آیا برطبق شجره‌نامه‌یِ انجیل متی، مسیح فرزندِ نامشروع به‌شمار می‌آید؟!

در جایی دیدم که در رابطه با شجره‌نامه‌یِ عیسی در انجیل متی، شبهه‌یِ عجیبی توسط اسلام‌گرایان مطرح شده است — به قرار زیر:

بنا بر نوشته‌یِ انجیل متی، باب اول، عیسی مسیح خدای مسیحیان حرا…اده است و آن‌هم از طریق زنای با محارم. او از چهار طریق حرا…اده است.

۱- یهودا با همسر فرزندش عیر به نام تامار زنا می‌کند و حاصل این زنا پسری به نام فارَص است. (پیدایش ۳۸) (همچنین، رک. اول‌تواریخ ۲ : ۴) بر طبق فراز متی ۱ : ۳، عیسی و مریم از نوادگان فارَص پسر یهودا بودند.

۲- لوط با دخترانش زنا می‌کند و از هر دختر پسری متولد می‌شود که نام یکی را موآب و دیگری را عمی می گذارد. (پیدایش ۱۹ : ۳۰-۳۸) روت از نوادگان موآب بود. (روت ۱ : ۴) رِحُبعام از نوادگان عمی بود. (اول‌پادشاهان ۱۴ : ۲) بر طبق فرازهایِ متی ۱ : ۵و۷، عیسی و مریم از نوادگان روت و رِحُبعام بودند.

۳- داود با زنِ اُوریای حِتِّی زنا می‌کند و از او فرزندی به نام سلیمان متولد می‌شود. (دوم‌سموئیل ۱۱ : ۲-۷) برطبق فراز متی ۱ : ۷، عیسی و مریم از نوادگان سلیمان بودند.

شاید کسی بگوید، این‌ها اجداد عیسی بودند و این به خود عیسی ربطی ندارد. جالب هست که این مطلب را هم بخونیم: «حرام‌زاده داخل جماعت خداوند نشود، حتی تا پشت دهم احدی از او داخل جماعت خداوند نشود.» (تثنيه ۲۳ : ۲)

(این نقل‌قول اثر یکی از اسلام‌گرایانِ فعال برعلیه مسیحیت است که توسط نویسنده‌یِ این نوشتار تا اندازه‌ای از لحاظ جمله‌بندی، آیین نگارش و استناد به کتاب‌مقدس اصلاح شده است.)

پاسخ:

واژه‌ای که در ترجمه‌یِ قدیمی، در فراز ۲۳ : ۲ از کتابِ تثنیه، به «حرام‌زاده» برگردان شده است، در متن اصلی «מַמְזֵר» می‌باشد و mamzēr خوانده می‌شود. این واژه در عهدقدیم به‌غیر از این مورد، تنها یک‌بار به‌کار رفته است (در فراز زکریا ۹ : ۶). این‌که این واژه در بسیاری از ترجمه‌ها به «حرام‌زاده» (bastard) برگردان شده، تحت‌ِتأثیر نظر ربی‌های یهود است، نه معنایِ لغوی آن. حقیقت این است که ما به‌طور قطع نمی‌دانیم که این واژه در این فراز از کتابِ تثنیه به چه منظوری به‌کار رفته است. تعریفی که ربی‌های قدیم یهود از دیرباز برای این واژه ارائه داده‌اند، فاقد هرگونه پشتوانه‌یِ زبان‌شناسانه یا کتاب‌مقدسی به نظر می‌رسد. در ترجمه‌یِ New Jewish Publication Society که از معتبرترین ترجمه‌های مدرن نزد یهودیان است، در زیرنویس مربوط به این واژه ذیل فراز ۲۳ : ۲، چنین آمده است: «معنایِ عبری [= لغوی] این واژه نامشخص است. در شرع یهود، این واژه به فرزند زنای محصنه یا زنای با محارم، [رخ‌داده] در بین یهودیان، اطلاق می‌شود.» [1] همین واژه، در فراز ۹ : ۶ از کتاب زکریا، توسط این ترجمه (و بسیاری دیگر از ترجمه‌های معتبر) به «a mongrel people» (که می‌شود، ”قومی دو-رگه یا غریب“) برگردان شده است. در واژه‌نامه‌های Strong و Gesenius نیز، اصطلاحاتی چون ”مردمی دو-رگه یا غریب“ از معانی‌یِ این واژه دانسته شده‌اند. (منبع)

اگر ما ساختار این فراز را با فراز بعدی‌اش قیاس کنیم، چنین به‌نظر می‌رسد که این دو فراز در ساختار از یک سنخ و باهم موازی هستند. این دو فراز، برطبق ترجمه‌یِ قدیمی، به قرار زیرند:

حرام‌زاده‌ای داخل جماعت خداوند نشود؛ حتی تا پشت دهم، احدی از او داخل جماعتِ خداوند نشود.

عمّونی و موآبی داخل جماعت خداوند نشوند؛ حتی تا پشتِ دهم، احدی از آنان داخل جماعت خداوند نشود.

در فراز هشتم این متن نیز، چنین آمده است:

اولادی که از ایشان [= ادومی و مصری (رک. فراز ۷)] زاییده شوند، در پشت سوم داخل جماعتِ خداوند شوند.

با مقایسه‌ی این آیات، به نظر طبیعی می‌آید که واژه‌یِ mamzēr نیز، هم‌چون واژگان عمّونی، موآبی، ادومی و مصری، بیان‌گر نوعی قومیت باشد، تا نوعی حرام‌زادگی. آن‌طور که از متن این فرازها برمی‌آید، دلیل این‌که اولادِ ادومی‌ها و موآبی‌هایِ ساکن در بین اسرائیلی‌یان [2] از حقّ عضویت در «جماعت خداوند» [3] محروم گردیدند، دشمنی‌ و تضاد قومی‌یِ ریشه‌ای‌شان با قوم اسرائیل و نگرانی از این‌که بانی‌یِ به‌گمراهی کشاندن قوم خدا شوند، بوده است. در نتیجه، واژه‌یِ mamzēr در فراز ۲۳ : ۲، محتملاً به‌معنایِ لغوی‌یِ mongrel به‌کار رفته است؛ و توصیف‌کننده‌یِ جماعت‌هایی در بین اسرائیلی‌یان بوده است که هرچند از طرف مادر یا شاید پدر دارای قومیت اسرائیلی بودند، اما به‌دلیل داشتن رگه‌یِ غیراسرائیلی، در مجموع با سایر اسرائیلی‌یان از لحاظ قومی و مذهبی متفاوت می‌گردیدند.

به این نکته بایستی توجّه شود که همه‌یِ‌ مفسّران کلاسیک یهود در رابطه با معنایِ واژه‌یِ mamzēr نظر یکسانی نداشته‌اند. به‌عنوان نمونه، از ربی ابن عزرا منقول است: «از دانشمندان کهن ما، [کسانی] این واژه را به‌معنای کسی [از میان یهودیان] دانسته‌اند که حاصل زنا با محارم (incest) باشد. برخی این واژه را اشاره به قومیتی خاصّ دانسته‌اند، همان‌طور که آمده، ”در اَشْدُود مردمِ ‹مَمزِر› ساکن خواهند شد.“ (زکریا ۹ : ۶)» داوود قِمحی، از مهم‌ترین خاخام‌های سده‌هایِ میانه، نیز این سخن ابن عزرا را تأیید نموده است. راشی، عالم یهودی و مفسر مشهور قرن یازدهم، فراز زکریا ۹ : ۶ را چنین تفسیر نموده است که قومی/اقوام بیگانه در اَشْدُود ساکن خواهند شد. ظاهراً، مفسرین یهودی از مکتبِ قرائيم (Karaite Judaism) این واژه را به همان معنایِ ”قومی بیگانه“ گرفته‌اند و آن را هم‌چون عمّونی، موآبی، ادومی و مصری دانسته‌اند. [4] روشن است که اگر واژه‌یِ mamzēr در این فراز را به این معنا بگیریم، مشکل این فراز به‌کلی رفع می‌گردد و شبهه‌یِ این معترض به‌روشنی بی‌مورد می‌شود.

البته، اگر ترجمه‌یِ سنّتی از فراز تثنیه ۲۳ : ۲ را هم بپذیریم، باز مشکلی برای شجره‌نامه‌یِ ثبت‌شده در انجیل متی به‌وجود نمی‌آید. توجّه شود که در این‌صورت نیز، واژه‌یِ «حرام‌زاده» -آن‌طور که در بین عموم مردم مفهوم است- به‌هیچ‌عنوان برگردان دقیقی برای واژه‌یِ mamzēr نیست. در دانش‌نامه‌یِ جودایکا، ذیل مدخلِ mamzer، در این رابطه چنین آمده است: «در شرع یهود، برخلاف قوانین و شرایع دیگران، صرف این‌که فرزندی در خارج از محدوده‌یِ ازدواج قانونی مولود شده باشد، از او یک mamzer نمی‌سازد.» [5] این دانش‌نامه توضیح می‌دهد که این لقب به کسی داده می‌شود که والدینش، حتّی اگرهم می‌خواستند پیش از تولید او باهم ازدواج کنند، شرعاً مجاز به این کار نمی‌بودند؛ مانند فرزند حاصل از دو خواهر و برادر. ترجمه‌یِ مسیحی و بسیار معتبر New International Version، این واژه را «one born of a forbidden marriage» ترجمه نموده است. در دانش‌نامه‌یِ یهودی نیز، در این رابطه توضیحاتِ مشابهی داده شده‌ است. در این دانش‌نامه، این توضیح ذکر شده است که: «در صورتی که زنا با محارم یا زنای محصنه در بین اقوام غیریهودی رخ دهد، فرزند حاصل از آن، mamzēr به‌شمار نمی‌آید.» [6] این به آن معناست که اگر این فرزند به یهودیت می‌پیوندید، و تابع خدای شرع تورات می‌گردید، شرعاً حلال‌زاده به‌شمار می‌آمد.

حال، اگر بر اساس این مستندات، به شجره‌نامه‌یِ مذکور در انجیل متی بنگریم، چه مشکلی به‌وجود می‌آید؟! آن‌چه بین یهودا و تامار رخ داده، پیش از تشریع شریعت تورات، به‌ویژه شرایع مذکر در فصل ۱۸ کتاب لاویان، رخ داده است. بنابر این، حتّی برطبق معنایِ سنتی‌یی که برای واژه‌یِ mamzer ذکر شده، نمی‌توان این لقب را شرعاً به فرزند آن‌دو نسبت داد. (جالب است که در غیراین‌صورت، بایستی همه نسل‌های بشر را شرعاً mamzer دانست، چون همه از نسل فرزندانِ آدم و حوا -که باهم خواهر و برادر بودند- می‌باشند.) روت نیز هرچند موآبی بود، امّا برطبق روایاتِ کتاب‌ِمقدس زنی پارسا و خداترس بود که پیش از ازدواجش با بوعز به آیین یهود گروید و پیرو سنت یهود گردید (رک. فصل اول کتابِ روت) و در نتیجه فرزند او نه بر اساس معنای نخستین این واژه، mamzer به‌شمار می‌آید و نه بر اساس معنای دوم آن. همچنین، برطبق روایت کتاب‌ِمقدس، داود و بتشبع پیش از تولید سلیمان با یک‌دیگر شرعاً ازدواج نموده بودند و تولد سلیمان هیچ اشکال شرعی‌یی نداشت. (رک. دوم‌سموئیل، فصل‌های ۱۱ و ۱۲.)

——————————————————————————–

پی‌نوشت:

[1] Jewish Study Bible, Featuring The Jewish Publication Society TANAKH translation, Copyright © 2004 by Oxford University Pres, Inc., p. 418, verse 23:3, translators› note b.

[2] در کتابِ Jewish Study Bible، در رابطه با وضعیت قانونی‌یِ افرادی از اقوام غیریهودی که در دوران عهدقدیم در سرزمین اسرائیل ساکن بودند (برطبق شرع تورات)، چنین توضیح داده شده است: «قانون منع دست‌رسی به جماعت ملی اسرائیل به‌معنای انکار حقّ سکونت نیست. ساکنینی که در این آیات از آنان نام برده شده، کسانی هستند که مستحق برخورداری از امنیت و حرمت دانسته شده‌اند (رک. تثنیه ۱ : ۱۶؛ ۵ : ۱۴؛ لاویان ۱۹ : ۱۰و۳۳-۳۴؛ ۲۳ : ۲۲).»

Ibid. p. 418, study note 23:4-9.

[3] در رابطه با چیستی‌یِ «جماعت خداوند» در فرازهای منقول، دو قول کلی در منابع معتبر تفسیری مشاهده شده است. دانش‌نامه‌یِ جودایکا، فراز تثنیه ۲۳ : ۳ را چنین معنا کرده است: «ازدواج بین یک mamzer و یک یهودی (زن یا مرد)‌ حرام است.» (رک. منبع پی‌نوشتِ شماره‌یِ ۴) در کتابِ Jewish Study Bible، چنین توضیح داده شده است: «کار ”جماعتِ خداوند“ رهبری جامعه بوده است؛ درست مانندِ یک قوه‌یِ مقننه مردمی که وظایف متعدد قضائی، سیاسی و وضع قوانین برعهده دارد. (رک. داوران ۲۰ : ۲.)» (Ibid. p. 418, study note 23:2-9) در هر حال، روشن است که صرف محروم بودن از حق عضویت در ”جماعتِ خداوند“ به‌معنای محروم بودن از رحمت خدا یا امکان پارسا شمرده شدن نزد او نیست. از لحاظ اجتماعی نیز، همان‌طور که در پی‌نوشتِ شماره‌یِ ۲ توضیح داده شده است، این افراد مستحق حرمت و امنیت دانسته شده‌اند.

[4] See the article: What is a “mamzer”?, by Rabbi Dr. Michael Samuel. Also: Destination Torah: Notes and Reflections on Selected Verses from the Weekly Torah Reading, by I. S. D. Sassoon, Copyright © 2001 I. S. D. Sassoon, p.312.

[5] Encyclopaedia Judaica, Ed. Michael Berenbaum and Fred Skolnik, 2nd ed., Copyright © 2007 Keter Publishing House Ltd., Vol. 13, pp. 443-444,  Entry: Mamzer.

[6] The unedited full-text of the 1906 Jewish Encyclopedia, Entry: Bastard.

——————————————————————————–

بازگشت به آرشیو مربوطه: پاسخ به شبهاتِ طرح‌شده

—————————————————————————

پیامبر اسلام، و هم‌خوابگی با عایشه‌یِ خردسال

یکی از موضوعاتی که در سال‌هایِ اخیر به موضوع بحث‌برانگیزی در اسلام‌پژوهی تبدیل شده است، سنّ منکوحه شدن عایشه دختر ابوبکر توسط پیامبر مسلمانان است. اخیراً، اقلیتی از اسلام‌گرایان، با انکار صحت اخبار متواتر و بی‌شماری که در این‌ رابطه موجودند، مدعی شده‌اند که عایشه، در زمان عقد و جماع پیامبر مسلمانان با او، خردسال نبوده است، بلکه پیرامون هجده تا بیست سال (و چه‌بسا بیشتر!) از عمر او می‌گذشته است! این در حالی است که علمای اسلام (چه سنی و چه شیعه)، عموماً این خبر را که پیامبر مسلمانان عایشه را وقتی که شش یا هفت ساله بود از پدرش خواستگاری کرد، و در نه یا ده سالگی‌اش به او دخول کرد، پذیرفته‌اند. چنین به نظر می‌آید که اختلاف‌نظر این اقلیت خاص در این‌ رابطه بیشتر تحت تأثیر قبیح و شرم‌آور دانسته شدن ازدواج و سکس با خردسالان در جوامع مدرن و متمدن می‌باشد، تا بررسی‌هایی صادقانه و اصولی در منابع اسلامی.

از این‌جای این نوشتار، ابتدا به ارائه و تشریح برخی از روایات تاریخی در این‌باره می‌پردازیم و توضیحات مستندی را ارائه می‌دهیم. سپس، در پایان، برخی از اعتراضاتی را که ارزش پاسخ‌گویی دارند، مطرح نموده و به آن‌ها پاسخ می‌دهیم.
.

سنّ عایشه، در زمان عقد و جماع پیامبر مسلمانان با او

آن‌طور که در مهم‌ترین و معتبرترین منابع اسلامی نقل شده است، عایشه در سنّ شش یا هفت سالگی به عقد محمد بن عبدالله درآمد، و وقتی نه یا ده ساله شد، پیامبر مسلمانان به او دخول کرد. برخی از روایات موجود در این رابطه به قرار زیرند:

عایشه روایت کرده است:
نبی (صلى الله عليه وسلم) با من تزویج کرد، وقتی که دختری شش ساله بودم. ما به مدینه رفتیم و در خانه‌یِ بنی الحارث بن خزرج منزل گزیدیم. … [روزی] مادرم، أم رومان، پیش من آمد. من داشتم تاب‌بازی می‌کردم، و هم‌بازی‌هایم با من بودند. او من را صدا زد و من به‌سوی او رفتم، در حالی‌که نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد. او دست من را گرفت و بر در خانه ایستاند. ابتدا نفسم بند آمده بود. وقتی آرام شدم، او کمی آب برداشت و سر و صورت من را با آن شست. سپس، به درون خانه برد. داخل خانه برخی از زنان انصار را دیدم که می‌گفتند: «بر تو خیر و برکت باد و بهترین سعادت‌ها.» مادرم من را به آنان سپرد و آن‌ها من را آماده کردند. قبل از ظهر، رسول الله (صلى الله عليه وسلم) برای من آمد و مادرم من را به او تسلیم کرد. در آن هنگام من دختری نه ساله بودم. (صحیح البخاری، جلد ۵، کتاب ۵۸، شماره‌یِ ۲۳۴)
(همچنین، رک. صحیح مسلم، کتاب ۸، شماره‌های ۳۳۰۹ و ۳۳۱۰؛ سنن ابو داوود، کتاب ۴۱، شماره‌یِ ۴۹۱۵)

پدر هشام روایت کرده است:
خدیجه سه سال پیش از هجرت نبی (صلى الله عليه وسلم) به مدینه فوت کرد. پیغمبر بعد از دو سال و واندی با عایشه،‌ وقتی شش ساله بود، ازدواج کرد و با او وقتی نه ساله بود همبستر شد. (صحیح البخاری، جلد ۵، کتاب ۵۸، شماره‌یِ ۲۳۶)

عایشه (رضی الله عنها) روایت کرده است که رسول الله (صلى الله عليه وسلم) با او، وقتی هفت ساله بود، ازدواج کرد، و وقتی نه ساله بود، او را به‌عنوان عروس به خانه‌اش برد، در حالی‌که عروسک‌هایش همراهش بودند. وقتی پیغمبر خدا فوت کرد، عایشه هجده سال داشت. (صحیح مسلم، کتاب ۸، شماره‌یِ ۳۳۱۱)

و دوم، عایشه بود. و سیّد او را در مکّه بخواست. و چون به مدینه رفت، او را به خانه برد. و هفت ساله بود چون نکاح وی کرد . نُه ساله بود که وی را به خانه برد. (و چنین گویند که ده ساله بود.) و از جمله زنانی که سیّد خواسته بود، وی بود که بکر بود. (سیرتِ رسول الله (ترجمه‌یِ سیرتِ ابن اسحاق)، ص ۵۴۹)

خوله پیغمبر را دعوت کرد که بیامد و عایشه را عقد کرد و در آن هنگام وی شش سال داشت. (تاریخ طبری، جلد چهارم، ص ۱۲۹۱)

رسول خدا مرا در حالی که شش ساله بودم به همسری برگزید و در حالی که نه سال داشتم با من زفاف فرمود. مرا در حالی که با دخترکان و همراه کنیزکان بازی می‌کردم به حضور آن حضرت بردند، هنگامی که پیامبر می‌آمد و دوستان و هم‌بازی‌های من از ایشان خود را پوشیده می‌داشتند و بیرون می‌رفتند. هرگاه رسول خدا بیرون می‌رفت، از حضور آنان با من خشنود بود یا درباره‌یِ من آهسته به آنان سفارش می‌کرد. (طبقات کبیر ابن سعد، جلد ۸، ص ۵۷)

(این خبر در منابع شیعه، چون بحار الانوار و وسائل الشریعه و آثار شیخ طبرسی، نیز تأیید شده است که به دلیل اعتبار تاریخی‌یِ نسبتاً پایین این آثار، از ذکر آن‌ها خودداری می‌کنیم.)

عموماً پذیرفته شده است که پیامبر مسلمانان عایشه را در سه سال پیش از هجرت به مدینه (که در سال ۶۲۲-۲۳ میلادی رخ داد)، عقد کرد و پیرامون چهار سال بعد (یعنی، در حدود سال دوم هجری) با او هم‌خوابه شد. با توجه به این‌که تولد پیامبر مسلمانان را در سال فیل (یعنی، در ۵۷۰ میلادی) دانسته‌اند، او محتملاً هنگامی که عایشه‌یِ نه (یا ده) ساله را برای هم‌خوابگی به خانه خود می‌برد، ۵۴ سال از عمرش می‌گذشت.

.
پدوفیلیا در فتواهای علمای اسلام

البته، نباید فراموش کرد که شاید این نوع از ازدواج در بین اعراب رایج بوده باشد و بخشی از فرهنگ اصیل آنان بوده باشد. بنابر این، شاید بتوان پذیرفت که صرف ازدواج پیامبر مسلمانان با یک دخترک نابالغ لزوماً شخصیتی پلید و شرم‌آور از او به نمایش نمی‌گذارد. مشکل اما آن‌جاست که در شرع اسلام، محمد بن عبدالله الگویی نیکو و الهی برای مؤمنان در زندگی به‌شمار آمده است (القلم ۲-۴؛ الاحزاب ۲۱). این امر موجب شده تا نکاح عایشه در خردسالی‌اش، توسط عموم علمای اسلام (چه سنی و چه شیعه) مبنی بر تأیید این نوع از فرهنگِ ازدواج و سکس، و روا بودنِ آن برای همه مسلمانان، دانسته شود. صدور چنین فتواهایی توسط عموم علمای اسلام، به‌روشنی این مسأله را تأیید می‌کند. به‌عنوان نمونه، در یک منبع معتبر فتوا (متعلق به اهل‌سنت) چنین می‌خوانیم:

پرسش:

چه سنی برای ازدواج یک مسلمان به‌هنجار است؟

فتوا:

… سن مناسب ازدواج برای یک مرد جوان وقتی است که برای ازدواج مستعد باشد، بتواند نیازهای زنش را برآورده کند و از پس وظایف زناشویی برآید. … سن مناسب برای ازدواج دختران وقتی است که از لحاظ فیزیکی برای جماع مستعد باشند. در صحیح البخاری تأیید شده است که پیغمبر عایشه را -وقتی شش سال داشت- عقد کرد و آن‌گاه که نه ساله شد، او را برای نکاح به خانه برد. ولیّ‌یِ دختر بایستی هرگاه که شخص مناسبی پیدا شود، در شوهر-دادن دختر پیش‌قدم باشد. [1]

در کتابِ تحریر الوسیله، تألیفِ آیت‌الله خمینی، نیز چنین آمده است:

کسی که زوجه‌ای کمتر از نه سال دارد، وطی او برای وی جایز نیست چه‌ این‌که زوجه‌ی دائمی باشد. امّا سایر کام‌گیریها از قبیل لمس به شهوت یا آغوش گرفتن و تفخیذ [= مالیدن آلت جنسی لای ران‌‌ها] اشکال ندارد هر چند شیرخواره‌ باشد. (جلد چهار، كتاب نكاح، مسأله‌یِ ۱۲) (متن کامل)

و نیز، در احکام نکاح یا ازدواج و زناشویی از رساله امام خمینی، چنین می‌خوانیم:

2459: مستحب است در شوهر دادن دختری که بالغه است -یعنی مکلف شده- عجله کنند. حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.»
[در شرع اسلام، دختران در نه سالگی مکلف می‌شوند.]

2410: اگر کسی دختر نابالغی را برای خود عقد کند و پیش از آن‌که نه سال دختر تمام شود، با او نزدیکی و دخول کند، چنان‌چه او را افضا نماید، هیچ وقت نباید با او نزدیکی کند.
[افضا یعنی: پارگی مجرای تناسلی تا به اندازه‌ای که مجرای جنسی با مجاری ادرار یا غایط مخلوط شوند.]

(منبع از سایت حوزه)

آیت‌الله مکارم شیرازی نیز در این رابطه چنین فتوا صادر نموده است:

هرگاه کسی دختر نابالغی را با اجازه‌یِ ولی او برای خود عقد کند، پیش از آن‌که نه سالش تمام شود، نزدیکی کردن با او حرام است. ولی، اگر نزدیکی کند و او را افضا نماید، آن زن بر او حرام نمی‌شود، مخصوصاً اگر از طریق جراحی یا درمان خوب شود و به حال اصلی برگردد … [2]
[منظور از نزدیکی کردن در این‌جا به‌وضوح دخول هست.] 

این قبیل فتواها البته مختص به افرادی خاص نیستند، بلکه عموم علمای اسلام و مجتهدین هریک به‌شکلی به آن‌ها قائل بوده‌اند و هستند. کلاً، در شرع اسلام، هیچ محدودیت سنّی‌یی برای ازدواج با یک دختربچه و کام‌گیری شهوانی از او وجود ندارد. تنها منعی که ذکر شده است دخول به دختر زیر نه سال است. [3] لازم به یادآوری نیست که در هر جامعه‌یِ مدرن و متمدنی، عمل به آن‌چه در این قبیل فتواها جایز شمرده شده است (و حتّی صرف عدم ابراز مخالفت و انزجار از آن) از مصادیق پدوفیلیا (pedophilia) به‌شمار می‌آید. در چنین جوامعی، پدوفیلیا یکی از زشت‌ترین اعمال طلقی می‌شود و می‌تواند مجازاتی بسیار سنگین در پی داشته باشد.

.
بررسی اسناد احادیث مربوط به خردسالی عایشه به‌هنگام نکاحش با پیامبر مسلمانان

خردسال بودن عایشه به‌هنگام جماع پیامبر اسلام با او، خبری است که به کرّات و از طریق‌های گوناگون در معتبرترین منابع تاریخی‌یِ اسلامی نقل شده است. دکتر جبریا فؤاد حدّاد (Shaykh Gibril F. Haddad) از علما و مترجمان برجسته و مشهور مسلمان، در این‌باره چنین اظهار داشته است:

این خبر از عایشه متواتر (mass-transmitted) می‌باشد. این خبر توسط بیش از یازده راوی‌یِ معتبر از تابعان روایت شده است. علاوه بر این‌ها، می‌توان به سایر اصحاب مهم، مانند ابن مسعود اشاره نمود؛ و نیز به راویان مهم دیگری که این خبر را از افرادی غیر از عایشه، مانند قتاده، روایت نموده‌اند. [4]

در واقع، بر پایه‌ی اسناد و شواهد موجود، چنین به نظر می‌رسد که منکران خردسال بودن عایشه هنگام نکاح پیامبر مسلمانان با او، در صورتی که صحت این اخبار را منکر شوند، اصل تواتر در نقد روایات و اخبار اسلامی را به زیر سؤال برده‌اند. اگرهم بپذیرند که این روایات به‌واقع از خودِ عایشه نقل شده‌اند، بایستی او را دروغ‌گو خطاب کنند. در این حالت البته بایستی این را نیز بپذیرند که دروغ‌های بزرگ این‌چنینی در صدر اسلام به‌راحتی بیان و به‌شکل متواتر و مکرر نقل و ثبت می‌شدند و صحابه و کسانی که به نقل و ثبت آیات و روایات مشغول بودند از کنار آن‌ها با بی‌تفاوتی می‌گذشتند. البته، در این‌صورت، قرآن و بخش مهمی از سنت را نیز بایستی گردآوری‌شده و تثبیت‌شده در یک چنین فضایی و توسط چنین افرادی بدانیم. می‌بینیم که در هر حال، مسأله‌ای که روایاتِ موجود مبنی بر خردسال بودن عایشه هنگام عقد با پیامبر اسلام برای شرع اسلام ایجاد می‌کند، مشکلی نیست که سطحی یا به‌سادگی قابل‌حل باشد.
.

نقد مهم‌ترین اعتراض‌های منکران خردسال بودن عایشه به‌هنگام نکاحش با پیامبر مسلمانان

انکار اعتبار تاریخی روایاتی که خردسال بودن عایشه در زمانی که پیامبر اسلام با او هم‌خوابه شد، همان کاریست که تعدادی خاص از اسلام‌گرایان انجام می‌دهند تا دامان اسلام را از شرم و ننگ سکس پیامبرشان با خردسالان پاک نمایند. این افراد برای توجیه این انکارشان تلاش می‌کنند تا پاره‌ای روایات دیگر را با خردسالی عایشه متناقض جلوه دهند. آنان معمولاً، بر اساس تعابیرشان از این روایات، مدعی می‌شوند که عایشه در زمان نکاحش با پیامبر اسلام خردسال نبود، بلکه پیرامون هجده تا بیست سال از عمرش می‌گذشت! البته،‌ عموم مواردی که این افراد مطرح می‌کنند دروغ یا تحریف‌شده هستند. ما این نوشتار را با طرح این موارد و ارائه نقدهایی مختصر و مفید بر آن‌ها به پایان می‌بربم.

اعتراض نخست:

طبق نقل بزرگان اهل‌سنت، اسماء ده سال از عائشه بزرگتر بوده و در سال اول هجري بيست و هفت سال داشته است. پس،‌ عائشه در سال اول هجرت ۱۷ سال سن داشته است. این يعنی، عائشه در هنگام ازدواج با رسول خدا (در سال دوم هجری) ۱۹ سال داشته است.

همچنین، اسماء در سال هفتاد و سه هجری از دنيا رفته است؛ در حالی كه صد ساله بوده است. پس، او در سال اول هجری ۲۷ ساله بوده است. در نتیجه، عایشه در این سال ۱۷ سال سن داشته است.

پاسخ:

برخلاف عایشه، اسماء شخصیت بی‌اهمیتی بوده است. نبودِ دقّت در ذکر سنّ او -با توجّه به این‌که سالیان بسیار درازی عمر نموده و آن دوران برای کسی گواهی‌یِ تولد صادر نمی‌کردند- کاملاً محتمل است. محتملاً، ذکر صد سال برای عمر او، بیشتر به خاطر رند بودن رقم صد و درازایِ عمر او بوده است. به‌سادگی امکان دارد که سن واقعی‌یِ او حدود ۹۰ سال بوده باشد. دکتر جبریا فؤاد حدّاد در این رابطه چنین توضیح داده است: «ابن‌کثیر، بر اساس روایت ابن ابی الزناد، اظهار داشته که اسماء ده سال از عایشه بزرگ‌تر بود. با این وجود، الذهبی، در سیر إعلام النبلاء، اظهار داشته که اختلاف سنی بین این‌دو بیش از ده سال بوده و این اختلاف تا ۱۹ سال بوده است و او در این‌جا بیشتر قابل‌اتکا می‌باشد.»

اعتراض دوم:

ابن هشام نام عائشه را جزء كساني می‌آورد كه در سال اول بعثت ايمان آورده‌اند؛ در حالی كه هنوز كودک بوده است: «إسلام أسماء وعائشة ابنتي أبي بكر وخباب بن الآرت وأسماء بنت أبي بكر وعائشة بنت أبي بكر وهي يؤمئذ صغيرة وخباب بن الأرت حليف بني زهرة.» (الحميري المعافري، عبد الملك بن هشام بن أيوب ابومحمد (متوفاي213هـ)، السيرة النبوية، ج 2 ، ص 92 ، تحقيق طه عبد الرءوف سعد، ناشر: دار الجيل، الطبعة: الأولى، بيروت – 1411هـ.)

همچنین، برطبق ابن هشام، عایشه پیش از آن‌که عمر بن خطاب اسلام بیاورد، جزء مسلمان بوده است.

اگر عائشه در زمان اسلام آوردنش (سال اول بعثت)، هفت ساله بوده باشد، در سال دوم هجری (سال ازدواج رسمی با رسول خدا) ۲۲ ساله خواهد شد.

پاسخ:

در سیرة ابن هشام، هیچ ذکری موجود نیست که ثابت کند که عایشه در سال اول بعثت، یا حتّی لزوماً پیش از عمر بن خطاب، اسلام آورده باشد. بلکه همان‌طور که دکتر جبریا فؤاد حدّاد اظهار داشته است: «ابن هشام عایشه را در بین کسانی که ”به‌خاطر یا به‌واسطه‌ی ابوبکر مسلمان شدند“ ذکر کرده است.» در صحیح البخاری از عایشه روایت شده است:

هرگز بیاد ندارم که والدینم دینی غیر از دین حق (یعنی، اسلام) داشته باشند و روزی را به یاد ندارم که رسول الله در صبح و ظهر به عیادت ما نمی‌آمد. (جلد ۵، کتاب ۵۸، شماره‌یِ ۲۴۵)

اگر عایشه اندکی پیش از اسلام آوردن عمر (در سال ششم بعثت) به دنیا آمده باشد، مسلماً توسط سیرة‌نویسان چنین فرض گرفته شده است که به پیروی از پدرش ابوبکر و مادرش ام رومان، مسلمان بوده است.

کلاً، این‌که نخستین مسلمانان سال‌های نخستین اسلام دقیقاً چه کسانی بودند، و این‌که چه کسی بعد از چه کسی اسلام آورد، یکی از آن مواردی است که قول واحد و کاملاً موثقی برای آن وجود ندارد. هیچ‌کس نمی‌داند ترتیب وقایع دقیقاً چه بوده است. توسل به چنین اقوالی (مانند این مورد یا اختلاف سنی اسماء با عایشه) بیشتر به ”ماهی‌گیری از آب گل‌آلود“ می‌ماند تا تحقیقاتی صادقانه و اصولی.

اعتراض سوم:

در صحیح بخاری از قول عایشه روایت شده است: «لقد نزل قوله تعالى: ”بل الساعة موعدهم والساعة أدهى وأمر“ -سورة القمر- وأنا جارية ألعب بمكة.» این روایت مبنی بر آن است که او در زمان نزول سورة القمر دختر جوانی (جارية) بوده است.

پاسخ دکتر جبریا فؤاد حدّاد به این سخن:

استادان حدیث، سیرة‌پژوهان و مفسّران قرآن بر این‌که واقعه‌یِ شق‌القمر پنح سال پیش از هجرت نبی (صلى الله عليه وسلم) به مدینه رخ داد، هم‌نظر هستند. پس، تأیید شده است که مادرمان عایشه بین سال‌های هفت یا هشت پیش از هجرت متولد شده است و این سخن که او پنح سال پیش از هجرت ”جاریة“ یا ”دختر کوچکی“ بوده است، با این‌ واقعیت تاریخی که او در زمان نزول این سوره پیرامونِ دو یا سه سال سنّ داشته، مطابق است. یک دختر دو ساله نوزاد به‌شمار نمی‌آید. او می‌تواند به اطراف بدود [و بازی کند]، همان معنایی که از لغت ”جاریة“ برمی‌آید.

اعتراض چهارم:

برخی مورخان مانند ابن قتیبه دینوری، نوشته‌اند: عایشه در سال ۵۷ یا ۵۸ هجری و در هفتاد سالگی درگذشت. پس، او در سال اول یا دوم بعثت متولد شده بود. تاریخ اجرای صیغه‌یِ عقد را یک‌ماه پس از درگذشت خدیجه و بعد از عقد سوده بیان کرده‌اند. خدیجه در سال دهم بعثت از دنیا رفت. بنابراین، عایشه درهنگام عقد حدوداً نه‌ساله بوده است، نه شش‌ساله.

پاسخ:

صرفِ این‌که برخی مورخان فوت عایشه را در هفتاد سالگی ذکر کرده باشند، مثبت چنین ادعایی نیست. بر طبق روایت مشهور، عایشه در هجده‌سالگی بیوه شد و در شصت‌وپنج‌سالگی فوت نمود. به‌عنوان مثال، در کتابِ سنن نسائی که از معتبرترین کتب حدیث بین مسلمانان محسوب می‌شود، در رابطه چنین می‌خوانیم:

عایشه، در هنگام وفات رسول الله (صلى الله عليه وسلم)، هجده سال سن داشت و برای چهل‌وهشت سال بیوه ماند. … او در رمضان سال ۵۸ هجری، در زمان خلافت معاویه فوت کرد. [5]

بنابر این قول مشهور، شش‌سالگی عایشه در هنگام عقد، و نه‌سالگی‌اش‌ در هنگام نکاح پیامبر اسلام با او، به نظر خالی از اشکال می‌آید.

اعتراض پنجم:

بر طبق روایات، عایشه در غزوات بدر و احد مسلمانان را همراهی می‌کرده است. همچنین، در کتب حدیث و تاریخ روایت شده است که کسی زیر پانزده سال حق شرکت در غزوة احد را نداشت. این نشان می‌دهد که عایشه در آن زمان نه یا ده سال سن نداشته است.

پاسخ دکتر جبریا فؤاد حدّاد:

نخست آن‌که این منع تنها شامل مبارزان بوده است و پسران، زنان و دختران غیرمبارز را شامل نمی‌شده است. دوم آن‌که در بخاری و مسلم نقل شده است که أنس روایت کرده است که عایشه‌یِ یازده‌ساله و مادرش را دیده که لباس‌های خود را بسته بودند و برای مبارزان آب می‌بردند.

برای مطالعه‌ی متن کامل پاسخ‌های شیخ جبریا فؤاد حدّاد (به زبان انگلیسی)، روی این لینک کلیک کنید. همچنین، متن احادیث از بخاری و مسلم را می‌توانید از این وب‌سایت دریافت کنید.

—————————————————–

منابع:

More on ‘Ā’isha’s Age at the Time of Her Marriage, A Dialogue Between “The Learner” and Shaykh Gibril F. Haddad, Shawwāl 1425 / December 2004

ترجمه‌ی سیرتِ ابن اسحاق، نشر مرکز (چاپ سوم، ۱۳۸۳، چاپ سعدی)

تاریخ طبری، تألیفِ محمّد بن جریر طبری، ترجمه‌ی ابولقاسم پاینده، بنیاد فرهنگ ایران (مؤسسه‌ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی)، چاپ سوم (۱۳۶۳)

طبقات (سیره‌ی شریف)، تألیفِ محمّد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه‌یِ دکتر مهدوی دامغانی، انتشاراتِ‌ فرهنگ و اندیشه (تهران، ۱۳۷۴)

—————————————————–

زیرنویس:

[1] Fatwas By Islam Web:
|Fatwa No.: 88199; Fatwa Title: Age for marriage in Islam Fatwa; Date: 19 Jumaadaa Al-Uolaa 1425 / 07-07-2004

[2] آیت‌الله مکارم، توضیح‌المسائل مراجع، ص ۴۰۴. (برگرفته از کتابِ زن در گرداب شریعت، تألیف دکتر رضا آیمرلو، چاپ اوّل (زمستان ۱۳۸۰ و ۲۰۰۲ میلادی)، نشر انتشاراتی اینواند-لیتراتور (سوئد)، ص‌ص. ۳۱۹-۳۲۳.)

[3] برای توضیحات بیشتر به این نوشته مراجعه کنید: جایز بودنِ سِکْس با دختران ۹ ساله یا خردسال‌تر، در سنّتِ اسلام (بخشی از کتابِ زن در گرداب شریعت، تألیف دکتر رضا آیمرلو)

[4] برای ریفرنس، رک بخش منابع، نخستین منبع

[5]  Sunan Nasa’i: English translation with Arabic text, compiled by Imam Abu Abd-ur-Rahman Ahmad Nasa’i, rendered into English by Muhammad Iqbal Siddiqui [Lahore: Kazi Publications; first edition, 1994], Volume 1, p. 108

بازگشت به آرشیو مربوطه: اسلام و زنان

—————————————————–

حضور پست زن در جهان اسلام

یکی از مسائلی که اکنون دیرهنگامیست برخی مدافعان اسلام را به پاسخ‌گویی واداشته است، و هر روز شاهد دفاعیات و توجیهاتِ تازه‌ای در این زمینه از آنان هستیم، مسأله‌یِ ”حضورِ پست زن در جهان اسلام“ می‌باشد. در واقع، امروزه شاید کمتر موضوعی را بتوان نام برد که چنین در اسلام‌پژوهی جالبِ‌توجه باشد. در این نوشتار تلاش داریم تا به مصادیقی از جایگاهِ راستین زن در اسلامِ تاریخی اشاره کنیم.
.

ناقص‌العقل بودن به دلیل زن بودن!

در حدیثی از صحیح البخاری از قول محمد ابن عبدالله، پیامبر مسلمانان، چنین می‌خوانیم:

یک‌بار که رسول الله، برای ادای نماز، به مصلا رفت، از کنار تعدادی از زنان گذر نمود و به آنان گفت: «ای زنان! صدقه بدهید، چون من دیده‌ام که بیشتر ساکنین دوزخ را شما زنان تشکیل داده بودید.» آنان پرسیدند: «ای رسول الله، چرا چنین است؟» او پاسخ داد: «شما زیاد نفرین و ناله می‌کنید و در مقابل شوهرانتان حق‌نشناسید. من تا به ‌حال کسی را بیشتر از شما، در عقل و دین، ناقص‌ ندیده‌ام. یک مرد محتاطِ حساس ممکن است توسط برخی از شما به گمراهی کشیده شود.» زنان پرسیدند: «ای رسول الله، چه نقصانی در عقل و دین ماست؟» او گفت: «آیا نمی‌بینید که شهادت دو زن برابر یک مرد است؟» آن‌ها در پاسخ تأیید کردند. او گفت: «این نقصان عقل شماست. آیا غیر از این است که یک زن، در دوران حیض، نه می‌تواند نماز بخواند و نه روزه بگیرد؟» آن‌ها در پاسخ تأیید کردند. او گفت: «این همان نقصان در دین اوست.» (صحیح البخاری، جلد ۱، حدیث شماره‌ی ۳۰۱؛ جلد ۳، حدیث شماره‌ی ۸۲۶) (منبع)

این حدیث از احادیثِ پذیرفته‌شده و معتبر به‌شمار می‌آید، و درجه‌ی اعتبار آن ”متفقین علیه“ – که بالاترین درجه‌ی اعتبار برای یک حدیث است – می‌باشد. این حدیث در دوتا از قابل‌اعتمادترین مجموعه‌های حدیث، یعنی در بخاری و مسلم، گزارش شده، و توسط برجسته‌ترین علما و مراجع اسلامی چون غزالی، ابن‌العربی، رازی، سیوطی، القطربی، نواوی و ابن‌کثیر پذیرفته و استفاده شده است.

مشابه این حدیث را در خطبه‌ای مشهور در نهج‌البلاغه، از قول علی ابن ابیطالب، نیز می‌خوانیم. به‌قرار زیر:

ای مردم، بدانید که زنان را ایمان ناقص است و بهره‏مندی‌هایشان ناقص است و عقل‌هایشان ناقص است. اما ناقص بودن ایمانشان از آن روست که در ایام حیض از خواندن نماز و گرفتن روزه معذورند و ناقص بودن عقل‌هایشان، بدان دلیل است که شهادت دو زن برابر شهادت یک مرد است و نقصان بهره‏مندی‌شان در این است که میراث زنان نصف میراث مردان است. از زنان بد بپرهیزید و از زنان خوب حذر کنید و کار نیک را به خاطر اطاعت از آنان انجام مدهید، تا به کارهاى زشت طمع نکنند. (خطبه‌ی ۸۰، ترجمه‌ی آیتی) (منبع)

برخی از توجیه‌گرانِ اسلامی، با اصرار تلاش دارند تا وانمود کنند که در این احادیث، «نقص» تنها به معنای متفاوت بودن است و منظور تنها آن است که بین زنان و مردان، از نظر عقل و دین، تفاوت وجود دارد! این در حالی است که چنین توجیهی، چنان‌چه از متن احادیث آشکار است، به‌وضوح بیهوده و نادرست می‌باشد. در این احادیث، برابر بودنِ «شهادت دو زن» با «شهادت یک مرد» در شرع اسلام، شاهدی مبنی بر «ناقص بودن عقلهایِ زنان» دانسته شده است. همچنین، «نقصان بهره‌مندی‌یِ زنان» به «نصف بودن میراث آن‌ها نسبت به مردان» نسبت داده شده است. پس، روشن است که «نقصان» همان مفهوم ”کم‌بود و نقص“ را می‌رساند. در واقع، طرح شدن چنین توجیهاتِ بی‌مایه و بی‌اساس توسط مدافعان اسلام، نشان می‌دهد که این خطابه‌ها و احادیث حتّی در بین اسلام‌باوران نیز به مایه‌یِ شرمساری و ننگ مبدّل شده‌اند.

دقت شود که در احادیثِ فوق، تنها به شرایط اجتماعی زنان در دوران صدر اسلام اشاره نشده، که بگوییم این شرایط به‌ناچار چنین جایگاهی را بر آنان تحمیل نموده بودند و برای امروز که شرایط کاملاً متفاوت است، این احادیث دیگر کاربردی برای مسلمین ندارند. بلکه، این احادیث به جایگاه وجودی جنس زن – به‌عنوانِ یک مخلوق و موجود – نسبت به مرد به‌عنوانِ مخلوق و موجودی برتر، نگاه می‌کنند. چنین نگرشی بر جنس زن بی‌گمان برخاسته از فرهنگیست که اسلام در آن ظهور نموده است.

آیا از آن‌چه مى‏آفریند، خود، دخترانى برگرفته و به شما پسران را اختصاص داده است‏؟ و چون یکى از آنان را به آن‌چه به [خداى] رحمان نسبت مى‏دهد خبر دهند، چهره‌یِ او سیاه مى‏گردد، در حالى که خشم و تأسف خود را فرو مى‏خورد. آیا کسى که در زر و زیور پرورش یافته و در [هنگام] مجادله‏، بیانش غیر روشن است [شایسته‌یِ نسبت دادن به الله است]؟! (الزخرف ۱۶-۱۸)

ناقص‌العقل بودن زنان تنها محدود به منابع اولیه اسلام و آثار متفکران و مفسران کلاسیکِ اسلامی نیست، بلکه تأثیرگذاری‌یِ این آثار در جهان اسلام را در چهارده قرن هجری به‌وضوح می‌توان مشاهده نمود؛ به‌طوری که عبارتِ «ناقصة عقلاً و دیناً» در وصف زنان، به یکی از اصطلاحات و مثل‌های معروف در جهان اسلام (به‌خصوص در میان اعراب) بدل شده است.
.

از ویژگی‌های مشترک زنان و چهارپایان

کلاً، چنین به نگر می‌آید که پیامبر اسلام و مسلمانان نخستین به جنسِ زن به‌چشم هم‌نوعانی هم‌تراز و انسان‌هایی هم‌شاءن با خودشان نمی‌نگریستند، بلکه به باور آنان، زن بیشتر به یک موجودِ شبه‌انسان مشابه بوده است؛ موجودی که الله آن را در اصل برای منافع و لذت‌جویی‌یِ مردان خلق نموده است. چنین نگرشی بر زن را می‌توان به روشنی در آیاتی از قرآن یافت. به‌عنوان نمونه، در آیه‌ی ۲۱ از سوره‌ی الروم، چنین آمده است:

وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا
ترجمه: و از آیاتِ او آن است که از خودتان جفت‌هایى برای شما خلق کرد، تا به‌وسیله‌ی آن‌ها به آرامش برسید.

امام فخر رازی در تفسیر این آیه، چنین می‌نویسد:

آن‌جا که می‌گوید: «خَلَقَ لَکُم» [آفرید براى شما]، نشان می‌دهد که خلقت زنان مانند خلقت حیوانات و گیاهان و چیزهای مفید دیگر بوده است، همان‌طور که خدای تعالی فرموده است: «هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً» [اوست آن که آفرید براى شما هرچه در زمین است، (البقرة ۲۹)] و از این نتیجه می‌شود که زنان برای عبادت و انجام دادن احکام الهی آفریده نشده‌اند. خلفت زن یکی از فیض‌هایی است که به ما مردان عطا شده است، و برعهده‌ی ماست تا آنان را به اجرای احکام الهی موظف کنیم تا این فیض الهی تکمیل شود. (التفسیر الکبیر رازی، سوره‌ی الروم آیه‌ی ۲۱)

این تفسیر امام رازی به نگر نگارنده‌ی این نوشتار قانع‌کننده می‌آید. در واقع، از قیاس این آیه با آیاتی چون آیاتِ زیر، می‌توان دریافت که قرآن شاءن اجتماعی زن را در هر حال، در سطح یکی از دارایی‌های مرد و از امکاناتی که الله برای بهره‌بردن از زندگی‌، برای او مهیا نموده، دانسته است:

خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا (الروم ۲۱)
ترجمه: از خودتان جفت‌هایى برای شما [مردان] خلق کرد.

وَالأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ (النحل ۵)
ترجمه: و چهارپایان را برای شما [مردان] خلق کرد.

هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ (البقرة ۲۹)
ترجمه: اوست آن که هرچه در زمین است را برای شما [مردان] خلق کرد.

می‌بینیم که از مجموعه‌ی این آیات به‌روشنی پیداست که زن در اصل عضوی از مجموعه‌ی چهارپایان و سایر چیزهایی است که الله آن‌ها را برای بهره‌برداری مردان در زمین، خلق نموده است. البته، شاید بتوان زن را از باارزش‌ترین اعضاء این مجموعه به‌شمار آورد.
.

آیا اسلام جایگاه اجتماعی زنان را ارتقا بخشیده است؟

یکی از ادعاهای بسیار رایجی که بسیاری از مسلمانان به آن باور دارند آن است که اعرابِ پیش از اسلام برای جنس زن هیچ ارزشی قائل نبودند و این اسلام بود که برای زنان جای‌گاهِ بهتری در اجتماع دست‌ُوپا نمود. البته، بر اساس شواهدِ موجود، در میان اعرابِ پیش از اسلام (که اسلام‌گرایان برای تحقیرشان، آنان را ”اعرابِ جاهلی“ نام نهاده‌اند)، در مواردی زنان دارای موقعیت‌های اجتماعی به‌مراتب بهتر از آن‌چیزی بودند که اسلام برایشان به ارمغان آورد. به‌عنوان نمونه، در یکی از احادیث صحیحِ صحیح‌البخاری، درباره اوضاع زنان مدینة تا آستانه‌ی استقرار اسلام در آن‌جا، چنین می‌خوانیم:

عبدالله ابن عباس چنین روایت می‌کند: …

من از [عمر ابن الخطاب] پرسیدم: «ای امیرالمؤمنین، آن دو زن از زنان پیغمبر که الله در موردشان گفت: ”اگر شما دو نفر به سوى خدا توبه کنید، زیرا دل‏هاى شما منحرف گشته است،“ (التحریم ۴) چه کسانی بودند؟» عمر پاسخ داد: «ای ابن عباس، من از این پرسش تو در شگفت شدم. آن دو زن عایشة و حفصة بودند.»

سپس، عمر در ادامه چنین روایت نمود: … ما، مردم قریش، بر زنانمان کنترل و تسلط داشتیم، اما وقتی به مدینه آمدیم، متوجه شدیم که زنان انصار بر مردانشان کنترل و تسلط دارند. پس، زنانمان تحتِ تأثیر زنان انصار قرار گرفتند. یک‌بار من بر سر زنم فریاد زدم و او با بی‌پروایی همین رفتار را با من کرد، و من از این‌که او جوابِ من را داده، ناخشنود شدم. او به من گفت: «چرا از این‌که مثل خودت با تو رفتار می‌کنم، ناراحت هستی؟» به خدا قسم، زنان پیغمبر نیز به مقابله‌به‌مثل با او پرداختند، و برخی از آنان حتی کل روز تا شب، با او یک کلمه هم حرف نمی‌زدند. من از پاسخی که او [زنم] به من داد ترسان شدم، به او گفتم: «هرکدام از شما که چنین رفتار کند، از زیان‌کاران است.» سپس، لباس پوشیدم، پیش حفصة [دختر عمر و از زنان پیغمبر] رفتم و از او پرسیدم: «آیا کسی از شما، پیغمبر خدا را کل روز تا شب ناراحت و خشمگین می‌کند؟» او پاسخ مثبت داد. گفتم: «او زیان‌کاری تباه‌شده است! آیا نمی‌ترسد که با خشمگین نمودن رسول الله، باعث خشم الله شود و خود را تباه سازد؟ از رسول الله زیاده‌خواهی نکن، هیچ‌گاه جوابِ او را نده و با او قهر نکن. هرچه می‌خواهی به من بگو، و مبادا وسوسه شوی تا در رفتار از عایشه تقلید کنی، چون او از تو زیباتر است و رسول الله خاطر او را بیشتر می‌خواهد.» (صحیح البخاری، جلدِ ۳، کتابِ ۴۳، شماره‌ی ۶۴۸) (منبع)

حال، اگر بخواهیم شاءن و منزلتِ همین زنان را، در پیش و پس از استقرار و استحکام اسلام، باهم قیاس کنیم، می‌توانیم به آیات و احادیثی چون نمونه‌های زیر نیز رجوع کنیم:

زنان شما کشتزار شما هستند، پس از هرجا (و به هرگونه) که خواهید، به کشتزار خویش درآئید و برای خود پیش فرستید، و از خدا بترسید و بدانید که شما ملاقات‏کننده‌ی او هستید، و مؤمنان را بشارت ده. (البقرة ۲۲۳)

مردان باید بر زنان مسلط باشند چرا که خداوند بعضى از انسان‌ها را بر بعضى دیگر برترى بخشیده است‏، و نیز از آن روى که مردان از اموال خویش خرج مى‏کنند. زنان شایسته آنانی هستند که مطیع و به حفظ الهى در نهان خویشتندار هستند. و زنانى که از نافرمانیشان بیم دارید باید نصیحتشان کنید و در خواب‌گاه‏ها از آنان دورى کنید و آنان را بزنید. آنگاه، اگر از شما اطاعت کردند، دیگر به زیان آن‌ها بهانه‏جویى نکنید. خداوند بلندمرتبه بزرگوار است‏. (النساء ۳۴)

اکرمة روایت کرده است:
رفاعه زنش را طلاق داد و عبدالرحمان ابن الزبیر القراضی با او نکاح کرد. عایشه گفت که آن زن پیشش آمد در حالیکه پوشش سبزرنگی بر تن داشت (و از شوهرش (به عایشه) شکایت کرد و قسمت‌هایی از بدنش را که از شدت کتک خوردن سبز شده بود، نشان داد). این عادتِ زنان بود که از هم پشتیبانی می‌کردند. پس وقتی رسول الله آمد، عایشه گفت: «من تا به‌حال هیچ زنی را ندیده‌ام که به اندازه‌ی زنانِ مؤمن [یعنی، مسلمان] آن‌قدر زجر بکشد و دردمند باشد. نگاه کن! پوستش از لباسش سبزتر است!» وقتی عبدالرحمان شنید که زنش پیش رسول الله رفته است، همراه با دو پسرش که از زن دیگری بودند، بیامد. او [یعنی، آن زن] گفت: «به الله قسم! من هیچ بدی‌یی به او نکرده‌ام، اما او مردی‌اش ناتوان است …» عبدالرحمان گفت: «به الله قسم! ای رسول الله! او دروغ می‌گوید! من خیلی هم قوی هستم و می‌توانم او را ارضا کنم. ولی او مطیع من نیست و رفاعه را بازمی‌خواهد.» رسول الله به آن زن گفت: «اگر قصد تو چنین است، بدان که شرعاً برایت ناممکن است، مگر این‌که عبدالرحمان با تو نزدیکی کند.»
(صحیح البخاری، جلدِ ۷، کتابِ ۷۲، شماره‌ی ۷۱۵) (منبع)

قیص ابن سعد روایت کرده است:
من به الحیرة [شهری باستانی در جنوبِ کوفة] رفتم و دیدم که مردم جلوی ساتاراپِ خودشان به خاک می‌افتند. پس، من گفتم: «رسول الله شایسته‌ترین کسی است که جلویش به خاک افتید.» وقتی خدمتِ پیغمبر (ص) رسیدم، گفتم: «من به الحیرة رفتم و دیدم که مردم جلوی ساتاراپِ خودشان به خاک می‌افتند. اما، تو، ای رسول الله، شایسته‌تری بر این‌که در مقابلت به خاک افتند.» او گفت: «به من بگو، اگر از کنار قبر من بگذری، آیا در مقابل آن به خاک می‌افتی؟» من گفتم: «نه.» پس گفت: «این کار را نکن. اگر قرار بود فرمان دهم تا کسی جلوی کس دیگری به خاک بیفتد، تنها فرمان می‌دادم تا زنان در مقابل شوهرانشان به خاک بیفتند، و این به‌خاطر اختیاری است بر زنان که الله به شوهران داده است.» (سنن ابو داوود، کتابِ ۱۱، شماره‌ی ۲۱۳۵) (منبع)

می‌بینیم که در شرع نه‌تنها برای زنان ارزش چندانی منظور داشته نشده، بلکه حتّی در مواردی، و در میان طوایفی از اعراب، زنان پس از اسلام، دچار افت شاءن گردیدند و تنزل چشمگیری را در موقعیّت‌شان، چه در خانواده و چه در اجتماع، تجربه نمودند.
.

نتیجه‌گیری

این حقیقتی غیرقابل‌انکار است که زن در اسلام تنها یکی از دارایی‌های مرد به‌شمار می‌آید، و برای همین باید همچون ابزاری در دست شوهرش، مطیع باشد. تلاش‌هایِ برخی اسلام‌باوران برای کتمان این واقعیت تنها نشان می‌دهند که این مسأله حتی برای خودِ اسلام‌باوران نیز به امری دردناک و مایه‌یِ سرافکندگی تبدیل شده است.

—————————————————–

بازگشت به آرشیو مربوطه: اسلام و زنان

—————————————————–

نبوتِ کتاب‌ِمقدس راجع به ظهورِ یک امپراطوری‌یِ شیطانی
.

نبوت درباره‌یِ ظهور دو وحش در آخر-الزمان

یکی از نبوت‌های جالب و بحث‌برانگیز در کتاب‌ِمقدس را در فصل سیزدهم از کتاب‌ِ مکاشفه می‌یابیم. در این فصل، از دو وحش که در آخر-الزمان ظهور خواهند کرد، سخن به‌میان آمده است:

  • وحش نخستین که از دریا بیرون می‌آید؛ در حالی‌که اژدها (= «ابلیس یا شیطان» — رک. ۱۲ : ۹) در شن‌های ساحل ایستاده است (که یعنی: این وحش به قدرت یا خواست ابلیس به صحنه می‌آید). (رک. ۱۳ :‌ ۱.)
    .
  • وحش دوم که از زمین بیرون می‌آید. او «همچون بره دو شاخ دارد، ولی مانند اژدها سخن می‌گوید.» (رک. ۱۳ : ۱۱.) (یعنی: در ظاهر شبیه عیسی مسیح هست،‌ امّا گفتار و کارهایش چون ابلیس می‌باشد.) این وحش دوم، در کتابِ‌ مکاشفه، به‌وضوح «نبی‌یِ کذّاب» نامیده شده است. (رک. ۱۶ : ۱۳؛ ۱۹ : ۲۰؛ ۲۰ : ۱۰.) (”برّه“ در کتاب‌ِ مکاشفه سنبلی برایِ عیسایِ مسیح می‌باشد.)

از این‌جای این نوشتار برآنیم تا ابتدا به ذکر اوصاف و کارهای وحش نخستین بپردازیم، و سپس، تلاش خواهیم کرد تا با استفاده از شواهدی از داخل کتابِ مکاشفه، این دو وحش را شناسایی کنیم.
.

ظهور وحش نخستین

راجع به ظهورِ وحش نخستین، در کتابِ مکاشفه چنین آمده است:

آن‌گاه دیدم وحشی از دریا بیرون می‌آید. ده شاخ داشت و هفت سر، با ده تاج بر شاخ‌هایش؛ و بر هر سرش نامی کفرآمیز نوشته شده بود. (۱۳ : ۱)

”وحش“ که در نبوت دانیال (در فرازهایِ ۷ : ۴-۶ از کتاب او) سنبل سلطنت (معمولاً در شکل امپراطوری) هست (رک. دانیال ۷ : ۱۷)، در کتابِ مکاشفه نیز، به معنای یکسانی به‌کار رفته است. با مقایسه این فراز با نبوت دانیال ”راجع به چهار وحش“ مشخص می‌شود که یوحنا این نبوت را با در نظر داشتن نبوت دانیال به نگارش درآورده است. [1]

این‌که راجع به پیدایش وحش نخستین آمده است که او «از دریا بیرون می‌آید،» به آن معناست که این وحش از طریق سوار شدن بر موج توده‌هایِ مردم و با استفاده از اوضاع نابه‌سامان ملّت‌ها حاکمیت خودْ را مستولی می‌سازد. عبارتِ ”آب‌ها“ سنبل «ملّت‌ها و جماعت‌ها و قوم‌ها و زبان‌ها» (با در نظر داشتن حالتِ ناآرامی و هرج‌ومرج) می‌باشد. (رک. ۱۷ : ۱۵. همچنین، رک. حزقیال ۲۶ : ۳؛ اشعیا ۱۷ : ۱۲؛ ۵۷ : ۲۰.)

نکته‌یِ دیگری که در این توصیفات جالب‌توجّه هست، تعداد سرها و شاخ‌های این وحش می‌باشد. [2] زیرا، اژدها (= ابلیس) نیز، در فراز ۱۲ : ۳، با همین تعداد سرها و شاخ‌ها توصیف شده است؛ تنها با این تفاوت که در این وحش، شاخ‌ها هستند که دارای تاج هستند، اما در اژدها، سرها دارای تاج می‌باشند. این به آن معناست که آن هفت سَرِ اژدها -بنابر توصیحاتِ خود کتابِ مکاشفه (رک. فرازِ ۱۷ : ۱۰)- هفت سلطنت هستند که در طول تاریخ ظهور کرده‌اند. این هفت سلطنت به‌شکلی در وحش نخستین -که خودْ سلطنت هشتم است (رک. ۱۷ : ۱۱)- جمع خواهند شد. ده شاخ این وحش نیز ده حکومتِ شیطانی هستند که به‌شکلی تحت فرمان او قرار خواهند گرفت (رک. ۱۷ : ۱۲-۱۳). (در بخش‌های بعدی‌یِ این نوشتار توضیحاتِ مستندی در این رابطه ارائه شده‌اند.)

در ادامه‌ی این نبوت چنین می‌خوانیم:

آن وحش که من دیدم به پلنگ می‌مانست، امّا پاهای خرس داشت و دهان شیر. و اژدها قدرت خود را و تخت خود را به وحش داد و اقتداری عظیم به او بخشید. (۱۳ : ۲)

در نبوتِ دانیال، ”پلنگ“ سنبل سلطنتِ یونانِ مقدونی می‌باشد؛ ”شیر“ سنبل سلطنتِ بابل است؛ و ”خرس“ سنبل سلطنتِ ماد-و-پارس. این‌که سنبل وحش نخستین ترکیبی از این سه جانور درنده دانسته شده است، به این معناست که رفتار و عملکرد او در عرصه‌یِ قدرت چون ترکیبی از اوصافِ منسوب به این سنبل‌ها خواهد بود. چنین به نظر می‌رسد که سنبلِ ”پلنگ“ توصیف‌کننده‌یِ سرعت بالا و چابگی در گسترش قلمرو و فتح سرزمین‌ها توسط امپراطوری‌یِ مقدونی (در زمان اسکندر) باشد (رک. حبقوق ۱ : ۸). سنبل ”خرس“ محتملاً با در نظر داشتن درندگی، عصبیت و خشونت این حیوان، وقتی تحریک شده باشد (مثلاً، وقتی بچه‌هایش را از او گرفته باشند – رک. دوم‌سموئیل ۱۷ : ۸؛ امثال ۱۷ : ۱۲؛ هوشع ۱۳ : ۸) به‌کار رفته است. سنبل ”شیر“ نیز به‌وضوح بیان‌گر سلطنتِ مطلقه این سلطنت به‌نسبت به سایر حکومت‌ها است. این‌که وحش نخستین وحشی با «دهان شیر» دانسته شده، می‌تواند بیان‌گر این معنا باشد که این وحش خودْ را کسی چون نبوکدنصّر (مهم‌ترین پادشاه سلطنتِ بابل) خواهد دانست (رک. دانیال ۲ : ۳۷-۳۸). بر این اساس، او ادعایِ مالکیت بر کلّ زمین و ولایت مطلق بر انسان‌ها را خواهد داشت. هر فرد، جماعت یا سرزمینی که ولایت او را نپذیرد، به‌سرعت و به‌شدت توسطِ او درهم‌کوبیده و دریده خواهد شد؛ و بدین‌سان، این وحش به گسترش قلمرو و بسط حاکمیت خویش خواهد پرداخت.

در ادامه‌ی این نبوت چنین می‌خوانیم:

از سرهای آن وحش، یکی گویی زخمی مهلک برداشته بود، امّا آن زخم مهلک بهبود یافته بود. تمام جهان در حیرت فروشد و به پیروی از آن وحش گردن نهاد. (۱۳ : ۳)

همان‌طور که بیان شد، هفت سر وحش بیان‌گر هفت سلطنتی هستند که به‌شکلی در این وحش جمع خواهند شد. بنابراین، این توصیف از وحش در رابطه با یکی از سرهای او، به آن معناست که در وجودِ وحش نخستین یکی از این هفت سلطنت که پیش‌تر دچار زوال و ناکامی شده است، دوباره به صحنه‌یِ قدرت باز خواهد گشت. از توضیحاتِ خود کتابِ مکاشفه در این رابطه چنین به نظر می‌رسد که این وحش در اصل یکی از همان هفت سلطنت خواهد بود که به شمشیر زخم ‌خورده و ناکام مانده است (رک. ۱۷ : ۱۴)، اما این زخم در روزهای آخر بهبود می‌یابد و این سلطنت با قدرت و اقتداری عظیم و شگفت‌انگیز، در قالبِ وحش نخستین، ظاهر خواهد شد:

آن وحش که دیدی، زمانی بود، اکنون نیست، و بزودی از هاویه بر خواهد آمد و به هلاکت خواهد رسید. از ساکنان زمین آنان که نامشان از بدو آفرینش جهان در دفتر حیات ثبت نشده است، از دیدن آن وحش در شگفت خواهند شد، زیرا که زمانی بود، اکنون نیست، و با این همه، خواهد آمد. (۱۷ : ۸)

منظور از عبارتِ «زمانی بود،» در این فرازها، به‌روشنی زمانی است که این سلطنتِ مذکور هنوز زخم نخورده است، و قیدِ «اکنون نیست» به بازه‌یِ زمانی‌یِ پس از متحمل شدن زخم مهلک تا پیش از ظهور دوباره‌یِ این سطلنت در قالبِ وحش نخستین اشاره دارد. پس، از مجموع توصیفاتِ کتابِ مکاشفه در این رابطه، چنین دریافت می‌شود که ظهور وحش نخستین در واقع رستاخیز یکی از هفت سلطنت مورد نظر مکاشفه خواهد بود، اما با گستردگی‌یی (یا با قدرت و اقتداری) در اندازه‌یِ مجموع آن هفت سلطنت.

در رابطه با جایگاه و مقبولیت این وحش در بین مردم نیز، توصیفات زیر ذکر شده‌اند:

مردم اژدها را پرستش می‌کردند، زیرا که به آن وحش اقتدار بخشیده بود. نیز آن وحش را پرستش می‌کردند و می‌پرسیدند: «کیست آن که همتای این وحش باشد؟ کیست آن که بتواند با او بجنگد؟» به وحش دهانی داده شد تا سخنان نخوت‌بار و کفرآمیز بگوید، و اجازه یافت تا اقتدار خود را چهل و دو ماه به‌کار بَرَد. پس دهان خود را به کفرگویی بر خدا گشود و به نام او و به مسکن او، یعنی آنان که در آسمان می‌زیند، اهانت کرد. به او اجازه داده شد با مقدّسان بجنگد و بر آن‌ها پیروز شود؛ و به او اقتدار بر هر طایفه و ملت و زبان و قوم داده شد. همه‌یِ ساکنان زمین آن وحش را خواهند پرستید – همه‌یِ آن کسان که نامشان در آن دفتر حیات نیامده که از آنِ آن بره است که از بدو آفرینش جهان ذبح شده بود. (۱۳ : ۴-۸)

از مجموعه‌یِ فرازها روشن است که شگفتی‌یِ مردم در اصل از این قدرت‌گیری‌یِ مجدد و ”رستاخیز“ بسیار شگفت‌آور این امپراطوری‌یِ شیطانی (در زمان‌های آخر) و اقتدار عظیم آن خواهد بود. شگفت بودن و ابهت این وحش به او تقدّس می‌بخشد؛ تا بدان‌جا که مردم تحتِ تأثیر این وحش، ابلیس را به خدایی (احتمالاً، به‌عنوانِ یک معبودِ واحد و یکتا) خواهند پذیرفت و وحش را بندگی و اطاعت مطلق خواهند کرد.

حال که ماهیت و چگونگی‌یِ پیدایش این وحش تا حدودی مشخّص گردید، در بخش بعدی‌یِ این نوشتار، به شناسایی‌یِ این وحش در تاریخ خواهیم پرداخت.
.

هفت سلطنت که وحش نخستین از آنان است!

بهترین کار برای این‌که بتوانیم این وحش را شناسایی کنیم،‌ بررسی‌یِ شواهد موجود در خودِ کتابِ مکاشفه هست. در کتاب مکاشفه (فرازهایِ ۱۷ : ۹-۱۱) به هفت «پادشاه» اشاره شده است. واژه‌ای که در این متن به «پادشاه» برگردان شده است، در ادبیات مکاشفه‌ای‌یِ کتاب‌مقدس، به‌وضوح می‌تواند (به‌شکل سنبلیک) همان معنای ”سلطنت“ را برساند؛ [3] به‌ویژه که وحشِ نخستین در این فرازها، «پادشاهِ هشتم» دانسته شده است. البته، این وحش سلطنتِ به‌کلّ جدیدی معرفی نشده؛ بلکه، سلطنتی از آن هفت سلطنت که در آخر-الزمان به‌شکلی شگفت‌انگیز و با قدرتی عظیم دوباره احیا می‌شود:

آن هفت سَر، هفت کوهند [4] که آن زن بر آن‌ها قرار دارد؛ و آن‌ها هفت پادشاه هستند. از آنان پنج تن سقوط کرده‌اند، یکی باقی است و آن آخری هنوز نیامده است؛ امّا وقتی که به‌واقع بیاید، باید اندک زمانی بپاید. آن وحش که زمانی بود و اکنون نیست، پادشاه هشتم است. او به همان هفت تن تعلق دارد و به هلاکت خود می‌رسد.

توجّه شود که در این نبوت ذکر شده که «پنج پادشاه سقوط کرده‌اند، و ششمی هنوز باقی است.» سلطنتی که در زمان نگارش کتابِ مکاشفه هنوز باقی بود، و اورشلیم را تحت تصرف خود داشت، بدونِ شک متعلق به رومیان بود. (توجّه شود که نبوت‌های کتاب‌ِمقدس،‌ عموماً ”اورشلیم-محور“ هستند.) بنابراین، آن پنج سلطنت پیشین بایستی به این قرار باشند:

  • مصر؛
  • آشور؛
  • بابل؛
  • ماد-و-پارس (هخامنشی)؛
  • یونان (مقدونی).

این سلطنت‌ها، هرکدام به‌ترتیب، برای مدّتی سرزمین موعود را به تصرف خویش درآورده بودند، و هرکدام توسط سلطنتِ بعدی سقوط کرده‌اند. (این‌که مصر در جای‌گاهِ نخستین سلطنت‌ قرار گرفته است، بسیار جالب‌توجه می‌باشد.)

حال، باید ببینیم که با این حساب، ”پادشاه هفتم“ کدام سلطنت‌ می‌باشد. حلّ این مسأله آسان است. در قرن هفتم میلادی، اورشلیم که در ابتدا تحت کنترل رومیان بود، در سال ۶۳۷ میلادی (یعنی، در زمان خلافت عمر بن خطاب و پنج سال پس از مرگِ پیامبر اسلام) به تصرف مسلمانان درآمد. پس، ”پادشاه هفتم“ بایستی همان خلافت اسلامی باشد.
.

ظهورِ پادشاهی‌یِ هشتم همان رستاخیز پادشاهی‌یِ هفتم است!

بار دیگر به این بخش از فرازهایِ ۱۷ : ۱۰-۱۱ دقّت کنیم:

[پادشاهِ هفتم] وقتی که به‌واقع بیاید، باید اندک زمانی بپاید. آن وحش که زمانی بود و اکنون نیست، پادشاه هشتم است.

عبارتِ «باید اندک زمانی بپاید» به‌شکلی در متن به‌کار رفته است که گویی بیان‌گر ویژگی‌یِ ممیزه‌ای در سلطنت هفتم است؛ ویژگی‌یی که شش سلطنتِ پیشین فاقد آن هستند. این عبارت به‌وضوح بیان‌گر زوال و ناکامی‌یِ زودهنگام سلطنتِ هفتم است. [5] بر این اساس، در میان هفت سَرِ مذکور برای اژدها و وحش، سر هفتم، بیش از باقی سرها، با آن سری که زخمی مهلک برداشته، مطابقت دارد. محتملاً، این‌که سلطنتِ هفتم تنها توانسته «اندک زمانی بپاید»، به‌دلیل زخم شمشیری است که متحمل شده است (رک. ۱۷ : ۱۴). پس، می‌توان به‌درستی چنین نتیجه گرفت که ظهور وحشِ نخستین در روزهایِ آخر همان ظهورِ دوباره‌یِ سلطنتِ هفتم -یعنی، احیاء خلافتِ اسلامی- (البته، با گستردگی و اقتدار بس عظیم‌تر) می‌باشد.

در فصل هفده از کتابِ مکاشفه، راجع به پادشاه هشتم، یا همان وحش نخستین، اوصافِ زیر نیز ذکر شده است:

آن ده شاخ که دیدی، دَه پادشاهند که هنوز به پادشاهی نرسیده‌اند. … آنان همگی یک هدف دارند و زور و قدرت خود را به وحش خواهند سپرد. همگی با آن برّه به جنگ بر‌خواهند خاست، امّا بره بر آنان پیروز خواهد شد، … آن آب‌ها که دیدی، که فاحشه بر آن‌ها قرار دارد، همانا ملت‌ها و جماعت‌ها و قوم‌ها و زبان‌ها هستند. آن وحش و آن ده شاخ که دیدی، از فاحشه بیزار خواهند شد. او را نابود خواهند کرد و عریان رها خواهند نمود. گوشت او را خواهند خورد و او را در آتش خواهند سوزاند. (۱۷ : ۱۲-۱۶)

”فاحشه“‌یِ مذکور در این فرازها، «بابِل بزرگ، مادر فواحش و زشتی‌های زمین» (۱۷ : ۵) و کسی که «پادشاهان زمین با او زنا کردند و از شرابِ هم‌آغوشی‌های او ساکنان زمین مست شدند» (۱۷ : ۱) توصیف شده است. این فاحشه همان زنی است که در فرازِ ۱۷ : ۹، از او چنین یاد شده است: «آن هفت سَر، هفت کوهند که آن زن بر آن‌ها قرار دارد.» به احتمال زیاد، این فاحشه، همان‌طور که در کتابِ NIV Study Bible نیز ذکر شده، سنبلی است برای «کلّ سیستم سیاسی و اعتقادی‌یِ دنیوی.» طبیعتاً، در عصر حاضر، این فاحشه و بابلِ سنبلیک می‌تواند به‌سادگی سنبلی باشد برایِ نظام سیاسی و فرهنگ غالب بر غرب که از نفوذ و استیلایی جهانی (و به‌ویژه بر جهان اسلام) برخوردار است. برطبق فرازهای ۱۷ : ۱۲-۱۶، وحش نخستین و قدرت‌های سیاسی/نظامی‌یِ تحت کنترل او، به دشمنی با این فاحشه پرداخته و سرانجام به‌شکل فجیع و خونینی او را نابود خواهند ساخت. (ظاهراً این وحش دشمنی‌اش را با فاحشه، پس از آن‌که آن دَه پادشاه زور و قدرت خود را به او می‌سپارند، عیان یا آغاز می‌کند. فاحشه در ابتدا سوار بر پشت وحش به‌تصویر کشیده شده است (۱۷ : ۳).)
.

آیا وحش نخستین ممکن است ”مهدی“‌یِ موعود اسلام باشد؟

توصیفاتی که از وحش نخستین در کتابِ مکاشفه یافتیم وقتی بسیار عجیب و جالب‌توجه به نظر می‌رسند که بدانیم، برمبنایِ اعتقادات اسلامی (چه از نوع سنی و چه شیعه) شخصی به نام ”مهدی“‌ (از نسل پیامبر مسلمانان) ظهور خواهد کرد. برخلاف مسیح که برطبق آموزه‌های انجیل، به‌طور آشکار از آسمان ظهور خواهد کرد (رک. ۱۹ : ۱۱-۱۶)، بنا بر روایات اسلامی، مهدی از میان مسلمانان قیام نموده و با همراه کردن آنان با خود تشکیل حکومت خواهد داد. او موفق می‌شود تا خلافت اسلامی را دوباره برپا کند و شرع اسلام را بر جهان مستولی نموده و مخالفان و دشمنان اسلام را به‌کل نابود یا قتل‌عام کند. به اعتقاد مسلمانان، در زمان خلافتِ او، حکومت اسلام بزرگ‌ترین امپراطوری و قدرتی خواهد بود که تا به‌حال در جهان مشاهده شده است. کلّاً، اوصاف این موعودِ اسلام با اوصاف وحش نخستین مکاشفه‌یِ یوحنا تطابق دارد.

هردویِ اهل‌سنت و شیعیان همچنین بر این عقیده هستند که اندکی پس از مهدی، عیسی مسیح هم به زمین بازخواهد گشت. او با معجزاتی عجیب و به‌ظهور رساندن کارهای خرق‌عادت به مهدی یاری می‌رساند و در راستایِ پیروزی‌یِ حکومت اسلام بر مخالفانش جهاد خواهد نمود. این اوصاف از آن‌جا دارای اهمیت هستند که بر اساس نبوتِ کتابِ مکاشفه، وحش دوم نیز اندکی پس از وحش نخستین خواهد آمد. این وحش که به‌روشنی «نبی‌یِ کذّاب» خوانده شده (رک. ۱۶ : ۱۳؛ ۱۹ : ۲۰؛ ۲۰ : ۱۰)، در ظاهر به «برّه» (که سنبل عیسی مسیح است) شباهت دارد، امّا در عمل همچون «اژدها» (= ابلیس) رفتار می‌کند. او آیاتِ عظیمی را به‌ظهور خواهد رساند و موفق می‌شود بسیاری را که نامشان در «دفتر حیات» نوشته نشده، گمراه کند.

آن‌گاه دیدم وحشی دیگر از زمین بیرون می‌آید. همچون برّه دو شاخ داشت ولی مانند اژدها سخن می‌گفت. با تمام اقتدارِ وحش اوّل و به نام او عمل می‌کرد، و زمین و ساکنانش را به نیایشِ وحش اوّل که زخم مهلکش بهبود یافته بود، برمی‌گماشت. آیات عظیم از او به‌ظهور می‌رسید و حتی موجب می‌شد پیش چشم مردم آتش از آسمان بر زمین فروبارَد. به‌سبب آیاتی که اجازه داشت به نام آن وحش به‌ظهور آورد، ساکنان زمین را بفریفت و به آن‌ها دستور داد تمثالی از آن وحش بسازند که به شمشیر زخم خورده، امّا همچنان زنده بود. به او قدرت داده شد که جان در تمثال آن وحش بدمد تا آن تمثال بتواند سخن بگوید و اسباب کشتن همه‌یِ آن کسان را فراهم آورد که از پرستش تمثال سر باز می‌زدند. همچنین، همه‌یِ کسان را، از خُرد و بزرگ، دارا و نادار، و غلام و آزاد واداشت تا بر دست راست خود یا بر پیشانی خویش علامت گذارند. تا هیچ‌کس نتواند بدون آن علامت بخرد یا بفروشد، و آن علامتْ یا نامِ آن وحش بود، یا شماره‌یِ نام او. و این حکمت می‌طلبد.

هر که بصیرت دارد، بگذار تا عدد آن وحش را محاسبه کند، چرا که آن، عدد انسان است. و عدد او ششصد و شصت و شش است. (مکاشفه ۱۳ : ۱۱-۱۸)

به نظر نگارنده‌یِ این نوشتار، با توجّه به ماهیت و کارهای این وحش دوم، او بایستی یک قدرت غربی-کلیسایی باشد. برخلاف وحش نخستین که «از دریا بیرون می‌آید»، او در بخش آرام و متمدن جهان — «از زمین» — نشأت می‌گیرد. در تفسیرِ Jamieson, Fausset, Brown، ذیل فراز ۱۳ : ۱۱، چنین توضیح داده شده است:

«از زمین» [یعنی] از جامعه [یا محیطی] متمدّن، تثبیت‌شده و منظم، امّا با وجود همه‌یِ فرهنگ و تمدنش، دنیوی و زمینی؛ در قیاس با (و متفاوت از) «دریا» که تلاطم‌های آشفته‌یِ مردمانِ مختلفی را که قدرت‌های جهانی و سلطنت‌هایِ متعددی را زائیده‌اند، نمایندگی می‌کند.

بر این اساس، این نیز به نظر طبیعی می‌آید که این وحش دوم کارهای عحیب خود را با کمک تکنولوژی‌‌یی که در آن زمان در جهان متمدّن مهیا شده است، به‌انجام می‌رساند.

(در روایاتِ آخر-الزمانی‌یِ اسلامی از شخصی/قدرتی به نام ”دجّال“ نیز سخن به‌میان آمده است. البته، با توجّه به آن‌چه در این روایات راجع به او آمده است، هیچ بعید نیست که او پادشاهِ قدرت‌مندی باشد که (به دلایلی، و توسط دسته‌هایی خاصّ از مسلمانان) برعلیه‌اش تبلیغات فراوان صورت خواهد گرفت، و عاقبت تحت عنوان یک دیو یا خودِ دجّال، توسط مهدی یا مسیحِ اسلامی کشته خواهد شد. احتمالاً، با کشته شدن این به‌اصطلاح دجّال، زمینه برای قدرت‌گیری‌ و استیلایِ هرچه بیشتر خلافت اسلامی فراهم می‌شود.)

می‌بینیم که در هر حال، توصیفاتِ موجود در کتابِ مکاشفه با توصیفاتی که در روایاتِ اسلامی از مهدی و مسیح اسلامی موجودند، نزدیک و هم‌خوان هستند.
.

سرانجام دو وحش کتاب مکاشفه

درباره‌یِ نابودی این وحش‌ها و قدرت‌های هم‌پیمانِ آن‌ها، در فصل نوزدهم کتابِ مکاشفه، چنین می‌خوانیم:

آن‌گاه دیدم که درهای آسمان باز است و پیش رویم، هان اسبی سفید در آن‌جاست، با سواری که امین و برحق می‌نامندش. او به عدل حکم می‌کند و می‌جنگد. چشمانش به آتشِ مشتعل می‌ماند و بر سرش تاج‌های بسیار است. و نامی دارد بر او نوشته که هیچ‌کس نمی‌داند، جز خودش. ردایی دارد به خونْ آغشته و نامش «کلام خدا» است. سپاهیان آسمان از پی او می‌آمدند، سوار بر اسبان سفید، و در جامه‌های کتانِ نفیس و سفید و پاکیزه. و شمشیری از دهانش بیرون می‌آید برّان، تا با آن بر قوم‌ها بتازد. «بر آنان با عصای آهنین حکم خواهد راند.» چَرخُشتِ شرابِ خشمِ خدای قادر مطلق را زیر پا‌هایش به خروش در‌خواهد آورد. و بر ردا و ران او نوشته است: «شاه شاهان و ربِ ارباب.»

آن‌گاه آن وحش را دیدم، و آن شاهان زمین را دیدم، و سپاهیان آنان را دیدم، که گرد آمده بودند تا با آن سوار و سپاه او بجنگند. امّا آن وحش گرفتار شد و با او آن نبی کذّاب که به نامِ او آیات به‌ظهور می‌آورْد و با آیات خود کسانی را فریفته بود که علامت آن وحش را پذیرفته بودند و تمثال او را می‌پرستیدند. آنان هر دو، زنده به دریاچه‌یِ آتش و گوگردِ مشتعل افکنده شدند. و باقی آنان به شمشیری که از دهان آن اسب‌سوار بیرون می‌آمد، کشته شدند و آن پرندگان همگی خود را از گوشت آنان بیاکندند. (۱۹ : ۱۱-۲۱)

می‌بینیم که برخلافِ دو وحش، مسیحِ راستین در بازگشت دوباره‌اش، از آسمان ظاهر خواهد شد و آمدن او پدیده‌ای از همان ابتدا جهانی، و همراه با نشانه‌های حقیقی و آشکار، خواهد بود؛ نشانه‌هایی که برای خداجویان و کسانی که نامشان در «دفتر حیات» نوشته شده است، جای هیچ شک و شبهه‌ای راجع به حقانیت او برجای نخواهند گذارد. در واقع، کتابِ مکاشفه تصریح دارد که این برگزیدگان اصلاً هیچ‌گاه فریب آن دو وحش را نخواهند خورد. تنها کسانی که نامشان در «دفتر حیات» نیامده، فریب آن‌دو را خورده و هلاک خواهند گردید. پولس دراین‌باره، در رساله‌یِ دوم-تِسالونیکیان، چنین می‌نویسد:

سرّ بی‌دینی هم‌اکنون نیز عمل می‌کند، امّا فقط تا وقتی که آن که تا به حال مانع است از میان برداشته شود. آن‌گاه آن بی‌دین ظاهر خواهد شد، که خداوندْ عیسی با نَفَس دهان خود او را هلاک خواهد کرد و با درخشندگی‌یِ ظهور خویش او را نابود خواهد ساخت. ظهور آن بی‌دین به نیروی شیطان و همراه با همه‌گونه معجزات و آیات و عجایبِ گمراه‌کننده خواهد بود، و نیز همراه با همه‌گونه شرارت که راهیان طریق هلاکت را فریفته می‌سازد. ایشان از آن‌رو هلاک می‌شوند که عشق به حقیقت را نپذیرفتند تا نجات بیابند. پس خدا ایشان را به توهّمی بزرگ دچار خواهد کرد، به‌گونه‌ای که دروغ را باور خواهند داشت، تا همه‌یِ کسانی که حقیقت را باور نکرده و از شرارت خشنود گشته‌اند، محکوم شوند. (۲ : ۷-۱۲) [6]

او همچنین برای اعمال قدرت و به‌دست آوردن پیروزی، نیازمند و مدیون مردم جهان نخواهد بود و قدرت و سپاه اصلی‌یِ او الهی و از آسمان است. این «شاه شاهان و ربِ ارباب» همان کسی است که این دو ”وحش“، و حکومت نکبت‌بار و فاجعه‌آمیزشان، را نابود خواهد ساخت و مؤمنان به خدای واحد حقیقی را به نجات نائل خواهد گرداند — آمین.

——————————————————————————

پی‌نوشت:

[1] به این نوشتار مراجعه شود: ”شاخِ کوچک“ در رؤیایِ دانیال

[2] تعدد «سَر» در یک وحش نشان‌دهنده‌یِ پادشاهی‌هایی است که به‌شکلی در آن وحش جمع هستند (مانندِ پادشاهی‌هایِ چهارگانه‌ای که امپراطوری‌یِ مقدونی را پس از مرگ اسکندر تشکیل دادند). سنبل «شاخ» بیشتر با در نظر داشتنِ زورآوری و قدرت (سیاسی-نظامی) یک پادشاه یا یک ملّت/حکومت به‌کار می‌رود. (به‌عنوان مثال، رک. دانیال ۸.)

[3] «پادشاه»، در ادبیات مکاشفه‌ای کتاب‌مقدسی، به‌شکل سنبلیک معمولاً نماینده‌یِ حکومت‌ها یا سلطنت‌ها یا امپراطوری‌ها می‌باشد. به‌عنوان مثال، در فراز دانیال ۷ : ۱۷، چهار وحشی که دانیال درخواب دیده بود، چهار «پادشاه» دانسته شده‌اند. با مقایسه‌یِ این فراز با فرازهایِ دانیال ۲ : ۳۶-۴۵ (و همچنین متون مشابه و مربوطه‌یِ دیگر)، به‌روشنی دریافت می‌شود که منظور از چهار «وحش»/«پادشاه» چهار سلطنت هستند که یکی پس از دیگری در تاریخ ظهور می‌کنند. آلبرت بارنز، در تفسیرش ذیل فراز ۱۷ : ۱۰، در رابطه با واژه‌ای که «پادشاه» ترجمه شده (واژه‌یِ βασιλεῖς که basileîs تلفظ می‌شود)، به‌درستی چنین اظهار داشته است: «این برخلاف بیان و سیاق کلی متن، و همچنین برخلاف معنای مناسب این واژه، می‌باشد که آن را تنها به‌معنای لغوی پادشاهان در نظر بگیریم و بگوییم این واژه به معنای امپراطورها یا دیکتاتورها یا سلسله‌ها[ی حکومتی/سلطنتی] به‌کار نرفته است.»

[4] «کوه» نیز در کتابِ‌مقدس، بارها به‌عنوان سنبلی برای سلطنت به‌کار رفته است. (به‌عنوان مثال، رک. اشعیا ۲ : ۲؛ ۴۰ : ۴؛ دانیال ۲ : ۳۴-۳۵؛ ارمیا ۵۱ : ۲۴-۲۵؛ زکریا ۴ : ۷؛ میکا ۴ : ۱-۲.) واقعیت این است که در هر سلسله‌یِ سلطنتی ممکن بوده به پادشاهی به‌عنوان سنبل کلّ آن سلسله اشاره شود. به‌عنوان نمونه، نبوکدنصر در کتابِ دانیال سنبل کلّ سلطنت بابل به‌شمار آمده است (دانیال ۲ : ۳۸-۳۹). برای همین «پاشاه» در ادبیات نبوتی معنای سلطنت و پادشاهی را نیز می‌رساند.

[5] فعلِ «μένω» (که menō قرائت می‌شود)، در فرازِ مکاشفه ۱۷ : ۱۰، توسطِ واژه‌نامه‌یِ Thayer، چنین معنا شده است:

To continue to be, i.e. not to perish, to last, to endure.

می‌بینیم که این معانی بیان‌گر تلاش و تقلا برای ماندن هستند.

[6] پولس، در فرازهایِ ۳-۴، از همین رساله، می‌نویسد: «مگذارید هیچ‌کس به هیچ طریقی شما را فریب دهد. زیرا تا نخست آن عصیان واقع نشود و آن مرد بی‌دین که فرزند هلاکت است به‌ظهور نرسد، آن روز فرا‌ ‌نخواهد رسید. او با هر آن‌چه خدا خوانده می‌شود و مورد پرستش قرار می‌گیرد، مخالفت می‌ورزد و خود را بالاتر قرار می‌دهد، تا آن‌جا که در معبد خدا جلوس می‌کند و خود را خدا معرفی می‌نماید.» این‌که آمده: «او با هر آن‌چه خدا خوانده می‌شود و مورد پرستش قرار می‌گیرد، مخالفت می‌ورزد و خود را بالاتر قرار می‌دهد، تا آن‌جا که … خود را خدا معرفی می‌نماید،» ممکن است این مسأله را برای برخی ایجاد کند که چنین کارهایی از یک خلیفه‌یِ اسلامی چگونه ممکن است سر بزند! البته، بایستی توجه داشت که از این فرازها برنمی‌آید که ضدمسیح بایستی آتئیست باشد. بلکه، همان‌طور که در تفسیرِ Jamieson, Fausset, Brown (و بسیاری دیگر از منابع تفسیری معتبر)، ذیل فراز چهارم، اظهار داشته شده، برمنبایِ این فراز مخالفت ضدمسیح با خدا به این شکل است که او خود را بالاتر از هر چیزی که در زمین مورد پرستش واقع می‌شود، خواهد دانست و عملاً خود را جای خدا خواهد گذاشت. جالب این‌جاست که مشابه یک چنین کارهایی را در آراء و سخنان آیت‌الله روح‌الله خمینی می‌یابیم. اکبر گنجی، در نوشتاری تحتِ عنوان «نظام سلطانی و میراث آیت‌الله خمینی» (بخش سوم) که در وب‌سایت BBC فارسی درج شده است (منبع)، ار ایشان این سخنان را نقل نموده است:

باید عرض کنم حکومت، که شعبه‌ای از ولایتِ مطلقه‌یِ رسول الله است، یکی از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدّم بر تمام احکام فرعیه، حتّی نماز و روزه و حج است. … حکومت [سلطان] می‌تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یک‌جانبه لغو کند. و [سلطان] می‌تواند هر امری را، چه عبادی و یا غیرعبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند. حکومت [سلطان] می‌تواند از حج، که از فرایض مهمّ الهی است، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست، موقتاً جلوگیری کند.

گنجی در همین نوشتار، می‌نویسد: «در همان زمان، آیت‌الله احمد آذری قمی در تفسیر این بخش از برساخته‌یِ آیت‌الله خمینی، گفته بود که ولی‌فقیه/سلطان مجاز است/می‌تواند اصل توحید را هم تعطیل سازد. البته، آن بخش از نوشته‌یِ آیت‌الله خمینی که گفته بود حکومت/سلطان حتّی بر نماز مقدم است و سلطان می‌تواند همه‌یِ احکام اولیه‌یِ اسلام را تعطیل سازد، مؤیّد تفسیر آذری قمی است.»

جالب این‌جاست که پولس می‌نویسد که ظهورِ «فرزندِ هلاکت» همراه خواهد بود «با همه‌گونه شرارت که راهیان طریق هلاکت را فریفته می‌سازد. ایشان از آن‌رو هلاک می‌شوند که عشق به حقیقت را نپذیرفتند تا نجات بیابند.» (فراز ۱۰) اگر به تاریخ ظهور خمینی و انقلاب اسلامی مراجعه کنیم، آن‌چه بارز به نظر می‌رسد فریب خوردن بسیاری و هلاک شدنشان توسط خود این رهبر انقلاب است. اکنون نظری بسیار مشهور بین ایرانیان دیده می‌شود که مردم چشم خود را بر عقاید راستین و دلیل اصلی مخالفت خمینی با شاه بسته بودند، و فریب وعده‌هایی دروغین و توخالی را خوردند. گنجی، در همین نوشتار می‌نویسد: «آیت‌الله خمینی اگرچه در آن دوره‌یِ کوتاه‌مدّت [در پاریس؟]، به مقتضای حال، آن شعارها را سر می داد، اما نه نظامِ فکری‌یِ او به دموکراسی و حقوق‌بشر راه می‌داد، نه رفتارهایِ او نشانی از حرکت بدان سو داشت. زدنِ سلطانِ وقت [= شاه] و نشستن به‌جایِ او هدف بود.»

وقتی چنین مواردی به‌شکل جزئی در شخصی چون آیت‌الله خمینی صدق کنند، چرا بایستی متعجّب باشیم از این‌که مهدی‌یِ موعودِ اسلام ممکن است مصداق این بیاناتِ پولس رسول باشد؟!

——————————————————————————–

بازگشت به آرشیو مربوطه:  آیا ظهور پیامبر اسلام توسطِ انبیایِ برحق نبوت شده است؟

——————————————————————————–