انگلیسیها، که مرا اینجا فرستادند، مدیون نیست. ما، قدردانی مختصر شما را میپذیریم، ولی نه به این صورت که مدیونمان هستید و تعهدی نسبت به ما دارید.“ [20]
زمانی که چنین فردی ادعا میکند با صرف چند دههزار دلار، دولت محبوب ملی ایران و رهبر فرهمند آن یعنی شخص دکتر مصدق را سرنگون کرده، ما بهعنوان ملت ایران، اگر این ادعا را بپذیریم، بیش از هر کس به خود توهین کردهایم که چگونه یک اجنبی چنین راحت به خود اجازه میدهد بگوید توانسته یک دولتی را که اکثریت یک ملت پشتیبانش بوده، با صرف مقدار اندکی پول، خلع سلاح کند و حرف خود را به کرسی بنشاند. اگر واقعاً چنین است، باید گفت که چنین دولتی، شایستگی زمامداری یک کشور را نداشته و همان بهتر که سرنگون گردد.
اما اگر به برهه زمانی که کیم روزولت چنین داستان مضحکی را ساخته، دقت کنیم، متوجه میشویم که این شخص پس از افتضاح خلیج خوکها که در آن سازمان سیا با مسلح کردن عدهای از اپوزسیون کوبا، این افراد را بهمنظور سرنگونی دولت فیدل کاسترو راهی کوبا میکند اما با قلع و قمع کامل دولت کوبا مواجه و همگی دستگیر و یا اعدام میشوند و در نتیجه سازمان سیا تا آستانه انحلال پیش میرود، این داستان را سرهم کرده که از اثربخشی سازمان متبوعش بتی بسازد، برای آن کسب اعتبار کرده و از اضمحلالش جلوگیری کند که البته به نتیجه هم رسید. اما چنین داستانی که بهمنظور مصرف داخلی در ایالات متحده ساخته شده بود و اگر واقعاً حقیقت داشت میباید تا چند دهه جزء اسناد طبقهبندی شده قرار میگرفت، نه اینکه یک دهه پس از آن منتشر شود. چنانکه میبینیم اینک با گذشت نزدیک به ۶ دهه از آن دوران، هنوز اسناد وزارت خارجه بریتانیا و ایالاتمتحده بهصورت کامل در این مورد منتشر نشده و امریکاییها در ادعایی مضحک خبر از نابود شدن بخشی از این اسناد در اثر سهلانگاری دادهاند.
این داستان همواره بهعنوان اثبات ادعای کودتا از سوی مخالفان شاه مورد استفاده و در واقع سوءبرداشت قرار گرفته و حربهای بوده برای ضعیف و وابسته نشان دادن شاه، در حالی که به این ترتیب ناخواسته نه شاه، بلکه دکتر مصدق و دولتش را تحقیر میکنند.
نکته دیگر این است که دولتهای ایالاتمتحده و بریتانیا بهطور اخص، و دولت شوروی بهصورت عام بهعنوان قدرتهای جهانی آن روزگار، همه به این نتیجه رسیده بودند که ادامه کار با دولت دکتر مصدق بهعلت نپذیرفتن پیشنهادهای متعدد مصالحه ممکن نیست، لذا دولتهای امریکا و انگلستان برای کنار گذارده شدن دولت مصدق بودجه ویژه داشتند و عوامل نفوذی و جاسوسانشان کاملاً فعال بوده و به انحاء مختلف به ایران و شخص شاه برای برکناری مصدق فشار میآوردند که تمام این فشارها تا زمانی که مرحوم دکتر مصدق انحلال مجلس را به رفراندوم نگذاشته بود، به جایی نرسید و شاه نیز از پذیرفتن پیشنهادهای قدرتهای جهانی و مخالفان داخلی مصدق سر باز زده بود. اما انحلال مجلسی که مصدق در آغاز به کار آن اعلام کرده بود، ۸۰ درصد نمایندگانش نماینده واقعی مردم هستند و ۵۷ نفر از ۷۹ نماینده همین مجلس به درخواست دکتر مصدق از سمت خود استعفا دادند و بنابراین کانون بیگانه شدن آن بیمعنا بود، شاه را منطقاً و قانوناً به عزل مصدق که پیش از آن عملاً قوه قانونگذاری و قضایی را نیز کنار گذاشته بود، قانع کرد. اینکه سقوط مصدق بهنفع قدرتهای خارجی بوده، دلیل بر آن نیست که بپذیریم برکناری او، نتیجه اقدامات بیگانگان بوده که سرانجام کودتا را از آن نتیجه بگیریم و شاه را نیز متهم به همکاری با بیگانگان کنیم. شخص دکتر مصدق نیز علیرغم اینکه در دفاعیات خود در دادگاه نظامی و همینطور در کتاب خاطرات خود مدعی بود که شاه مطابق روح قانون اساسی حق عزل و نصب وزرا را ندارد، ولی میگوید اگر درطی روز و ساعات اداری فرمان را میآوردند، آنرا میپذیرفت.
دکتر مصدق: ”اگر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی حق عزل و نصب وزرا را داشتند، چرا دستخط مبارک را آنوقت شب، آنهم با افراد مسلح و تانک، بهصورت کودتا ابلاغ نمودند. چنانچه روز روشن ابلاغ مینمودند، اگر اطاعت نمیکردم، متمرد بودم.“ [21]
با این جملات مشخص است که دکتر مصدق به قانونی بودن عزل خویش وقوف حقوقی داشته ولی به شکل آن ایراد گرفته [است]. البته ایراد مصدق به ساعت ابلاغ وارد به نظر میرسد، اما ایراد وی به افراد نظامی آورنده دستخط بهعلت برقراری حکومت نظامی در آن زمان موجه نیست. گذشته از این، بهعلت برگزاری جلسات هیئت دولت در خانه دکتر مصدق تا دیر وقت، مراجعه سرهنگ نصیری در ساعت ۱۱:۳۰ شب به خانه دکتر مصدق برای ابلاغ حکم، احتمالاً همزمان با حضور هیئت دولت در منزل ایشان و یا پایان جلسه ایشان بوده [است].
نظر دکتر صدیقی، وزیر کشور و نایب دکتر مصدق نیز در این زمینه شایان توجه است:
”من با رفراندمی که دولت برای انحلال مجلس انجام دهد، انحلالی که با نقایص قانون اساسی و به حکم سوابق در تاریخ مشروطیت خواهناخواه همگام نبودن مجلس عملاً، به حق یا ناحق، به شاه در عزل و نصب نخستوزیر، بنا بر میل شخصی یا ضرورت واقعی، ناچار، امکان عمل میداد، مخالف بودم.“ [22]
اشاره کوتاه به یک نکته ضروری به نظر میرسد و آن اینکه آنچه باعث به بنبست رسیدن دولت مصدق در مذاکره با قدرتهای جهانی شد و نتیجتاً بسیاری از مصائب و مشکلات اقتصادی داخلی و انحلال مجلس و سرانجام برکناری دولت را در پی داشت، تعصبات افراطی برخی از نزدیکان و مشاوران دکتر مصدق در امتیازخواهی از قدرتهای جهانی بود و با وجود اینکه غالباً از سر شور میهنپرستی بوده، ولی بهعلت عدم درک واقعیت در مناسبات بینالمللی و عدم توجه به مشت خالی ایران در مواجهه با ابرقدرتها، منجر به عدم پذیرش آخرین پیشنهاد مشترک آمریکا-بریتانیا و یا بهعبارت صحیحتر پیشنهاد چرچیل–ترومن علیرغم میل باطنی دکتر مصدق به پذیرش این قرارداد شد [23] که در زمان خود منصفانهترین نوع قرارداد بهشمار میرفت. و در نتیجه باعث اتحاد جهانی علیه دولت ملی ایران گردید. غافل از اینکه تا پیش از آن، حمایت سیاسی و اقتصادی ایالاتمتحده از دولت دکتر مصدق، یکی از عوامل پیروزی دولت ایران در صحنههای بینالمللی و قبولاندن ملی شدن صنعت نفت به جهانیان بود که قابلانکار نیست و البته نهتنها وابستگی دولت ایران به امریکا محسوب نمیشود، بلکه حکایت از درایت سیاسی و موقعیتشناسی دولت وقت ایران میکند. اما عدم پذیرش پیشنهاد مذکور از سویی منجر به مخالفت دولت ایالاتمتحده در پرداخت وام به دولت ایران شد که بهشدت در مضیقه مالی بود و از سوی دیگر راهیابی حسین مکی به هیئت نظارت بر اندوخته اسکناس، دکتر مصدق را سخت از استیضاح دولت(در مورد انتشار و استفاده بیش از ۳۰۰ میلیون تومان اسکناسی که دولت بدون مصوبه قانونی بهمنظور پرداخت حقوق کارمندان خود بهکار گرفته بود) بیمناک ساخته بود. [24]
میبینیم که شکست اقتصادی دولت مصدق پیش از شکست سیاسی و در واقع زمینهساز اصلی شکست سیاسی بوده [است]. بنابراین، چنگانداختن به ریسمان بیگانگان برای توجیه شکست دولت ملی ایران، تنها پاک کردن صورت مسأله و تحقیر ملی است. حتی ملی کردن صنعت نفت ایران باعث محدود شدن سهم ایران از سهام ۱۶ درصدی ایران از منافع خالص مطابق قرارداد دارسی از کل شرکت نفت ایران و انگلیس (که شامل ۵۹ شرکت تابعه و یک شرکت مادر بود و در کشورهای زیادی از جمله در عراق، لیبی، کویت و قطر فعال بوده)، به تنها سهم نفت ایران میشود. گرچه این درصد سهام در قرارداد ۱۹۳۳ به ۲۰ درصد سود خالص سهام قابل پرداخت به سهامداران کمپانی به اضافه حقالامتیاز ایران بر اساس ۴ شلینگ در هر تن، تغییر یافت. و در مجموع از لحاظ اقتصادی بهضرر ایران تمام شد. اما از نقطه نظر سیاسی یک پیروزی بزرگ برای ملتهای ضعیف محسوب میشد.
مخالفان داخلی مصدق، به محوریت مکی–بقایی–کاشانی در مجلس و همینطور عدهای در دربار و نیروهای نظامی، تمام همّ وغمّ شان از ۹ اسفند ۱۳۳۱ تا ۲۵ مرداد ۱۳۳۲، همسو کردن شاه با ضدیتی بود که خود بهصورت فردی یا گروهی با مصدق داشتهاند و چنانچه دیدیم تا پیش از انحلال مجلس نتوانستند شاه را قانع کنند که اقدامی علیه مصدق صورت دهد. در این میان شاه آخرین فردی است که متقاعد به پایان دادن به کار دولت مصدق میشود و البته نه بهخاطر منافع و اغراض این آقایان.
سخن آخر اینکه مصدق بهعلت بری بودن از فساد مالی و سیاسی و پرچمدار بودن در مبارزه با استعمارگران، بهحقّ امین و معتمد قاطبه مردم ایران بوده و به همین جهت است که هرکس با او به مخالفت برخاسته در نظر مردم عامل و کمکرسان اجنبی خوانده شده که البته این طرز قضاوت صحیح نیست زیرا این دلیل کافی برای زیر پا گذاشتن حق اشخاص در امکان مخالفت با یکدیگر نمیتواند باشد و حتی همسویی مواضع مخالفین داخلی مصدق با دشمنان خارجی او لزوماً دلیل بر عامل بیگانه بودن آنان نیست. و باید پذیرفت که ۲ اشتباه مهلک دکتر مصدق، اولی در نپذیرفتن پیشنهاد مشترک انگلیس و امریکا و دومی عدم درخواست انحلال مجلس از شاه و رجوع به رفراندوم، بهانهیِ کافی به همه مخالفان داخلی و خارجی وی داد که در سرنگونیاش یکپارچه شوند. در حالی که پیش از این دو اشتباه، امکان ساقط کردن دولت این محبوبترین نخستوزیر مشروطه به مخیلهیِ هیچکدامشان خطور نمیکرد.
—————————————————————-
پینوشت:
[1] » شاه،مصدق،سپهبد زاهدی» ، عسگری ،نور محمد، استکهلم : آرش ، 2000 .
[2] مجله فصل کتاب، صدیقی، دکتر غلامحسین، در باره انحلال مجلس و رفراندوم ، لندن، سال 1370، ص 312
[3] صدیقی، دکتر غلامحسین، اظهارات در کتاب «مصدق در محکمه نظامی»، بزرگمهر،جلیل، تهران : تاریخ ایران ، 1363 ، جلد دوم، صص 629 و 630.
صدیقی :» از دست خط اعلیحضرت همایون شاهنشاهی به هیچ وجه اطلاع نداشتم و در هیات دولت هم دست خط اعلیحضرت همایونی مطرح نشد»
[4] «خواب آشفته نفت»،موحد، محمد علی، تهران: نشر کارنامه ، 1378 ،ص 722 .
5) The Ambassador in Iran (Henderson) to the Department of State . Top secret. Niact. Tehran, April 15, 1953.
[6] «اطلاعات»، 9 اسفند 1331 .
[7] اسناد وزارت خارجه انگلستان، اف-او104565/371 ،از طرف روتنی، 1 مه 1953 .
[8] «اطلاعات»، 6 اردیبهشت 1332 .
[9] «اسناد سخن می گویند «، رجائی، احمد علی و مهین سروری ، جلد دوم ، تهران : انتشارات قلم، 1383، ص 1168 ، 17 ژوئیه 1953 .
به نقل از کتاب «نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی»، رهنما،علی ،تهران : گام نو ،1384 .
[10] «خاطرات و تألمات مصدق»، مصدق،محمد، تهران: علمی،1365 ، ص 267 .
[11] «اطلاعات»، 21 اسفند 1331 .
[12] «اطلاعات»، 23 اسفند 1331 .
[13] «اطلاعات»، 27 فروردین 1332 .
[14] «اطلاعات»، 30 فروردین 1332 .
[15] «اطلاعات»، 27 تیر 1332 .
[16] «خاطرات نورالدین کیانوری»، تهران : انتشارات اطلاعات ، 1371،ص 265 .
[17] «مأموریت برای وطنم»، پهلوی، محمدرضا شاه، تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1348 ، ص 166 .
[18] «خاطرات و تألمات مصدق»، ص 211 .
دکتر مصدق : «دشمن قرآن باشم اگر بخواهم بر خلاف قانون اساسی عملی کنم و همچنین اگر قانون اساسی را نقض کنند و رژیم مملکت را تغییر دهند من ریاست جمهور را قبول نمایم»
[19] همان ، ص 272 .
دکتر مصدق : «همه می دانند که عصر روز 27 مرداد دستور اکید دادم هر کس حرف از جمهوری بزند او را تعقیب کنند و نظر این بود که از پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهی درخواست شود هر قدر زودتر به ایران مراجعت فرمایند . چنانچه ممکن نباشد شورای سلطنتی را تعیین فرمایند که کارها متوقف نشود و جریان طبیعی خود را طی نماید …»
[20] «ضد کودتا» ، کرمیت روزولت .
Roosvelt, Kermit, Countercoup : the struggle for control of Iran (New York.McGraw-Hill, 1979)
pp.196-197 & pp.200-205
[21] «خاطرات و تألمات مصدق»، ص 294 .
[22] «مجله فصل کتاب»، لندن، سال 1370، ص 309 .
[23] خاطره دکتر فواد روحانی به نقل از رادیو فردا:
http://www.radiofarda.com/content/o2_rahravan_mehr/24206891.html
حتی بعد از اينکه چرچيل يا (انتونی)ايدن (وزير خارجه بريتانيا) با آيزنهاور گفت و گو می کنند و می گويند که آقا! فايده ندارد. بايد مصدق را از حکومت برانداخت. آيزنهاور اما می گويد ما بايد يک شانس ديگر هم به دکتر مصدق بدهيم.
«بعد از آن، پيشنهادی به دولت دکتر مصدق می شود که آن پيشنهاد مشترک، می توانست قابل قبول دولت ايران باشد. يعنی آن پيشنهاد مغاير با موضوع ملی شدن صنعت نفت نبود. به طوری که آقای فواد روحانی درکتابش با ذکر جزئيات در مورد اين پيشنهاد نوشته است، در ابتدای امر دکتر مصدق موافق پذيرش اين پيشنهاد بود.
فواد روحانی در بيان اين خاطره می گويد که ما هم در شرکت ملی نفت شيرينی و ميوه گذاشتيم تا اين ماجرا را جشن بگيريم و قرار بود ما برويم و آخرين مشورت را با دکتر مصدق بکنيم و آن نظر نهايی را اعلام کنيم.
«خانه دکتر مصدق به شکلی بود که فقط دو اتاق داشت. در يک اتاق می خوابيد و اتاق دوم هم حکم اتاق انتظار را داشت و معمولاً کسانی که می خواستند با او ملاقات کنند در آن منتظر ديدار می نشستند. آقای روحانی می گويد که ما در همان اتاق انتظار نشسته بوديم که ديديم دو نفر از انجا آمدند بيرون. از آنها اسم نمی برد اما من برداشت کردم که اين دو نفر آقايان (مهندس کاظم) حسيبی و (دکتر سيدعلی) شايگان (از نزديکترين رايزنان دکتر مصدق) بوده اند. اينها نظر او را تغيير می دهند، و می گويند که آقا شما کجای کاريد؟ چه جور فکر می کنيد؟ اينها (انگليسها) باز هم می خواهند سر ما کلاه بگذارند. و از اين قبيل حرف ها…
«فواد روحانی می گويد ما که وارد شديم ديديم نظر مصدقی که ديروز با پذيرش پيشنهاد مورد نظر موافقت کرده بود و آن روز قرار بود با ما آخرين پاراف را بکند و ما موضوع را اعلام کنيم، تغيير کرده و مساله به هم خورد. و کار به مرحله يی رسيد که ديديم آمريکاييها به جايی رسيدند که در برابر انگليسی ها لنگ می اندازند.»
[24] «خاطرات و تألمات مصدق»، ص 191 .
—————————————————–
بازگشت به آرشیو مربوطه: واقعهی ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲
—————————————————–