آیا فراز ۸ : ۸ از کتابِ ارمیا بیان‌گر مخدوش بودن متن تورات است؟

یکی از تلاش‌های اسلام‌گرایان جهتِ مخدوش جلوه دادنِ متون کتاب‌مقدس، استناد به فراز ۸ : ۸ از کتاب ارمیا می‌باشد. اسلام‌گرایان معمولاً با مطرح کردن این فراز مدعی می‌شوند که حتّی خودِ کتاب‌ِمقدس نیز به تحریف‌شده بودن متون خودْ معترف است. این فراز در کنار فراز بعدی‌اش، برطبق ترجمه‌یِ قدیمی، به قرار زیر است:

چگونه می‌گویید که ما حکیم هستیم و شریعت خداوند با ما است؟! به‌تحقیق، قلم کاذب کاتبان به‌دروغ عمل می‌کند. حکیمان شرمنده و مدهوش و گرفتار شده‌اند. اینک کلام خدا را ترک نموده، پس چه نوع حکمتی دارند.

اسلام‌گرایان با استناد به این فراز استدلال می‌کنند که کتاب‌ِمقدس در این‌جا به کسانی که مسؤول نسخه‌برداری از متون تورات بودند، اشاره نموده است و معترف شده است که این افراد در این متون دست برده‌اند، و بنابراین، برطبق این فراز، این متون دست‌خوش ”تحریف اصطلاحی“ شده‌اند. آن‌چه اما چنین استدلالی را غیرقابل‌قبول می‌سازد، مفروضات نادرست آن است. از این‌جای این نوشتار به بررسی این مسأله می‌پردازیم.

ابتدا جا دارد به این نکته توجه کنیم که در هیچ‌کجای این فراز، «کاتبان» مذکور به مخدوش کردن نسخ اصلی تورات یا جای‌گزین کردن آن‌ها با نسخی دیگر متهم نشده‌اند. هیچ بعید نیست که اشاره‌ی این فراز به رونوشت‌هایی از تورات یا بخش‌هایی از آن -به‌غیر از نسخ اصلی- باشد؛ رونوشت‌هایی که به ‌دلایلی چون قرائت در کنیسه‌ها یا موارد مشابه تهیه می‌شدند. اگر این احتمال را بپذیریم، چنین به نظر می‌رسد که در این رونوشت‌ها مطالبی به‌دروغ به کلام خدا نسبت داده می‌شدند؛ و یا مطالب تورات به‌شکلی در کنارهم قرار می‌گرفتند، تا معنی‌یِ نادرستی در ذهن شنوندگان القاء شوند. به این نکته نیز بایستی توجه داشت که حرفه و تخصص «کاتبان» مذکور در این فراز تنها نسخه‌برداری از متون نبوده است؛ بلکه، بررسی‌یِ متون و تفسیر شریعت مکتوب برای یهودیان نیز از وظایف آن‌ها به‌شمار می‌آمده است. بر این اساس، این احتمال نیز طبیعتاً وجود دارد که اشاره‌یِ این فراز به تفاسیر نادرست و دروغین مکتوبی باشد که در زمان ارمیا توسط کاتبان تهیه می‌شدند؛ تفاسیری که قوم اسرائیل را به انحراف کشانده و آن‌ها را از کلام خدا دور می‌ساختند.

جالب این‌جاست که از شواهدی از خودِ کتابِ ارمیا به‌روشنی برمی‌آید که در هر حال، متن و محتوای اصلی شریعت خدا در آن زمان نزدِ قوم اسرائیل محفوظ بوده است و اگر آنان اراده می‌نمودند، این امکان را داشتند که به آن مراجعه و عمل کنند. به‌عنوان نمونه، در فرازهای ۲۶ : ۴-۶ چنین آمده است:

ایشان را بگو، خداوند چنین می‌فرماید: «اگر به من گوش ندهید، و در شریعت من -که پیش شما نهاده‌ام- سلوک ننمایید، و اگر کلام بندگانم انبیا را که من ایشان را نزد شما فرستادم، اطاعت ننمایید (با این‌که صبح زود برخاسته ایشان را ارسال نمودم، اما شما گوش نگرفتید)، آن‌گاه این خانه را مثل شیلوه خواهم ساخت و این شهر را برای جمیع امت‌های زمین لعنت خواهم گردانید.» (ترجمه‌یِ قدیمی)

برطبق این فرازها واضح است که در آن زمان شریعت راستین خداوند و کلام انبیا نزد قوم اسرائیل محفوظ بودند و مراجعه به آن‌ها برایشان امکان‌پذیر بوده است؛ چراکه در غیراین‌صورت، عمل به شریعت خداوند برای قوم اسرائیل غیرممکن می‌بود و مطرح کردن چنین انتظاری از جانب خداوند به نظر غیرمعقول و نابخردانه می‌آمد.

چنین شواهدی البته تنها در کتاب ارمیا یافت نمی‌شوند. در کتب انبیاء پس از ارمیا نیز، اظهاراتِ متعددی می‌توان یافت که ما را به محفوظ و دست‌نخورده ماندن کلام خداوند مطمئن می‌سازند. به‌عنوان نمونه، در کتاب دانیال می‌خوانیم که دانیال نبی (که سال‌ها پس از ارمیا در سرزمین پارس می‌زیست) متون تورات و انبیاء، را در اختیار داشته و آن‌ها را مطالعه می‌نموده است. از اشاره‌یِ دانیال به این منابع و شکل استناد او به آن‌ها در فرازهایی چون ۹ : ۱-۳و۱۳ واضح است که او خود به این متون دست‌رسی مستقیم داشته است:

در سال اول داریوش بن اَخْشورَش که از نسل مادیان بود و بر مملکت کلدانیان پادشاه شده بود، در سال اول سلطنتِ او، من دانیال، عدد سال‌هایی را که در کلام خداوند درباره‌یِ آن‌ها به ارمیای نبی نازل شده بود، از کتب فهمیدم که در هفتاد سال خرابی‌یِ اورشلیم تمام خواهد شد… تمامی‌یِ این بلا بر وفق آن‌چه در تورات مکتوب است بر ما وارد شده است… (ترجمه‌یِ قدیمی)

در کتابِ نحمیا (در فرازهایِ ۸ : ۱۳-۱۵و۱۸) نیز می‌خوانیم که یکی از کارهای مهمّ یهودیانی که از تبعید به سرزمین پدرانشان بازگشته بودند، گشودن متن تورات، قرائت و اقدام به فراگیری‌یِ آن بود:

روز بعد، سران طایفه‌ها با کاهنان و لاویان نزد عزرا جمع شدند تا مطالب تورات را از او بشنوند. وقتی تورات خوانده شد، آن‌ها متوجه شدند که خداوند به موسی فرموده بود، قوم اسرائیل در مدتی که عید خیمه‌ها را جشن می‌گیرند، باید در خیمه‌ها زندگی کنند و تأکید شده بود که در تمام شهرهای اسرائیل و در شهر اورشلیم، علام شود که قوم به کوه‌ها بروند و شاخه‌های درختان زیتون، آس،‌ نخل و سایر درختان سایه‌دار بیاورند و خیمه درست کنند. … در آن هفت روز جشن، عزرا هر روز از کتابِ تورات می‌خواند. روز هشتم،‌ مطابق دستور موسی، جمع شده، با عبادت خدا جشن را به پایان رساندند. (ترجمه‌یِ تفسیری)

در فصل چهارم کتابِ ملاکی نیز که آخرین کتابِ کانن عهدقدیم است (در فرازهایِ ۲-۴)، چنین آمده است:

برای شما که ترس مرا در دل دارید، آفتاب عدالت با پرتو شفابخش خود طلوع خواهد کرد،‌ و شما شاد و سبک‌بال مثل گوساله‌هایی که به چراگاه می‌روند، جست‌وخیز خواهید نمود. در آن روزی که من تعیین کرده‌ام، بدکاران را مثل خاکستر زیر پای له خواهید کرد. دستورات و قوانینی را که بر کوه سینا توسط خدمت‌گزار خود موسی به همه قوم اسرائیل دادم، به‌یاد داشته باشید و از آن اطاعت کنید. (ترجمه‌یِ تفسیری)

در واقع، نه‌تنها در کتابِ‌مقدس هیچ اظهاری مبنی بر مخدوش یا دست‌خورده بودن متون کلام خدا موجود نیست، بلکه در این کتاب بارها بر این‌که شریعت خداوند و کلام انبیاء راستین نزد قوم اسرائیل محفوظ بوده‌اند،‌ شهادت داده شده است. این نوشتار را با نقل سخنی از سخنان عیسایِ مسیح به پایان می‌بریم: «آمین، به شما می‌گویم، تا آسمان و زمین از میان نرود، نقطه یا همزه‌ای از تورات هرگز از میان نخواهد رفت، تا این‌که همه به انجام رسد.» (متی ۵ : ۱۸؛ لوقا ۶ : ۱۶-۱۷)

——————————————————————————–

بازگشت به آرشیو مربوطه: پاسخ به شبهاتِ طرح‌شده

—————————————————————————

آن‌چه در زیر می‌یابید، ترجمه‌یِ بخشی از نوشتاری است تحتِ عنوانِ Abraham Affirmed و توسطِ Alden Bass به‌نگارش درآمده است.
(.Copyright © 2003 Apologetics Press, Inc)

* * * * * * * * * *

تصدیق تاریخیت شخصیت ابراهیم
تألیفِ Alden Bass
ترجمه از شاه‌‍پور برنابا جوینده

هرچند شواهد مستقیمی مبنی بر وجود ابراهیمِ پاتْریارْک موجود نیست، با این وجود، جزئیاتِ ضمنی‌یِ موجود در روایاتِ کتابِ‌مقدس که به شرایط محیطی و موقعیتِ دوران او مربوط هستند، به اندازه‌یِ کافی توسطِ واقعیت‌های باستان‌شناسی تأیید گردیده‌اند. بر مبنایِ گاه‌شناسی کتابِ‌مقدس، ابراهیم ​​حدود ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد زندگی می کرد. او پسر تارح بود و در شهر اورِ کلدانیان به‌دنیا آمد (پیدایش ۱۱ : ۳۱)، و به‌فرمانِ خدا به سرزمین کنعان مهاجرت کرد (پیدایش ۱۲ : ۱). در واقع، شهر اور در حدود ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد بود که آباد شد و رونق گرفت، و به‌عنوان مرکزی از ثروت و فراگیری مشهور بود (Free, 1992, p. 46). [برطبق یافته‌های باستان‌شناسی] همسایگانِ ابراهیم بایستی بت‌پرست بوده باشند، و ننا (Nanna) خدایِ ماه را پرستش کرده باشند؛ همان‌طور که متن کتابِ پیدایش نشان می دهد (پیدایش ۳۱ : ۱۹). پس از اقامت در کنعان، لوط برادرزاده‌یِ ابراهیم به‌دامِ پادشاهان بین‌النهرین افتاد (پیدایش ۱۴). اگرچه در مورد این پادشاهان تاریخ چیز خاصّی به ما نمی‌گوید، امّا نام‌های آن‌ها در این دوره‌یِ زمانی رایج بوده است (Free, p. 52)؛ و انگیزه‌یِ معقول آن‌ها برای تاخت‌وتاز در سرزمین فلسطین می‌تواند یافتن مس در نهشته‌های عظیمِ فلسطین باشد (Hoerth, 1998, p.96).

جالب‌ترین کشفِ باستان‌شناسی تاکنون که داستان پاتْریارْک‌ها را تصدیق می‌کند، کشفِ الواح نوزی (tablets of Nuzi) است، که بین سال‌های ۱۹۲۵ و ۱۹۴۱ به‌وقوع پیوست. هنگامی که ابراهیم و سارا متوجه شدند که صاحب فرزند نمی‌شوند و قادر به تولید وارث نیستند، ابراهیم برآن شد تا بنده‌یِ خود العاذار دمشقی را وارث خود گرداند (پیدایش ۱۵ : ۲). این کار اقدام رایجی بود برای یک زوج بدون فرزند در خاورمیانه‌یِ باستان. و به همین دلیل بود که سارا شوهرش را به گرفتن کنیز خود، هاجر، تشویق نمود تا از او صاحب پسری شود. این اقدام، اگرچه مطابق خواستِ خدا نبود، برطبق اسناد نوزی یک روش استاندارد بود (Unger, 1973, p. 122). ویلیام اف. آلبرایت، باستان‌شناس شهیر در زمینه‌یِ باستان‌شناسیِ سرزمین‌های کتاب‌مقدسی، چنین اظهار داشته است:

در حال حاضر، هرچه بیشتر در حال روشن‌شدن است که سنت‌های پاتْریارْک‌ها که در کتاب پیدایش ثبت شده‌اند، با دقت جالبِ‌توجهی شرایط واقعی‌یِ محیطی از عصر برنز میانه، و به‌ویژه دوره بین سال‌هایِ ۱۸۰۰ و ۱۵۰۰ پیش از میلاد، را بازتاب می‌دهند. (as quoted in Unger, p. 121)

بنابراین، به‌رغم یافت نشدنِ نام ابراهیم، ​​باستان‌شناسی وثافتِ متنی کتاب‌ِمقدس تأیید نموده است.

——————————————————————————–

ریفرنس‌ها:

Free, Joseph (1992), Archaeology and Bible History (Grand Rapids: Zondervan).

Herzog, Ze’ev (1999) “Deconstructing the Walls of Jericho” [On-line], URL: http://www.bib-arch.org/bswbBreakingIllSpecial1.html.

Hoerth, Alfred (1998), Archaeology and the Old Testament (Grand Rapids: Baker).

Shanks, Hershel (1999), “Herzog’s Attacks on the Bible Unjustified” [On-line], URL: http://www.bib-arch.org/bswbBreakingIllSpecial2.html.

Unger, Merrill (1973), Archaeology and the Old Testament (Grand Rapids: Zondervan).

——————————————————————————–

بازگشت به آرشیوِ مربوطه:  کتاب‌ِمقدس و تاریخ

.

——————————————————————————–

نبوتِ کتاب‌ِمقدس راجع به ظهورِ یک امپراطوری‌یِ شیطانی
.

نبوت درباره‌یِ ظهور دو وحش در آخر-الزمان

یکی از نبوت‌های جالب و بحث‌برانگیز در کتاب‌ِمقدس را در فصل سیزدهم از کتاب‌ِ مکاشفه می‌یابیم. در این فصل، از دو وحش که در آخر-الزمان ظهور خواهند کرد، سخن به‌میان آمده است:

  • وحش نخستین که از دریا بیرون می‌آید؛ در حالی‌که اژدها (= «ابلیس یا شیطان» — رک. ۱۲ : ۹) در شن‌های ساحل ایستاده است (که یعنی: این وحش به قدرت یا خواست ابلیس به صحنه می‌آید). (رک. ۱۳ :‌ ۱.)
    .
  • وحش دوم که از زمین بیرون می‌آید. او «همچون بره دو شاخ دارد، ولی مانند اژدها سخن می‌گوید.» (رک. ۱۳ : ۱۱.) (یعنی: در ظاهر شبیه عیسی مسیح هست،‌ امّا گفتار و کارهایش چون ابلیس می‌باشد.) این وحش دوم، در کتابِ‌ مکاشفه، به‌وضوح «نبی‌یِ کذّاب» نامیده شده است. (رک. ۱۶ : ۱۳؛ ۱۹ : ۲۰؛ ۲۰ : ۱۰.) (”برّه“ در کتاب‌ِ مکاشفه سنبلی برایِ عیسایِ مسیح می‌باشد.)

از این‌جای این نوشتار برآنیم تا ابتدا به ذکر اوصاف و کارهای وحش نخستین بپردازیم، و سپس، تلاش خواهیم کرد تا با استفاده از شواهدی از داخل کتابِ مکاشفه، این دو وحش را شناسایی کنیم.
.

ظهور وحش نخستین

راجع به ظهورِ وحش نخستین، در کتابِ مکاشفه چنین آمده است:

آن‌گاه دیدم وحشی از دریا بیرون می‌آید. ده شاخ داشت و هفت سر، با ده تاج بر شاخ‌هایش؛ و بر هر سرش نامی کفرآمیز نوشته شده بود. (۱۳ : ۱)

”وحش“ که در نبوت دانیال (در فرازهایِ ۷ : ۴-۶ از کتاب او) سنبل سلطنت (معمولاً در شکل امپراطوری) هست (رک. دانیال ۷ : ۱۷)، در کتابِ مکاشفه نیز، به معنای یکسانی به‌کار رفته است. با مقایسه این فراز با نبوت دانیال ”راجع به چهار وحش“ مشخص می‌شود که یوحنا این نبوت را با در نظر داشتن نبوت دانیال به نگارش درآورده است. [1]

این‌که راجع به پیدایش وحش نخستین آمده است که او «از دریا بیرون می‌آید،» به آن معناست که این وحش از طریق سوار شدن بر موج توده‌هایِ مردم و با استفاده از اوضاع نابه‌سامان ملّت‌ها حاکمیت خودْ را مستولی می‌سازد. عبارتِ ”آب‌ها“ سنبل «ملّت‌ها و جماعت‌ها و قوم‌ها و زبان‌ها» (با در نظر داشتن حالتِ ناآرامی و هرج‌ومرج) می‌باشد. (رک. ۱۷ : ۱۵. همچنین، رک. حزقیال ۲۶ : ۳؛ اشعیا ۱۷ : ۱۲؛ ۵۷ : ۲۰.)

نکته‌یِ دیگری که در این توصیفات جالب‌توجّه هست، تعداد سرها و شاخ‌های این وحش می‌باشد. [2] زیرا، اژدها (= ابلیس) نیز، در فراز ۱۲ : ۳، با همین تعداد سرها و شاخ‌ها توصیف شده است؛ تنها با این تفاوت که در این وحش، شاخ‌ها هستند که دارای تاج هستند، اما در اژدها، سرها دارای تاج می‌باشند. این به آن معناست که آن هفت سَرِ اژدها -بنابر توصیحاتِ خود کتابِ مکاشفه (رک. فرازِ ۱۷ : ۱۰)- هفت سلطنت هستند که در طول تاریخ ظهور کرده‌اند. این هفت سلطنت به‌شکلی در وحش نخستین -که خودْ سلطنت هشتم است (رک. ۱۷ : ۱۱)- جمع خواهند شد. ده شاخ این وحش نیز ده حکومتِ شیطانی هستند که به‌شکلی تحت فرمان او قرار خواهند گرفت (رک. ۱۷ : ۱۲-۱۳). (در بخش‌های بعدی‌یِ این نوشتار توضیحاتِ مستندی در این رابطه ارائه شده‌اند.)

در ادامه‌ی این نبوت چنین می‌خوانیم:

آن وحش که من دیدم به پلنگ می‌مانست، امّا پاهای خرس داشت و دهان شیر. و اژدها قدرت خود را و تخت خود را به وحش داد و اقتداری عظیم به او بخشید. (۱۳ : ۲)

در نبوتِ دانیال، ”پلنگ“ سنبل سلطنتِ یونانِ مقدونی می‌باشد؛ ”شیر“ سنبل سلطنتِ بابل است؛ و ”خرس“ سنبل سلطنتِ ماد-و-پارس. این‌که سنبل وحش نخستین ترکیبی از این سه جانور درنده دانسته شده است، به این معناست که رفتار و عملکرد او در عرصه‌یِ قدرت چون ترکیبی از اوصافِ منسوب به این سنبل‌ها خواهد بود. چنین به نظر می‌رسد که سنبلِ ”پلنگ“ توصیف‌کننده‌یِ سرعت بالا و چابگی در گسترش قلمرو و فتح سرزمین‌ها توسط امپراطوری‌یِ مقدونی (در زمان اسکندر) باشد (رک. حبقوق ۱ : ۸). سنبل ”خرس“ محتملاً با در نظر داشتن درندگی، عصبیت و خشونت این حیوان، وقتی تحریک شده باشد (مثلاً، وقتی بچه‌هایش را از او گرفته باشند – رک. دوم‌سموئیل ۱۷ : ۸؛ امثال ۱۷ : ۱۲؛ هوشع ۱۳ : ۸) به‌کار رفته است. سنبل ”شیر“ نیز به‌وضوح بیان‌گر سلطنتِ مطلقه این سلطنت به‌نسبت به سایر حکومت‌ها است. این‌که وحش نخستین وحشی با «دهان شیر» دانسته شده، می‌تواند بیان‌گر این معنا باشد که این وحش خودْ را کسی چون نبوکدنصّر (مهم‌ترین پادشاه سلطنتِ بابل) خواهد دانست (رک. دانیال ۲ : ۳۷-۳۸). بر این اساس، او ادعایِ مالکیت بر کلّ زمین و ولایت مطلق بر انسان‌ها را خواهد داشت. هر فرد، جماعت یا سرزمینی که ولایت او را نپذیرد، به‌سرعت و به‌شدت توسطِ او درهم‌کوبیده و دریده خواهد شد؛ و بدین‌سان، این وحش به گسترش قلمرو و بسط حاکمیت خویش خواهد پرداخت.

در ادامه‌ی این نبوت چنین می‌خوانیم:

از سرهای آن وحش، یکی گویی زخمی مهلک برداشته بود، امّا آن زخم مهلک بهبود یافته بود. تمام جهان در حیرت فروشد و به پیروی از آن وحش گردن نهاد. (۱۳ : ۳)

همان‌طور که بیان شد، هفت سر وحش بیان‌گر هفت سلطنتی هستند که به‌شکلی در این وحش جمع خواهند شد. بنابراین، این توصیف از وحش در رابطه با یکی از سرهای او، به آن معناست که در وجودِ وحش نخستین یکی از این هفت سلطنت که پیش‌تر دچار زوال و ناکامی شده است، دوباره به صحنه‌یِ قدرت باز خواهد گشت. از توضیحاتِ خود کتابِ مکاشفه در این رابطه چنین به نظر می‌رسد که این وحش در اصل یکی از همان هفت سلطنت خواهد بود که به شمشیر زخم ‌خورده و ناکام مانده است (رک. ۱۷ : ۱۴)، اما این زخم در روزهای آخر بهبود می‌یابد و این سلطنت با قدرت و اقتداری عظیم و شگفت‌انگیز، در قالبِ وحش نخستین، ظاهر خواهد شد:

آن وحش که دیدی، زمانی بود، اکنون نیست، و بزودی از هاویه بر خواهد آمد و به هلاکت خواهد رسید. از ساکنان زمین آنان که نامشان از بدو آفرینش جهان در دفتر حیات ثبت نشده است، از دیدن آن وحش در شگفت خواهند شد، زیرا که زمانی بود، اکنون نیست، و با این همه، خواهد آمد. (۱۷ : ۸)

منظور از عبارتِ «زمانی بود،» در این فرازها، به‌روشنی زمانی است که این سلطنتِ مذکور هنوز زخم نخورده است، و قیدِ «اکنون نیست» به بازه‌یِ زمانی‌یِ پس از متحمل شدن زخم مهلک تا پیش از ظهور دوباره‌یِ این سطلنت در قالبِ وحش نخستین اشاره دارد. پس، از مجموع توصیفاتِ کتابِ مکاشفه در این رابطه، چنین دریافت می‌شود که ظهور وحش نخستین در واقع رستاخیز یکی از هفت سلطنت مورد نظر مکاشفه خواهد بود، اما با گستردگی‌یی (یا با قدرت و اقتداری) در اندازه‌یِ مجموع آن هفت سلطنت.

در رابطه با جایگاه و مقبولیت این وحش در بین مردم نیز، توصیفات زیر ذکر شده‌اند:

مردم اژدها را پرستش می‌کردند، زیرا که به آن وحش اقتدار بخشیده بود. نیز آن وحش را پرستش می‌کردند و می‌پرسیدند: «کیست آن که همتای این وحش باشد؟ کیست آن که بتواند با او بجنگد؟» به وحش دهانی داده شد تا سخنان نخوت‌بار و کفرآمیز بگوید، و اجازه یافت تا اقتدار خود را چهل و دو ماه به‌کار بَرَد. پس دهان خود را به کفرگویی بر خدا گشود و به نام او و به مسکن او، یعنی آنان که در آسمان می‌زیند، اهانت کرد. به او اجازه داده شد با مقدّسان بجنگد و بر آن‌ها پیروز شود؛ و به او اقتدار بر هر طایفه و ملت و زبان و قوم داده شد. همه‌یِ ساکنان زمین آن وحش را خواهند پرستید – همه‌یِ آن کسان که نامشان در آن دفتر حیات نیامده که از آنِ آن بره است که از بدو آفرینش جهان ذبح شده بود. (۱۳ : ۴-۸)

از مجموعه‌یِ فرازها روشن است که شگفتی‌یِ مردم در اصل از این قدرت‌گیری‌یِ مجدد و ”رستاخیز“ بسیار شگفت‌آور این امپراطوری‌یِ شیطانی (در زمان‌های آخر) و اقتدار عظیم آن خواهد بود. شگفت بودن و ابهت این وحش به او تقدّس می‌بخشد؛ تا بدان‌جا که مردم تحتِ تأثیر این وحش، ابلیس را به خدایی (احتمالاً، به‌عنوانِ یک معبودِ واحد و یکتا) خواهند پذیرفت و وحش را بندگی و اطاعت مطلق خواهند کرد.

حال که ماهیت و چگونگی‌یِ پیدایش این وحش تا حدودی مشخّص گردید، در بخش بعدی‌یِ این نوشتار، به شناسایی‌یِ این وحش در تاریخ خواهیم پرداخت.
.

هفت سلطنت که وحش نخستین از آنان است!

بهترین کار برای این‌که بتوانیم این وحش را شناسایی کنیم،‌ بررسی‌یِ شواهد موجود در خودِ کتابِ مکاشفه هست. در کتاب مکاشفه (فرازهایِ ۱۷ : ۹-۱۱) به هفت «پادشاه» اشاره شده است. واژه‌ای که در این متن به «پادشاه» برگردان شده است، در ادبیات مکاشفه‌ای‌یِ کتاب‌مقدس، به‌وضوح می‌تواند (به‌شکل سنبلیک) همان معنای ”سلطنت“ را برساند؛ [3] به‌ویژه که وحشِ نخستین در این فرازها، «پادشاهِ هشتم» دانسته شده است. البته، این وحش سلطنتِ به‌کلّ جدیدی معرفی نشده؛ بلکه، سلطنتی از آن هفت سلطنت که در آخر-الزمان به‌شکلی شگفت‌انگیز و با قدرتی عظیم دوباره احیا می‌شود:

آن هفت سَر، هفت کوهند [4] که آن زن بر آن‌ها قرار دارد؛ و آن‌ها هفت پادشاه هستند. از آنان پنج تن سقوط کرده‌اند، یکی باقی است و آن آخری هنوز نیامده است؛ امّا وقتی که به‌واقع بیاید، باید اندک زمانی بپاید. آن وحش که زمانی بود و اکنون نیست، پادشاه هشتم است. او به همان هفت تن تعلق دارد و به هلاکت خود می‌رسد.

توجّه شود که در این نبوت ذکر شده که «پنج پادشاه سقوط کرده‌اند، و ششمی هنوز باقی است.» سلطنتی که در زمان نگارش کتابِ مکاشفه هنوز باقی بود، و اورشلیم را تحت تصرف خود داشت، بدونِ شک متعلق به رومیان بود. (توجّه شود که نبوت‌های کتاب‌ِمقدس،‌ عموماً ”اورشلیم-محور“ هستند.) بنابراین، آن پنج سلطنت پیشین بایستی به این قرار باشند:

  • مصر؛
  • آشور؛
  • بابل؛
  • ماد-و-پارس (هخامنشی)؛
  • یونان (مقدونی).

این سلطنت‌ها، هرکدام به‌ترتیب، برای مدّتی سرزمین موعود را به تصرف خویش درآورده بودند، و هرکدام توسط سلطنتِ بعدی سقوط کرده‌اند. (این‌که مصر در جای‌گاهِ نخستین سلطنت‌ قرار گرفته است، بسیار جالب‌توجه می‌باشد.)

حال، باید ببینیم که با این حساب، ”پادشاه هفتم“ کدام سلطنت‌ می‌باشد. حلّ این مسأله آسان است. در قرن هفتم میلادی، اورشلیم که در ابتدا تحت کنترل رومیان بود، در سال ۶۳۷ میلادی (یعنی، در زمان خلافت عمر بن خطاب و پنج سال پس از مرگِ پیامبر اسلام) به تصرف مسلمانان درآمد. پس، ”پادشاه هفتم“ بایستی همان خلافت اسلامی باشد.
.

ظهورِ پادشاهی‌یِ هشتم همان رستاخیز پادشاهی‌یِ هفتم است!

بار دیگر به این بخش از فرازهایِ ۱۷ : ۱۰-۱۱ دقّت کنیم:

[پادشاهِ هفتم] وقتی که به‌واقع بیاید، باید اندک زمانی بپاید. آن وحش که زمانی بود و اکنون نیست، پادشاه هشتم است.

عبارتِ «باید اندک زمانی بپاید» به‌شکلی در متن به‌کار رفته است که گویی بیان‌گر ویژگی‌یِ ممیزه‌ای در سلطنت هفتم است؛ ویژگی‌یی که شش سلطنتِ پیشین فاقد آن هستند. این عبارت به‌وضوح بیان‌گر زوال و ناکامی‌یِ زودهنگام سلطنتِ هفتم است. [5] بر این اساس، در میان هفت سَرِ مذکور برای اژدها و وحش، سر هفتم، بیش از باقی سرها، با آن سری که زخمی مهلک برداشته، مطابقت دارد. محتملاً، این‌که سلطنتِ هفتم تنها توانسته «اندک زمانی بپاید»، به‌دلیل زخم شمشیری است که متحمل شده است (رک. ۱۷ : ۱۴). پس، می‌توان به‌درستی چنین نتیجه گرفت که ظهور وحشِ نخستین در روزهایِ آخر همان ظهورِ دوباره‌یِ سلطنتِ هفتم -یعنی، احیاء خلافتِ اسلامی- (البته، با گستردگی و اقتدار بس عظیم‌تر) می‌باشد.

در فصل هفده از کتابِ مکاشفه، راجع به پادشاه هشتم، یا همان وحش نخستین، اوصافِ زیر نیز ذکر شده است:

آن ده شاخ که دیدی، دَه پادشاهند که هنوز به پادشاهی نرسیده‌اند. … آنان همگی یک هدف دارند و زور و قدرت خود را به وحش خواهند سپرد. همگی با آن برّه به جنگ بر‌خواهند خاست، امّا بره بر آنان پیروز خواهد شد، … آن آب‌ها که دیدی، که فاحشه بر آن‌ها قرار دارد، همانا ملت‌ها و جماعت‌ها و قوم‌ها و زبان‌ها هستند. آن وحش و آن ده شاخ که دیدی، از فاحشه بیزار خواهند شد. او را نابود خواهند کرد و عریان رها خواهند نمود. گوشت او را خواهند خورد و او را در آتش خواهند سوزاند. (۱۷ : ۱۲-۱۶)

”فاحشه“‌یِ مذکور در این فرازها، «بابِل بزرگ، مادر فواحش و زشتی‌های زمین» (۱۷ : ۵) و کسی که «پادشاهان زمین با او زنا کردند و از شرابِ هم‌آغوشی‌های او ساکنان زمین مست شدند» (۱۷ : ۱) توصیف شده است. این فاحشه همان زنی است که در فرازِ ۱۷ : ۹، از او چنین یاد شده است: «آن هفت سَر، هفت کوهند که آن زن بر آن‌ها قرار دارد.» به احتمال زیاد، این فاحشه، همان‌طور که در کتابِ NIV Study Bible نیز ذکر شده، سنبلی است برای «کلّ سیستم سیاسی و اعتقادی‌یِ دنیوی.» طبیعتاً، در عصر حاضر، این فاحشه و بابلِ سنبلیک می‌تواند به‌سادگی سنبلی باشد برایِ نظام سیاسی و فرهنگ غالب بر غرب که از نفوذ و استیلایی جهانی (و به‌ویژه بر جهان اسلام) برخوردار است. برطبق فرازهای ۱۷ : ۱۲-۱۶، وحش نخستین و قدرت‌های سیاسی/نظامی‌یِ تحت کنترل او، به دشمنی با این فاحشه پرداخته و سرانجام به‌شکل فجیع و خونینی او را نابود خواهند ساخت. (ظاهراً این وحش دشمنی‌اش را با فاحشه، پس از آن‌که آن دَه پادشاه زور و قدرت خود را به او می‌سپارند، عیان یا آغاز می‌کند. فاحشه در ابتدا سوار بر پشت وحش به‌تصویر کشیده شده است (۱۷ : ۳).)
.

آیا وحش نخستین ممکن است ”مهدی“‌یِ موعود اسلام باشد؟

توصیفاتی که از وحش نخستین در کتابِ مکاشفه یافتیم وقتی بسیار عجیب و جالب‌توجه به نظر می‌رسند که بدانیم، برمبنایِ اعتقادات اسلامی (چه از نوع سنی و چه شیعه) شخصی به نام ”مهدی“‌ (از نسل پیامبر مسلمانان) ظهور خواهد کرد. برخلاف مسیح که برطبق آموزه‌های انجیل، به‌طور آشکار از آسمان ظهور خواهد کرد (رک. ۱۹ : ۱۱-۱۶)، بنا بر روایات اسلامی، مهدی از میان مسلمانان قیام نموده و با همراه کردن آنان با خود تشکیل حکومت خواهد داد. او موفق می‌شود تا خلافت اسلامی را دوباره برپا کند و شرع اسلام را بر جهان مستولی نموده و مخالفان و دشمنان اسلام را به‌کل نابود یا قتل‌عام کند. به اعتقاد مسلمانان، در زمان خلافتِ او، حکومت اسلام بزرگ‌ترین امپراطوری و قدرتی خواهد بود که تا به‌حال در جهان مشاهده شده است. کلّاً، اوصاف این موعودِ اسلام با اوصاف وحش نخستین مکاشفه‌یِ یوحنا تطابق دارد.

هردویِ اهل‌سنت و شیعیان همچنین بر این عقیده هستند که اندکی پس از مهدی، عیسی مسیح هم به زمین بازخواهد گشت. او با معجزاتی عجیب و به‌ظهور رساندن کارهای خرق‌عادت به مهدی یاری می‌رساند و در راستایِ پیروزی‌یِ حکومت اسلام بر مخالفانش جهاد خواهد نمود. این اوصاف از آن‌جا دارای اهمیت هستند که بر اساس نبوتِ کتابِ مکاشفه، وحش دوم نیز اندکی پس از وحش نخستین خواهد آمد. این وحش که به‌روشنی «نبی‌یِ کذّاب» خوانده شده (رک. ۱۶ : ۱۳؛ ۱۹ : ۲۰؛ ۲۰ : ۱۰)، در ظاهر به «برّه» (که سنبل عیسی مسیح است) شباهت دارد، امّا در عمل همچون «اژدها» (= ابلیس) رفتار می‌کند. او آیاتِ عظیمی را به‌ظهور خواهد رساند و موفق می‌شود بسیاری را که نامشان در «دفتر حیات» نوشته نشده، گمراه کند.

آن‌گاه دیدم وحشی دیگر از زمین بیرون می‌آید. همچون برّه دو شاخ داشت ولی مانند اژدها سخن می‌گفت. با تمام اقتدارِ وحش اوّل و به نام او عمل می‌کرد، و زمین و ساکنانش را به نیایشِ وحش اوّل که زخم مهلکش بهبود یافته بود، برمی‌گماشت. آیات عظیم از او به‌ظهور می‌رسید و حتی موجب می‌شد پیش چشم مردم آتش از آسمان بر زمین فروبارَد. به‌سبب آیاتی که اجازه داشت به نام آن وحش به‌ظهور آورد، ساکنان زمین را بفریفت و به آن‌ها دستور داد تمثالی از آن وحش بسازند که به شمشیر زخم خورده، امّا همچنان زنده بود. به او قدرت داده شد که جان در تمثال آن وحش بدمد تا آن تمثال بتواند سخن بگوید و اسباب کشتن همه‌یِ آن کسان را فراهم آورد که از پرستش تمثال سر باز می‌زدند. همچنین، همه‌یِ کسان را، از خُرد و بزرگ، دارا و نادار، و غلام و آزاد واداشت تا بر دست راست خود یا بر پیشانی خویش علامت گذارند. تا هیچ‌کس نتواند بدون آن علامت بخرد یا بفروشد، و آن علامتْ یا نامِ آن وحش بود، یا شماره‌یِ نام او. و این حکمت می‌طلبد.

هر که بصیرت دارد، بگذار تا عدد آن وحش را محاسبه کند، چرا که آن، عدد انسان است. و عدد او ششصد و شصت و شش است. (مکاشفه ۱۳ : ۱۱-۱۸)

به نظر نگارنده‌یِ این نوشتار، با توجّه به ماهیت و کارهای این وحش دوم، او بایستی یک قدرت غربی-کلیسایی باشد. برخلاف وحش نخستین که «از دریا بیرون می‌آید»، او در بخش آرام و متمدن جهان — «از زمین» — نشأت می‌گیرد. در تفسیرِ Jamieson, Fausset, Brown، ذیل فراز ۱۳ : ۱۱، چنین توضیح داده شده است:

«از زمین» [یعنی] از جامعه [یا محیطی] متمدّن، تثبیت‌شده و منظم، امّا با وجود همه‌یِ فرهنگ و تمدنش، دنیوی و زمینی؛ در قیاس با (و متفاوت از) «دریا» که تلاطم‌های آشفته‌یِ مردمانِ مختلفی را که قدرت‌های جهانی و سلطنت‌هایِ متعددی را زائیده‌اند، نمایندگی می‌کند.

بر این اساس، این نیز به نظر طبیعی می‌آید که این وحش دوم کارهای عحیب خود را با کمک تکنولوژی‌‌یی که در آن زمان در جهان متمدّن مهیا شده است، به‌انجام می‌رساند.

(در روایاتِ آخر-الزمانی‌یِ اسلامی از شخصی/قدرتی به نام ”دجّال“ نیز سخن به‌میان آمده است. البته، با توجّه به آن‌چه در این روایات راجع به او آمده است، هیچ بعید نیست که او پادشاهِ قدرت‌مندی باشد که (به دلایلی، و توسط دسته‌هایی خاصّ از مسلمانان) برعلیه‌اش تبلیغات فراوان صورت خواهد گرفت، و عاقبت تحت عنوان یک دیو یا خودِ دجّال، توسط مهدی یا مسیحِ اسلامی کشته خواهد شد. احتمالاً، با کشته شدن این به‌اصطلاح دجّال، زمینه برای قدرت‌گیری‌ و استیلایِ هرچه بیشتر خلافت اسلامی فراهم می‌شود.)

می‌بینیم که در هر حال، توصیفاتِ موجود در کتابِ مکاشفه با توصیفاتی که در روایاتِ اسلامی از مهدی و مسیح اسلامی موجودند، نزدیک و هم‌خوان هستند.
.

سرانجام دو وحش کتاب مکاشفه

درباره‌یِ نابودی این وحش‌ها و قدرت‌های هم‌پیمانِ آن‌ها، در فصل نوزدهم کتابِ مکاشفه، چنین می‌خوانیم:

آن‌گاه دیدم که درهای آسمان باز است و پیش رویم، هان اسبی سفید در آن‌جاست، با سواری که امین و برحق می‌نامندش. او به عدل حکم می‌کند و می‌جنگد. چشمانش به آتشِ مشتعل می‌ماند و بر سرش تاج‌های بسیار است. و نامی دارد بر او نوشته که هیچ‌کس نمی‌داند، جز خودش. ردایی دارد به خونْ آغشته و نامش «کلام خدا» است. سپاهیان آسمان از پی او می‌آمدند، سوار بر اسبان سفید، و در جامه‌های کتانِ نفیس و سفید و پاکیزه. و شمشیری از دهانش بیرون می‌آید برّان، تا با آن بر قوم‌ها بتازد. «بر آنان با عصای آهنین حکم خواهد راند.» چَرخُشتِ شرابِ خشمِ خدای قادر مطلق را زیر پا‌هایش به خروش در‌خواهد آورد. و بر ردا و ران او نوشته است: «شاه شاهان و ربِ ارباب.»

آن‌گاه آن وحش را دیدم، و آن شاهان زمین را دیدم، و سپاهیان آنان را دیدم، که گرد آمده بودند تا با آن سوار و سپاه او بجنگند. امّا آن وحش گرفتار شد و با او آن نبی کذّاب که به نامِ او آیات به‌ظهور می‌آورْد و با آیات خود کسانی را فریفته بود که علامت آن وحش را پذیرفته بودند و تمثال او را می‌پرستیدند. آنان هر دو، زنده به دریاچه‌یِ آتش و گوگردِ مشتعل افکنده شدند. و باقی آنان به شمشیری که از دهان آن اسب‌سوار بیرون می‌آمد، کشته شدند و آن پرندگان همگی خود را از گوشت آنان بیاکندند. (۱۹ : ۱۱-۲۱)

می‌بینیم که برخلافِ دو وحش، مسیحِ راستین در بازگشت دوباره‌اش، از آسمان ظاهر خواهد شد و آمدن او پدیده‌ای از همان ابتدا جهانی، و همراه با نشانه‌های حقیقی و آشکار، خواهد بود؛ نشانه‌هایی که برای خداجویان و کسانی که نامشان در «دفتر حیات» نوشته شده است، جای هیچ شک و شبهه‌ای راجع به حقانیت او برجای نخواهند گذارد. در واقع، کتابِ مکاشفه تصریح دارد که این برگزیدگان اصلاً هیچ‌گاه فریب آن دو وحش را نخواهند خورد. تنها کسانی که نامشان در «دفتر حیات» نیامده، فریب آن‌دو را خورده و هلاک خواهند گردید. پولس دراین‌باره، در رساله‌یِ دوم-تِسالونیکیان، چنین می‌نویسد:

سرّ بی‌دینی هم‌اکنون نیز عمل می‌کند، امّا فقط تا وقتی که آن که تا به حال مانع است از میان برداشته شود. آن‌گاه آن بی‌دین ظاهر خواهد شد، که خداوندْ عیسی با نَفَس دهان خود او را هلاک خواهد کرد و با درخشندگی‌یِ ظهور خویش او را نابود خواهد ساخت. ظهور آن بی‌دین به نیروی شیطان و همراه با همه‌گونه معجزات و آیات و عجایبِ گمراه‌کننده خواهد بود، و نیز همراه با همه‌گونه شرارت که راهیان طریق هلاکت را فریفته می‌سازد. ایشان از آن‌رو هلاک می‌شوند که عشق به حقیقت را نپذیرفتند تا نجات بیابند. پس خدا ایشان را به توهّمی بزرگ دچار خواهد کرد، به‌گونه‌ای که دروغ را باور خواهند داشت، تا همه‌یِ کسانی که حقیقت را باور نکرده و از شرارت خشنود گشته‌اند، محکوم شوند. (۲ : ۷-۱۲) [6]

او همچنین برای اعمال قدرت و به‌دست آوردن پیروزی، نیازمند و مدیون مردم جهان نخواهد بود و قدرت و سپاه اصلی‌یِ او الهی و از آسمان است. این «شاه شاهان و ربِ ارباب» همان کسی است که این دو ”وحش“، و حکومت نکبت‌بار و فاجعه‌آمیزشان، را نابود خواهد ساخت و مؤمنان به خدای واحد حقیقی را به نجات نائل خواهد گرداند — آمین.

——————————————————————————

پی‌نوشت:

[1] به این نوشتار مراجعه شود: ”شاخِ کوچک“ در رؤیایِ دانیال

[2] تعدد «سَر» در یک وحش نشان‌دهنده‌یِ پادشاهی‌هایی است که به‌شکلی در آن وحش جمع هستند (مانندِ پادشاهی‌هایِ چهارگانه‌ای که امپراطوری‌یِ مقدونی را پس از مرگ اسکندر تشکیل دادند). سنبل «شاخ» بیشتر با در نظر داشتنِ زورآوری و قدرت (سیاسی-نظامی) یک پادشاه یا یک ملّت/حکومت به‌کار می‌رود. (به‌عنوان مثال، رک. دانیال ۸.)

[3] «پادشاه»، در ادبیات مکاشفه‌ای کتاب‌مقدسی، به‌شکل سنبلیک معمولاً نماینده‌یِ حکومت‌ها یا سلطنت‌ها یا امپراطوری‌ها می‌باشد. به‌عنوان مثال، در فراز دانیال ۷ : ۱۷، چهار وحشی که دانیال درخواب دیده بود، چهار «پادشاه» دانسته شده‌اند. با مقایسه‌یِ این فراز با فرازهایِ دانیال ۲ : ۳۶-۴۵ (و همچنین متون مشابه و مربوطه‌یِ دیگر)، به‌روشنی دریافت می‌شود که منظور از چهار «وحش»/«پادشاه» چهار سلطنت هستند که یکی پس از دیگری در تاریخ ظهور می‌کنند. آلبرت بارنز، در تفسیرش ذیل فراز ۱۷ : ۱۰، در رابطه با واژه‌ای که «پادشاه» ترجمه شده (واژه‌یِ βασιλεῖς که basileîs تلفظ می‌شود)، به‌درستی چنین اظهار داشته است: «این برخلاف بیان و سیاق کلی متن، و همچنین برخلاف معنای مناسب این واژه، می‌باشد که آن را تنها به‌معنای لغوی پادشاهان در نظر بگیریم و بگوییم این واژه به معنای امپراطورها یا دیکتاتورها یا سلسله‌ها[ی حکومتی/سلطنتی] به‌کار نرفته است.»

[4] «کوه» نیز در کتابِ‌مقدس، بارها به‌عنوان سنبلی برای سلطنت به‌کار رفته است. (به‌عنوان مثال، رک. اشعیا ۲ : ۲؛ ۴۰ : ۴؛ دانیال ۲ : ۳۴-۳۵؛ ارمیا ۵۱ : ۲۴-۲۵؛ زکریا ۴ : ۷؛ میکا ۴ : ۱-۲.) واقعیت این است که در هر سلسله‌یِ سلطنتی ممکن بوده به پادشاهی به‌عنوان سنبل کلّ آن سلسله اشاره شود. به‌عنوان نمونه، نبوکدنصر در کتابِ دانیال سنبل کلّ سلطنت بابل به‌شمار آمده است (دانیال ۲ : ۳۸-۳۹). برای همین «پاشاه» در ادبیات نبوتی معنای سلطنت و پادشاهی را نیز می‌رساند.

[5] فعلِ «μένω» (که menō قرائت می‌شود)، در فرازِ مکاشفه ۱۷ : ۱۰، توسطِ واژه‌نامه‌یِ Thayer، چنین معنا شده است:

To continue to be, i.e. not to perish, to last, to endure.

می‌بینیم که این معانی بیان‌گر تلاش و تقلا برای ماندن هستند.

[6] پولس، در فرازهایِ ۳-۴، از همین رساله، می‌نویسد: «مگذارید هیچ‌کس به هیچ طریقی شما را فریب دهد. زیرا تا نخست آن عصیان واقع نشود و آن مرد بی‌دین که فرزند هلاکت است به‌ظهور نرسد، آن روز فرا‌ ‌نخواهد رسید. او با هر آن‌چه خدا خوانده می‌شود و مورد پرستش قرار می‌گیرد، مخالفت می‌ورزد و خود را بالاتر قرار می‌دهد، تا آن‌جا که در معبد خدا جلوس می‌کند و خود را خدا معرفی می‌نماید.» این‌که آمده: «او با هر آن‌چه خدا خوانده می‌شود و مورد پرستش قرار می‌گیرد، مخالفت می‌ورزد و خود را بالاتر قرار می‌دهد، تا آن‌جا که … خود را خدا معرفی می‌نماید،» ممکن است این مسأله را برای برخی ایجاد کند که چنین کارهایی از یک خلیفه‌یِ اسلامی چگونه ممکن است سر بزند! البته، بایستی توجه داشت که از این فرازها برنمی‌آید که ضدمسیح بایستی آتئیست باشد. بلکه، همان‌طور که در تفسیرِ Jamieson, Fausset, Brown (و بسیاری دیگر از منابع تفسیری معتبر)، ذیل فراز چهارم، اظهار داشته شده، برمنبایِ این فراز مخالفت ضدمسیح با خدا به این شکل است که او خود را بالاتر از هر چیزی که در زمین مورد پرستش واقع می‌شود، خواهد دانست و عملاً خود را جای خدا خواهد گذاشت. جالب این‌جاست که مشابه یک چنین کارهایی را در آراء و سخنان آیت‌الله روح‌الله خمینی می‌یابیم. اکبر گنجی، در نوشتاری تحتِ عنوان «نظام سلطانی و میراث آیت‌الله خمینی» (بخش سوم) که در وب‌سایت BBC فارسی درج شده است (منبع)، ار ایشان این سخنان را نقل نموده است:

باید عرض کنم حکومت، که شعبه‌ای از ولایتِ مطلقه‌یِ رسول الله است، یکی از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدّم بر تمام احکام فرعیه، حتّی نماز و روزه و حج است. … حکومت [سلطان] می‌تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یک‌جانبه لغو کند. و [سلطان] می‌تواند هر امری را، چه عبادی و یا غیرعبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند. حکومت [سلطان] می‌تواند از حج، که از فرایض مهمّ الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست، موقتاً جلوگیری کند.

گنجی در همین نوشتار، می‌نویسد: «در همان زمان، آیت‌الله احمد آذری قمی در تفسیر این بخش از برساخته‌یِ آیت‌الله خمینی، گفته بود که ولی‌فقیه/سلطان مجاز است/می‌تواند اصل توحید را هم تعطیل سازد. البته، آن بخش از نوشته‌یِ آیت‌الله خمینی که گفته بود حکومت/سلطان حتّی بر نماز مقدم است و سلطان می‌تواند همه‌یِ احکام اولیه‌یِ اسلام را تعطیل سازد، مؤیّد تفسیر آذری قمی است.»

جالب این‌جاست که پولس می‌نویسد که ظهورِ «فرزندِ هلاکت» همراه خواهد بود «با همه‌گونه شرارت که راهیان طریق هلاکت را فریفته می‌سازد. ایشان از آن‌رو هلاک می‌شوند که عشق به حقیقت را نپذیرفتند تا نجات بیابند.» (فراز ۱۰) اگر به تاریخ ظهور خمینی و انقلاب اسلامی مراجعه کنیم، آن‌چه بارز به نظر می‌رسد فریب خوردن بسیاری و هلاک شدنشان توسط خود این رهبر انقلاب است. اکنون نظری بسیار مشهور بین ایرانیان دیده می‌شود که مردم چشم خود را بر عقاید راستین و دلیل اصلی مخالفت خمینی با شاه بسته بودند، و فریب وعده‌هایی دروغین و توخالی را خوردند. گنجی، در همین نوشتار می‌نویسد: «آیت‌الله خمینی اگرچه در آن دوره‌یِ کوتاه‌مدّت [در پاریس؟]، به مقتضای حال، آن شعارها را سر می داد، اما نه نظامِ فکری‌یِ او به دموکراسی و حقوق‌بشر راه می‌داد، نه رفتارهایِ او نشانی از حرکت بدان سو داشت. زدنِ سلطانِ وقت [= شاه] و نشستن به‌جایِ او هدف بود.»

وقتی چنین مواردی به‌شکل جزئی در شخصی چون آیت‌الله خمینی صدق کنند، چرا بایستی متعجّب باشیم از این‌که مهدی‌یِ موعودِ اسلام ممکن است مصداق این بیاناتِ پولس رسول باشد؟!

——————————————————————————–

بازگشت به آرشیو مربوطه:  آیا ظهور پیامبر اسلام توسطِ انبیایِ برحق نبوت شده است؟

——————————————————————————–

مریم، ”خواهرِ هارون“ و ”دخترِ عمران“؟!

از اشاره‌های قرآن به بانو مریم (= مادر عیسایِ مسیح) چنین به نظر می‌آید که پیامبر مسلمانان، و/یا سایر دست‌اندرکاران ساخت قرآن، مشخصاتِ او را با مشخصاتِ ”مریمِ نبیّة‌“ که برطبق روایاتِ تورات خواهر موسی و هارون بود، اشتباه گرفته‌اند.

در این نوشتار برآنیم تا وجودِ چنین اشتباهی در قرآن را نشان داده و به نقد آن موارد از توجیهاتِ مدافعان اسلام که ارزش پاسخ‌گویی دارند، بپردازیم.

.

مریم، ”خواهرِ هارون“ و ”دخترِ عمران“؟!

در قرآن، مادر عیسایِ مسیح ”خواهر هارون“ و ”دختر عمران“ دانسته شده است:

پس، [مريم] در حالى كه او [= عیسایِ نوزاد] را در آغوش گرفته بود، به نزد قومش آمد. آن‌ها گفتند: «اى مريم، به‌راستى چیزی بسيار عجیب [و ناپسند] با خود آورده‌ای. اى خواهر هارون (يَا أُخْتَ هَارُونَ)، نه پدرت مرد بدى بود، و نه مادرت زن بدكاره‏اى!» (مریم ۲۷-۲۸)

و مریم دختر عمران (وَمَرْيَم ابْنَت عِمْرَان) که … [1] (التحریم ۱۲)

[به یاد آور] هنگامی را که زن عمران (امْرَأَة عِمْرَان) گفت: «پروردگارا، آن‌چه در رحم خود دارم نذر تو كردم تا ”محرّر“ باشد. پس، از من بپذير. به‌درستی که تو شنوا و دانايى.» پس، چون فرزندش را بزاد، گفت: «پروردگارا، من دختر زاده‏ام؛» –و خدا به آنچه او زاييد، داناتر بود– «پسر مانندِ دختر نيست. من نامش را مريم نهادم. او و فرزندانش را [از شرّ] شيطانِ رانده‏شده به تو پناه مى‏دهم.» (آل‌عمران ۳۵-۳۶)

همچنین، برطبق روایاتِ تورات، موسی و هارون خواهری به نام «مریم» (מִרְיָם) داشتند. این مریمْ نبیّة و از شخصیت‌های مشهور نزدِ اهل‌کتاب بوده است. نام پدر موسی و هارون نیز در تورات «عمْرام» (עַמְרָם) ذکر شده است. «عمْران» همان عربی‌شده‌یِ این نام است.

و مریمِ نبیّة، خواهرِ هارون، دف را به دستِ خود گرفته، و همه زنان از عقبِ وی دف‌ها گرفته، رقص‌کنان بیرون آمدند. (خروج ۱۵ : ۲۰)

و نام زن عمْرام یوکابد بود (دختر لاوی که برای لاوی در مصر زاییده شد)؛ و او برای عمْرام، هارون، موسی و خواهر ایشان مریم را زایید. (اعداد ۲۶ : ۵۹)

… و بنی‌عمْرام: هارون و موسی و مریم. (اول‌تواریخ ۶ : ۳)

(توجّه شود که در روایات و سنن اسلامی نیز، موسی و هارون پسران «عمران» خوانده شده‌اند و این نام پدر آن‌ها توسطِ علما و مفسّران قرآن عموماً پذیرفته شده است.)

واضح است که با وجودِ چنین تطابقی، تصور این‌که در قرآن مشخصاتِ این دو مریم باهم اشتباه نشده‌اند، نسبتاٌ سخت است. البته، با در نظر گرفتن شباهتِ اسمی و شهرت این دو مریم نزد اهل‌کتاب، و نیز ”أُمِّی“ بودن پیامبر اسلام و اعراب پیرامون او، رخ‌دادِ چنین اشتباهِ بزرگی در قرآن را بایستی امری طبیعی دانست. به احتمال قوی، عباراتِ «خواهر هارون» و «دختر عمْرام/عمران» مشخصاتی بودند که اهل‌کتاب برای ”مریمِ نبیة“ به‌کار می‌بردند. پیامبر مسلمانان، و/یا سایر کسانی که در متن قرآن دست داشته‌اند، با شنیدن چنین اوصافی، آن‌ها را برای مادر عیسی -که نام او هم ”مریم“ بود- به‌کار برده‌اند؛ بی‌آن‌که توجّه کنند که آن مریمِ مورد اشارهٰ‌یِ اهل‌کتاب، خواهر موسی و هارون است، نه مادر عیسایِ مسیح که چندین قرن پس از موسی و هارون می‌زیست. (این احتمال هم چندان ضعیف نیست که پیامبر مسلمانان و اعراب أّمّی‌یِ پیرامون او به‌واقع می‌پنداشتند عیسی یک نسل پس از موسی آمده است و موسی دایی‌یِ او بوده است!)

البته، وجودِ چنین اشتباهی در این روایاتِ قرآن حتّی بر علما و مفسّران نخستین قرآن نیز پوشیده نبوده است. برای همین، توجیهاتی برای لاپوشانی‌یِ آن از دیرباز برساخته شده‌اند. از این‌جای این نوشتار به مواردی از این توجیهات که ارزش پاسخ‌گویی دارند، اشاره نموده و نقدی را برای هریک ارائه می‌دهیم.

.

آیا ”برادر/خواهر هارون“ خواندن اشخاص در بین یهودیان رسم بوده است؟!

برخی از مدافعان قرآن، برای توجیه این اشتباه مدعی شده‌اند که در زمان قدیم به‌کاربردن اصطلاحاتی چون ”برادر/خواهر هارون“ در بین یهودیان رسم بوده است. به‌عنوان مثال، آیت‌الله مکارم شیرازی، در تفسیر نمونه (ذیل آیه‌یِ ۲۸ از سوره‌یِ مریم)، چنین اظهار داشته است:

اين‌كه آن‌ها به مريم گفتند، «اى خواهر هارون»، موجب تفسيرهاى مختلفى در ميان مفسّران شده است. امّا، آن‌چه صحيح‌تر به نظر مى‏رسد اين است كه هارون مرد پاک و صالحى بود؛ آن‌چنان كه در ميان بنى‌إسرائيل ضرب‌المثل شده بود، هركس را مى‏خواستند به پاكى معرفى كنند، مى‏گفتند: ”او برادر يا خواهر هارون است.“ مرحوم طبرسى، در مجمع البيان، اين معنى را در حديث كوتاهى از پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم) نقل كرده است. (منبع)

این توجیه البته قطعاً قابل‌پذیرش نیست. زیرا، نه در کتاب‌ِمقدس اثری از رایج بودن چنین رسمی یافت شده است؛ نه در تلمود، نه در آثار آپکریفا و نه در هیچ اثری که از آن دوران برجای مانده است (مانندِ آثار مشهور به طومارهای دریای مرده). کلّاً، این ادعا که یهودیان هم‌عصران خود را خواهر یا برادر افراد شناخته‌شده‌ یا مشهوری خطاب می‌کردند، ادعایی است که هیچ شاهدی به نفع آن در دست نیست. مسلّماً، اگر چنین رسمی در بین یهودیان (یا مردمانی با فرهنگ‌های سامی و هم‌خانواده‌یِ آنان) وجود می‌داشت، بایستی اثری از آن را در جایی مشاهده می‌نمودیم. بنابراین، رایج بودن چنین رسمی در بین آنان را بایستی بعید دانست.

در کتابِ صحیح مسلم (که از مهم‌ترین منابع حدیث برای اسلام‌پژوهی به‌شمار می‌آید) نیز، به نقل از شخصی به نام مُغِيرَة بْن شُعْبَة چنین روایت شده است:

وقتی [از طرف پیامبر] به نجران رفتم، آن‌ها [= مسیحیانِ نجران] از من پرسیدند: «[چگونه است که] در قرآن [برای مادر عیسی] آمده است ”خواهر هارون“، در حالی که موسی خیلی پیش از عیسی زاده شد؟!» وقتی به پیش رسول الله بازگشتم، از او راجع به این مسأله پرسیدم. او گفت: «در بین مردم روزگار پیشین رسم بود که اشخاص خود را با نام‌های رسولان و افراد صالح که پیش از آنان می‌زیستند، نام‌گذاری می‌کردند.» [2]

می‌بینیم که برطبق این روایت، اعرابی چون همین مُغِيرَة بْن شُعْبَة و مسیحیانِ نجران (که از لحاظ زبان و فرهنگ، دارای نقاط اشتراک زیادی با یهودیان بودند) نیز، از وجود چنین رسمی در بین یهودیان (و کلاً فرهنگ‌های سامی) کاملاً بی‌خبر بودند. در واقع، در صورتی که تاریخیت این روایت را بپذیریم، ظاهر امر چنین می‌شود که پیامبر مسلمانان پس از مواجه شدن با چنین مسأله‌ای، به‌جای پذیرش اشتباهِ خودْ یا ابراز بی‌دانشی در این زمینه، به لاپوشانی‌یِ آن، به‌وسیله‌یِ جعل و برساختن توضیحی دروغین، اقدام نموده است.

.

آیا مریم چون از تبار کاهنان بوده، «خواهر هارون» نامیده شده است؟!

برخی دیگر از مدافعان قرآن مدعی شده‌اند که در قرآن، بانو مریم به این دلیل «خواهر هارون» خوانده شده که تبارش به کاهنانِ قوم اسرائیل می‌رسید. به‌عنوان نمونه، یوسف‌علی (از معتبرترین و مشهورترین مترجمان قرآن در بین مسلمانانِ جهان) در یادداشتش زیر آیه‌یِ ۲۸ از سوره‌یِ مریم، چنین می‌نویسد:

هارون، برادر موسی، اولین فرد در سلسله‌یِ کهانتِ اسرائیلی بود. مریم و دخترعمه‌اش الیزابت (مادر یحیی) از خانواده‌ای کاهن‌تبار بودند و بنابراین، ”خواهران هارون“ یا دختران عمران (که پدر هارون بود) بودند. (منبع)

این توجیه یوسف‌علی نیز قطعاً قابل‌پذیرش نیست. در بین فرزندان عمْرام، تنها هارون و نسل او به کهانت منسوب شدند. نه خودِ عمرام، و نه دو فرزند دیگرش (موسی و مریم)، هیچ‌کدام کاهن نگردیدند. بنابراین، اگر مقصود قرآن به‌واقع آن‌چه می‌بود که یوسف‌علی ادعا نموده است، طبیعتاً بایستی عبارتِ ”دختر هارون“ برای بانو مریم به‌کار می‌رفت، نه «خواهر هارون». کلاً، یهودیان تبار و اجداد افراد را با عباراتِ ”دختر/پسر کسی“ مشخص می‌نمودند. حتّی در قرآن نیز، عباراتِ ”خواهر/برادر کسی“ –اگر به‌معنای داشتن والدینی مشترک به‌کار نرفته باشد– تنها برای نسبت دادن افراد هم‌عصر هم به‌ یک‌دیگر به‌کار رفته است. (به‌عنوان نمونه، رک. سوره‌یِ الاعراف، آیاتِ ۶۵، ۷۳ و ۸۵؛ سوره‌یِ هود، آیاتِ ۵۰، ۶۱ و ۸۴؛ النمل ۴۵؛ العنکبوت ۳۶. در تمام این موارد، فردی که «أَخَاهُمْ» خوانده شده، برادر افرادِ هم‌عصر/هم‌نسل از قومِ خودْ دانسته شده است.) در نتیجه، در هرحال به نظر کاملاً بعید می‌رسد که یهودیان برای اشاره به تبار بانو مریم از عبارتِ «خواهر هارون» استفاده کرده باشند.

اشاره به این مطلب نیز خالی از فایده نیست که ظاهراً مسیحیان از همان ابتدا مریم را از طایفه‌ی یهودا دانسته‌اند، نه از طایفه‌یِ لاوی. به نظر می‌آید که شواهدِ موجود در عهدِجدید پشتیبان چنین موضعی باشند. بسیاری از مفسّران شجره‌نامه‌ی موجود در انجیل لوقا (رک. فرازهایِ ۳ : ۲۳-۳۸) را در اصل متعلق به مادر عیسی دانسته‌اند. توجّه شود که عیسای مسیح تنها در صورتی می‌تواند به‌حسبِ جسم «شیرِ قبیلۀ یهودا» (مکاشفه ۵ : ۵؛ عبرانیان ۷ : ۱۴) و «پسر داوود» (مرقس ۱۰ : ۴۶-۴۸) باشد که مادرش زنی از این طایفه بوده باشد. [3] (در آثار آپکریفایِ مسیحی نیز که داستان‌هایشان به قرآن راه یافته است، پدر مریم مردی از طایفه یهودا به نام ”يهوياقيم“، و مادر او زنی به نام ”حنه“ دانسته شده است. [4]) جالب این‌جاست که این مطلب مورد تأیید عموم مفسّران و علمای اسلامی نیز قرار گرفته است. الیا اشلیفر، در کتابِ مریم دوشیزه‌ی مبارک در اسلام، در این رابطه چنین اظهار داشته است: «علمای مسلمانِ کلاسیک اجماعاً پذیرفته‌اند که او [= مریم، مادر عیسایِ مسیح] از تبار داوودِ نبی بود.» [5]

.

آیا برطبق آیه‌یِ ۲۸ از سوره‌یِ مریم، مادر عیسی برادری به نام هارون داشته است؟!

البته، به نظر واضح می‌آید که این توجیه ساختگی که مریم برادری به نام هارون داشته، جز برای افراد ناآگاه یا قرآن‌باوران متعصّب، قانع‌کننده نیست. در واقع، برای یک انسانِ حق‌جو و آشنا با اصول نقد، بایستی واضح باشد که تطابق مشخصاتِ مادر عیسی (به‌روایتِ قرآن) با مشخصاتِ مریمِ نبیة بیش از اندازه‌ای است که بتوان آن را به‌سادگی ردّ نمود. (جالب این‌جاست که مفسّران کلاسیک و مطرح قرآن نیز، عموماً یکی از دو توجیه نخستین را مطرح نموده‌اند. این خودْ شاهد بارزیست مبنی بر مفتضح بودن این توجیه.) روشن است که این توجیه در میان توجیهاتی که برایِ لاپوشانی‌یِ این اشتباه در قرآن برساخته شده‌اند، از ضعیف‌ترین موارد است.

توجّه شود که نه در قرآن و نه در روایات و سنن اسلامی سخنی از این‌که بانو مریم چنین برادری داشته، به‌میان آمده است، و نه در روایات و سنن مسیحی-یهودی. این‌که یهودیان، در موردِ خطاب قرار دادن بانو مریم، او را خواهر برادرش خوانده باشند، این معنا را می‌رساند که برادر او شخص معتبر یا مشهوری در آن زمان بوده است. این در حالی است که برای قائل شدن به وجود چنین برادری برای مادر عیسی مسیح، جز لاپوشانی‌یِ یک اشتباه بزرگ در قرآن، هیچ انگیزه یا دلیلی مشاهده نمی‌شود.
.

نتیجه

در این نوشتار به‌واسطه‌یِ شواهدی که ارائه دادیم، نشان داده شد که مشخصاتی که قرآن از بانو مریم ارائه می‌دهد، با مشخصاتِ مریم نبیة که خواهر و هم‌عصر موسی و هارون و فرزند عمران بود، منطبق می‌باشد. روشن شد که این تطابق بیش از آن است که قابل‌انکار باشد. پس، این محتملاً یک اشتباه بزرگ در قرآن است؛ اشتباهی که بهترین مفسّران قرآن نیز از لاپوشانی‌یِ آن قاصر مانده‌اند.

—————————————————–

پی‌نوشت:

[1] متأسفانه، از آوردن کلِّ این آیه، به دلیل زشت بودن بیان آن، در متن اصلی این نوشتار شرممان آمد. آن را در این‌جا می‌آوریم: «وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا.» — ترجمه: «مریم، دختر عمران، که فرْجش را نگاه داشت، پس در آن دمیدیم از روح خود.» در این آیه، ضمیر موجود در عبارتِ‌ «فِيهِ» مذکر است. پس، ظاهراً بایستی آن را «در آن» ترجمه نمود (نه در «در او»). توجّه شود که در آیه‌ی ۹۱ از سوره‌یِ الانبیاء، این متن به‌شکل تقریباً یکسانی آورده شده است؛ با این تفاوت که عبارتِ «فِيهَا» در آن با ضمیر مؤنث آمده است؛ «وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا». این ضمیر مسلّماً به خودِ مریم اشاره دارد (و باید آن را به «در او» برگردان نمود). امّا، ضمیر عبارتِ «فِيهِ» در آیه‌یِ ۱۲ از سوره‌یِ التحریم، چون مؤنث نیست، به شخص بانو مریم اشاره ندارد …!

[2] Sahih Muslim (rendered into English by ‘Abdul Hamid Siddiqi, Copyright © Sh. Muhammad Ashraf, Lahore), Book 25 (Kitab Al-Adab), Number 5326.

[3] برخی مدافعان قرآن اشاره‌های انجیل لوقا (در فرازهایِ ۱ : ۵و۳۶) به الیزابت را که او را از «خویشان مریم» و از «تبار هارونِ کاهن» خوانده‌اند، شاهدی دانسته‌اند مبنی بر این‌که مریم نیز از «تبار هارونِ کاهن» بوده است. این در حالی است که ازدواج مردان لاوی با دختران سایر طوایف اسرائیل امری عادی بوده است. (در فراز دوم‌تواریخ ۲۲ : ۱۱ چنین آمده است: «یَهُوْشَبْعَه، دخترِ یَهُورامِ پادشاه، زنِ یَهُویاداع کاهن…» ”یَهُورامِ پادشاه“ به‌وضوح مردی از طایفه‌یِ یهودا بوده است.) همچنین، واژه‌ای که در ترجمه‌یِ هزاره‌یِ نو از فراز ۳۶ از فصل اول انجیل لوقا، به «خویش» برگردان شده است، لزوماً به معنای ”دخترعمه/خاله“ نیست و همان معنای عمومی «خویشاوند» را می‌رساند. پس، در هر حال، خیلی طبیعی است اگر مادر الیزابت (احتمالاً عمه‌یِ بانو مریم) که محتملاً زنی از طایفه‌یِ یهودا بوده است با مردی از طایفه‌یِ لاوی ازدواج کرده باشد.

[4] تمام اطلاعاتِ ما راجع به نام‌‌ها و زندگی‌یِ يهوياقيم قدیس و حنه قدیس (Sts. Joachim and Anne) برگرفته از آثار آپکریفا (apocryphal literature) هستند؛ انجیل نوزادی مریم (the Gospel of the Nativity of Mary)، و انجیل‌هایِ the Gospel of Pseudo-Matthew and the Protoevangelium of James. انجیل نوزادی‌یِ مریم نزدیک‌ترین آن‌ها از لحاظ زمانی به قرن نخستین است (متعلق به اواسطِ قرن دوم میلادی). البته، برخی روایاتِ این آثار نزدِ آشوری‌ها، قبطی‌ها و مسیحیان عرب دارای اعتبار و بین آن‌ها مشهور بودند.

Cf. Catholic Encyclopedia, Entry: St. Anne.

[5] Aliah Schleifer, Mary The Blessed Virgin of Islam, Fons Vitae; ISBN: 1887752021; July 1, 1998, pp. 22-23.

——————————————————————-

بازگشت به آرشیو مربوطه: تناقضات و ایراداتِ داخلی در قرآن

——————————————————————-