عیسی همان موسای نوین است (تثنیه ۱۸ : ۱۵-۱۸).

فوریه 24, 2010

اندیشه‌ای آغازین بر سرِّ عیسی
نوشته‌ی پاپ بنکدیت شانزدهم
(ترجمه: شاه‌پور بارنابا جوینده)

کتابِ تثنیه دربردارنده‌ی وعده‌ای است کاملاً متفاوت از انتظاراتِ مسیحایی که در سایر کتاب‌های عهدِقدیم ابراز شده‌اند. با این وجود، برای شناختِ شخص عیسی، از اهمیتی قاطع برخوردار می‌باشد. موضوعِ این وعده پادشاهِ اسرائیل و پادشاه جهان — به دیگر سخن، داوودی نوین — نیست، بلکه موسایی نوین می‌باشد. موسی خودش، البته، به‌عنوان یک نبی شناخته شده است. مقوله‌ی ”نبی“ در این‌جا، به‌عنوان چیزی تماماً ویژه و یکتا در نظر گرفته می‌شود، برخلافِ دنیای مذهبی‌ی محیطِ اطراف، چیزی که تنها اسرائیل از آن به این شکل ویژه برخوردار است. این عنصر نوین و متفاوتْ نتیجه‌ی یکتایی‌یِ ایمانی به خداست که [تنها] به اسرائیل عطا شده بود. در هر عصری، حسّ کنجکاوی‌یِ بشر تنها بر منشاء ابتدایی‌اش متمرکز نشده است؛ تقریباً بیشتر از مبهم بودنِ [چگونگی‌یِ] ابتدایش، آن‌چه او را به خود مشغول می‌دارد، پوشیدگی‌یِ آینده‌ای است که در انتظار اوست. انسان می‌خواهد که پرده را به کناری بزند؛ او می‌خواهد بداند که [در آینده] قرار است چه اتفاقی بیافتد، تا بتواند از تباهی به‌دور بماند و به‌سوی رستگاری ره‌سپار گردد.

مذاهب تنها در پی پاسخ‌گویی به پرسش‌هایی درباره‌ی منشاء ما نیستند؛ تمام مذاهب تلاش دارند به شیوه‌های گوناگون پرده از آینده بردارند. آن‌ها دقیقاً به همین دلیل که اخبار آن‌چه در پیشند را بیان می‌کنند، و راهی را به بشر نمایان می‌کنند که با پیمودن آن می‌تواند از پشیمانی در امان بماند، بااهمیّت به نگر می‌آیند. این توضیح می‌دهد که چرا در واقع، همه‌ی مذاهب راه‌هایی را برای نگریستن به آینده ساخته‌ و بسط داده‌اند.

متن کتابِ تثنیه که موردِ نظر ماست، به راه‌های گوناگونی اشاره می‌کند که توسط مردمانی که در اطرافِ اسرائیل به‌سر می‌برند، برای گشایش ”دریچه‌ای“ به‌سوی آینده، مورد استفاده قرار می‌گرفتند: «چون‌ به‌ زمينی كه خداوندْ خدايتان به‌ شما می‌دهد داخل‌ شدید، ياد نگيرید كه‌ از آداب‌ و رسوم‌ کریه و نفرت‌انگيز قوم‌هایی كه‌ در آنجا زندگی می‌كنند، پيروی‌ كنيد. در ميان‌ شما كسی يافت‌ نشود كه‌ پسر يا دختر خود را از آتش‌ بگذراند؛ و نه‌ فال‌گير و نه‌ غيب‌گو و نه‌ افسون‌گر و نه‌ جادوگر، و نه‌ ساحر و نه‌ سؤال‌كننده‌ از اجنّه‌ و نه‌ رَمّال‌ و نه‌ كسی كه‌ با مردگان‌ مشورت‌ می‌كند. زيرا، هركه‌ اين‌ كارها را انجام دهد، نزد خداوند مكروه‌ است.» (تثنیه ۱۸ : ۹-۱۲)

داستان لغرش و سقوط شائول نشان می‌دهد که پس از تقبیح و چشم‌پوشیدن از این کارها، استوار ماندن و پیش‌رفتن بدون آن‌ها تا چه اندازه دشوار بوده است. شائولِ پادشاه خود تلاش نموده بود تا این حکم را استوار دارد، و تا جادوگری را از زمین براندازد. امّا، آن‌هنگام که با دورنمایُ جنگی قریب‌الوقوع و مخاطره‌آمیز با فلسطینیان مواجه می‌گردد، دیگر نتوانست سکوت خدا را تاب بیاورد، و به‌سوی عَيندُر، نزدِ زنی که مردگان را احضار می‌نماید، ره‌سپار شد تا روح سموئیل را فراخواند و نگاهی به آینده را نصیبِ خویش سازد. اگر خداوند سخن نگوید، آن‌گاه کس دیگری باید پرده‌ای را که فردا را پوشانده است، به کناری زند. (رک. اول‌سموئیل ۲۸.)

فصل ۱۸ از کتابِ تثنیه از تمام این راه‌های به‌ کنترلِ خود درآوردن آینده، به‌عنوان ”رجاساتی“ در نظر خدا یاد می‌کند. این بیان بین این راه‌های غیب‌بینی و راه‌ِ متفاوتِ اسرائیل — یعنی، راهِ ایمان — فرق می‌گذارد. کتابِ تثنیه این کار را به‌شکل وعده‌ای انجام می‌دهد: «خداوند‌ْ خدای تو نبی‌یی را از میانِ برادرانت‌، مانندِ‌ من‌ برایت، مبعوث‌ خواهد گردانيد. او را بشنويد.» (تثنیه ۱۸ : ۱۵) در نگاهِ نخست، در این وعده چیزی بیش از اعلام این‌که خدا منصبی نبوتی (prophetic office) را در اسرائیل تأسیس خواهد نمود، و وظیفه‌ی تبیین حال و آینده را بر عهده‌ی صاحبِ این منصب خواهد گذاشت، مشاهده نمی‌شود. انتقادِ سخت از انبیای دروغین، که بارها مکرراً در نوشته‌های انبیا مطرح می‌گردند، تأکیدیست بر این خطر که در عمل، [ممکن است] انبیاء نقش غیب‌گویان را بر عهده گیرند، با رفتار کردن و موردِ مشاوره قرار گرفتن هم‌چون آنان. وقتی این مسأله رخ‌داد، اسرائیل به همان بیراهه‌ای می‌افتد که انبیاء مأمور گشته بودند تا از افتادن در آن جلوگیری کنند.

بخش نهایی‌یِ کتابِ تثنیه به این وعده بازمی‌گردد و به آن یک پیچیدگی‌یِ شگفت‌آور می‌بخشد که آن را به ماوَرایی بسی دورتر از [صرفِ] وعده به فرستادنِ [سلسله‌ای خاصّ از] انبیاء می‌برد. با چنین کاری، مقوله‌ی نبی به شکل راستینش به ما نمایش داده می‌شود. در آن چنین می‌خوانیم: «نبی‌یی مانندِ موسی تا به‌حال‌ در اسرائيل ‌برنخاسته‌ است،‌» و در ادامه: «کسی که خداوندْ او را رو-در-رو شناخته‌ باشد.» (تثنیه ۳۴ : ۱۰) سودایی غریب بر این خاتمه‌ی پنجمین کتابِ موسی آویخته است. وعده پیرامون ”نبی‌یی مانندِ من [= موسی]“ هنوز به‌انجام نرسیده است. اکنون، روشن می‌شود که این بیانات تنها مبنی بر نهادِ نبوت (institution of prophecy)، که در همان هنگام نیز برقرار بود، نیست، بلکه اشاره به چیزی متفاوت و بسیار بزرگتر هستند؛ وعده به آمدن موسایی نوین. معلوم گردیده بود که تصرف سرزمین فلسطین تشکیل‌دهنده‌ی ورودِ آنان به رستگاری نبود؛ این‌که اسرائیل هنوز در انتظار رهایی حقیقی‌اش بود؛ این‌که گونه‌ای بنیادین‌تر از ”خروج“ لازم بود؛ چیزی که موسای نوینی را طلب می‌کرد.

و حال، برای ما شرح داده می‌شود که چه چیزی موسایِ نخستین را ممتاز نموده بود؛ کیفیتِ یکتا و اساسی‌یِ این شخص: او با خدا ”رو-در-رو“ (face to face) گفتگو نموده بود؛ همچون انسانی که با دوستِ خود سخن می‌گوید، او نیز با خدا سخن گفته بود. (رک. خروج ۳۳ : ۱۱.) مهم‌ترین چیز درباره‌ی موسی نه تمام کارهای معجزه‌آسایی می‌باشد که گزارش شده او آن‌ها را به‌ظهور رسانده است، و نه تمام دردها و مشقاتی که او در طول راه، از ”خانه‌ی اسارت در مصر،“ در مسیر بیابان، تا آستانه‌ی سرزمین موعود، متحمل گردید. مهم‌ترین چیز آن بود که او با خدا، همچون دوست و هم‌نشینی، سخن گفته بود. این تنها سکّویِ-پرشی ممکن برای رسالتش بود؛ این تنها منبع ممکن برای شریعتی بود که قرار بود نماینده‌ی مسیر اسرائیل در طول تاریخ باشد.

حال، کاملاً روشـن می‌شـود که این نبی[یِ موعـود] گونه‌یِ اسرائیلی‌یِ غیب‌گویان (soothsayer)، آن‌طور که در آن زمان عموماً پنداشته می‌شد و خیلی از خود-نبی-خواندگان خویش را چنین می‌پنداشتند، نمی‌باشد. برعکس، این نبی چیزی کاملاً متفاوت است. رسالتِ او گزارش دادن وقایع فردا یا پس‌فردا، برای ارضای حسّ کنجکاوی‌یِ بشر یا نیاز او برای امنیت، نیست. او چهره‌یِ خدا را به ما نشان می‌دهد، و با این کار، راهی را به ما می‌نمایاند که بایستی بپیماییم. آینده‌ای که او از آن سخن می‌گوید، آینده‌ای بس دورتر از آنیست که غیب‌گویان از آن دم می‌زنند. او راهی را که به‌سوی ”خروجِ“ راستین منتهی می‌گردد، مشخّص می‌سازد؛ راهی که شرح آن چنین است: در میان تمام راه‌های تاریخ، راه به‌سوی خدا همان مسیر حقیقی‌یی است که ما باید آن را بجوییم و بیابیم. نبوت به این شکل نتیجه‌ی محض و محکمی از یکتاپرستی‌یِ اسرائیل است. این همان برگردان این ایمان در زندگی هر-روزه‌ی جامعه‌ایست که در پیشگاهِ خدا قرار دارد و در راهِ رسیدن به او می‌باشد.

«و نبی‌ای مانندِ موسی تا به‌حـال‌ در اسرائيل ‌برنخاسته‌ است.» این رأی به این وعده که «خداوند‌ْ خدای تو نبی‌یی را از ميانِ‌ برادرانت‌، مانندِ‌ من،‌ برایت مبعوث‌ خواهد گردانيد. او را بشنويد،» طعم آخر-الزمانی (eschatological) می‌بخشد. اسرائیل اجازه یافته تا به آمدن موسایی نوین که هنوز ظهور ننموده، امّا در ساعتِ مناسب برخواهد خاست، امیدوار باشد. ویژگی‌یِ این ”نبی“ آن است که با خدا، همچون دوست و هم‌نشینی، رو-در-رو گفت‌وگو خواهد نمود. ویژگی متمایز او رابطه‌ی بی‌واسطه‌ی او با خداست که او را قادر می‌سازد تا اراده و کلام خدا را به‌شکل مستقیم و دگرگون‌نشده دریافت دارد. این همان مداخله‌ی نجات‌بخشی است که اسرائیل — و در واقع، تمام بشریت — انتظار آن را می‌کشند.

در این‌جا، البته، لازم است ماجرای جالبِ‌توجه دیگری را که کتابِ خروج در رابطه با رابطه‌ی موسی با خدا روایت می‌نماید، متذکر گردیم. در آن‌جا می‌خوانیم که موسی از خدا چنین می‌خواهد: «استدعا دارم،‌ جلال‌ خود را به‌ من‌ نشان‌ دهی.‌» (خروج ۳۳ : ۱۸) خدا این درخواستِ او را ردّ می‌کند: «روی من را نمی‌توانی ببینی.» (خروج ۳۳ : ۲۰) موسی در نزدیکی خدا، در شکافِ صخره‌ای، قرار می‌گیرد، و خدا با جلالش می‌گذرد. همان‌طور که او عبور می‌کند، خدا موسی را با دستِ خودش می‌پوشاند، اما او در آخر دست خود را برمی‌دارد: «تا پشتِ من را ببينی، اما رویِ من‌ ديده‌ نمی‌شود.» (خروج ۳۳ : ۲۳)

این متن اسرارآمیز نقش مهمی در عرفان یهودی و مسیحی بازی نموده است؛ این متن به‌عنوان اساسی به‌کار می‌رود تا با آن تشخیص داده شود که تماس با خدا تا چه سطوحی در زندگی دنیوی می‌تواند رخ دهد، و کرانه‌های شهود عرفانی در کجاها قرار گرفته‌اند. در رابطه با پرسش حاضر، نکته‌ی اصلی‌ آن است که اگرچه رابطه‌ی بی‌واسطه‌ی موسی با خدا او را بزرگ‌ترین واسطه‌ی مکاشفه‌، واسطه‌ی عهد، گرداند، امّا این رابطه دارای محدودیت‌های ویژه‌ی خویش است. او روی خدا را مشاهده نمی‌نماید، گرچه او مجال می‌یابد که به ابر حضور خدا داخل گردد، و با خدا، همچون دوست و هم‌نشینی، سخن گوید. پس، وعده‌ی ”نبی‌ای مانندِ من“ به‌طور تلویحی دربر-دارنده‌ی انتظار بزرگی است: که به نبی‌یِ واپسین، به موسای نوین، چیزی عطا می‌شود که از [موسای] نخستین مضایقه شد — شهودی راستین و بی‌واسطه از روی خدا، و در نتیجه، توانایی سخن گفتنی که تماماً از ناحیه شهود باشد، نه تنها نگریستن بر پشت خدا. این طبیعتاً دربردارنده‌ی انتظار دیگریست، که موسای نوین واسطه‌ی عهدِ بزرگ‌تری از آن‌چه باشد که موسی قادر بود از کوهِ سینا با خود پایین آورد. (رک. عبرانیان ۹ : ۱۱-۲۴.)

این آن زمینه‌ای است که لازم است ما خاتمه‌ی دیباچه‌ی انجیل یوحنا را در آن بخوانیم: «هیچ‌کس هرگز خدا را ندیده است. امّا آن خدای یگانه که در بَرِ پدر است، همان او را شناسانید.» (یوحنا ۱ : ۱۸) در عیساست که وعده‌ی نبی‌یی نوین به انجام می‌رسد. آن‌چه در موسی تنها به‌شکل ناقص و جزئی حقیقت داشت، در شخص عیسی به‌کمال تحقق یافته است: او در پیش‌گاهِ روی خدا زندگی می‌کند، نه‌تنها در مقام یک دوست، بلکه در مقام یک پسر؛ او در اتحادی به‌نهایت نزدیک با پدر زیست می‌نماید.

ما، اگر می‌خواهیم به‌واقع شخص مسیح را آن‌طور که در عهدِجدید به ما عرضه شده است، درک نماییم، باید از این‌جا آغاز کنیم؛ هرآن‌چه به ما درباره‌ی سخنان او، کارهایش، دردکشیدن‌هایش و جلالش گفته شده، در این‌جا به‌هم بسته گردیده‌اند. این همان نکته‌ی مرکزی است؛ اگر ما در این‌جا از آن درگذریم، از درک موضوعیتِ وجودی‌یِ شخص عیسی در می‌مانیم؛ به‌طوری‌که [این موضوعیّتِ وجودی] از درون متناقض، و در نهایت، بی‌معنا می‌گردد. پرسشی که هر خواننده‌ی عهدِجدید بایستی بپرسد — این‌که: تعلیم عیسی از کجا ناشی شد، ظهور او در تاریخ چگونه باید توضیح داده شود؟ — تنها از این منظر است که می‌تواند پاسخ داده شود. عکس‌العمل شنوندگان او روشن بود: این تعلیم از هیچ مکتبی سرچشمه نگرفته است. این به‌شکل بنیادینی از آن‌چه می‌توان در مکاتب آموخت، متفاوت است. این تعلیم آن‌گونه توضیحات یا تفاسیری نیست که در این مکان‌ها آموزش داده می‌شوند. این تعلیمی متفاوت است؛ این تعلیم تفسیرِ ”با اقتدار“ می‌باشد. […]

تعلیم عیسی محصول آموختن بشری، از هر گونه‌اش، نیست. از تماسی بی‌واسطه با پدر، از طریق گفتمانی ”رو-در-رو“ — حاصل از شهودِ کسی که بر سینه‌ی پدر جای دارد — نشاءت می‌گیرد. تعلیم عیسی ”کلام پسر“ است. بدون این زمینه‌سازی درونی، تعلیم او تنها [بر مبنایِ] فرض یا گمان محض می‌گردید. این همان‌ چیزی است که مردان دانش‌آموخته‌ی زمان عیسی درباره‌ی تعلیم او داوری نمودند، و آن‌ها چنین کردند به این دلیل که نمی‌توانستند این زمینه‌سازی درونی را بپذیرند.

——————————————————————————–

منبع:

Pope Benedict XVI, Jesus of Nazareth, English translation copyright © 2007 by Doubleday, Introduction: An Initial Reflection on the Mystery of Jesus, pp. 1-6.

——————————————————————————–

بازگشت به آرشیو مربوطه: پیشگویی‌های کتابِ‌مقدس

——————————————————————————–