آیا فراز ۸ : ۸ از کتابِ ارمیا بیانگر مخدوش بودن متن تورات است؟
ژانویه 13, 2013
آیا فراز ۸ : ۸ از کتابِ ارمیا بیانگر مخدوش بودن متن تورات است؟
یکی از تلاشهای اسلامگرایان جهتِ مخدوش جلوه دادنِ متون کتابمقدس، استناد به فراز ۸ : ۸ از کتاب ارمیا میباشد. اسلامگرایان معمولاً با مطرح کردن این فراز مدعی میشوند که حتّی خودِ کتابِمقدس نیز به تحریفشده بودن متون خودْ معترف است. این فراز در کنار فراز بعدیاش، برطبق ترجمهیِ قدیمی، به قرار زیر است:
چگونه میگویید که ما حکیم هستیم و شریعت خداوند با ما است؟! بهتحقیق، قلم کاذب کاتبان بهدروغ عمل میکند. حکیمان شرمنده و مدهوش و گرفتار شدهاند. اینک کلام خدا را ترک نموده، پس چه نوع حکمتی دارند.
اسلامگرایان با استناد به این فراز استدلال میکنند که کتابِمقدس در اینجا به کسانی که مسؤول نسخهبرداری از متون تورات بودند، اشاره نموده است و معترف شده است که این افراد در این متون دست بردهاند، و بنابراین، برطبق این فراز، این متون دستخوش ”تحریف اصطلاحی“ شدهاند. آنچه اما چنین استدلالی را غیرقابلقبول میسازد، مفروضات نادرست آن است. از اینجای این نوشتار به بررسی این مسأله میپردازیم.
ابتدا جا دارد به این نکته توجه کنیم که در هیچکجای این فراز، «کاتبان» مذکور به مخدوش کردن نسخ اصلی تورات یا جایگزین کردن آنها با نسخی دیگر متهم نشدهاند. هیچ بعید نیست که اشارهی این فراز به رونوشتهایی از تورات یا بخشهایی از آن -بهغیر از نسخ اصلی- باشد؛ رونوشتهایی که به دلایلی چون قرائت در کنیسهها یا موارد مشابه تهیه میشدند. اگر این احتمال را بپذیریم، چنین به نظر میرسد که در این رونوشتها مطالبی بهدروغ به کلام خدا نسبت داده میشدند؛ و یا مطالب تورات بهشکلی در کنارهم قرار میگرفتند، تا معنییِ نادرستی در ذهن شنوندگان القاء شوند. به این نکته نیز بایستی توجه داشت که حرفه و تخصص «کاتبان» مذکور در این فراز تنها نسخهبرداری از متون نبوده است؛ بلکه، بررسییِ متون و تفسیر شریعت مکتوب برای یهودیان نیز از وظایف آنها بهشمار میآمده است. بر این اساس، این احتمال نیز طبیعتاً وجود دارد که اشارهیِ این فراز به تفاسیر نادرست و دروغین مکتوبی باشد که در زمان ارمیا توسط کاتبان تهیه میشدند؛ تفاسیری که قوم اسرائیل را به انحراف کشانده و آنها را از کلام خدا دور میساختند.
جالب اینجاست که از شواهدی از خودِ کتابِ ارمیا بهروشنی برمیآید که در هر حال، متن و محتوای اصلی شریعت خدا در آن زمان نزدِ قوم اسرائیل محفوظ بوده است و اگر آنان اراده مینمودند، این امکان را داشتند که به آن مراجعه و عمل کنند. بهعنوان نمونه، در فرازهای ۲۶ : ۴-۶ چنین آمده است:
ایشان را بگو، خداوند چنین میفرماید: «اگر به من گوش ندهید، و در شریعت من -که پیش شما نهادهام- سلوک ننمایید، و اگر کلام بندگانم انبیا را که من ایشان را نزد شما فرستادم، اطاعت ننمایید (با اینکه صبح زود برخاسته ایشان را ارسال نمودم، اما شما گوش نگرفتید)، آنگاه این خانه را مثل شیلوه خواهم ساخت و این شهر را برای جمیع امتهای زمین لعنت خواهم گردانید.» (ترجمهیِ قدیمی)
برطبق این فرازها واضح است که در آن زمان شریعت راستین خداوند و کلام انبیا نزد قوم اسرائیل محفوظ بودند و مراجعه به آنها برایشان امکانپذیر بوده است؛ چراکه در غیراینصورت، عمل به شریعت خداوند برای قوم اسرائیل غیرممکن میبود و مطرح کردن چنین انتظاری از جانب خداوند به نظر غیرمعقول و نابخردانه میآمد.
چنین شواهدی البته تنها در کتاب ارمیا یافت نمیشوند. در کتب انبیاء پس از ارمیا نیز، اظهاراتِ متعددی میتوان یافت که ما را به محفوظ و دستنخورده ماندن کلام خداوند مطمئن میسازند. بهعنوان نمونه، در کتاب دانیال میخوانیم که دانیال نبی (که سالها پس از ارمیا در سرزمین پارس میزیست) متون تورات و انبیاء، را در اختیار داشته و آنها را مطالعه مینموده است. از اشارهیِ دانیال به این منابع و شکل استناد او به آنها در فرازهایی چون ۹ : ۱-۳و۱۳ واضح است که او خود به این متون دسترسی مستقیم داشته است:
در سال اول داریوش بن اَخْشورَش که از نسل مادیان بود و بر مملکت کلدانیان پادشاه شده بود، در سال اول سلطنتِ او، من دانیال، عدد سالهایی را که در کلام خداوند دربارهیِ آنها به ارمیای نبی نازل شده بود، از کتب فهمیدم که در هفتاد سال خرابییِ اورشلیم تمام خواهد شد… تمامییِ این بلا بر وفق آنچه در تورات مکتوب است بر ما وارد شده است… (ترجمهیِ قدیمی)
در کتابِ نحمیا (در فرازهایِ ۸ : ۱۳-۱۵و۱۸) نیز میخوانیم که یکی از کارهای مهمّ یهودیانی که از تبعید به سرزمین پدرانشان بازگشته بودند، گشودن متن تورات، قرائت و اقدام به فراگیرییِ آن بود:
روز بعد، سران طایفهها با کاهنان و لاویان نزد عزرا جمع شدند تا مطالب تورات را از او بشنوند. وقتی تورات خوانده شد، آنها متوجه شدند که خداوند به موسی فرموده بود، قوم اسرائیل در مدتی که عید خیمهها را جشن میگیرند، باید در خیمهها زندگی کنند و تأکید شده بود که در تمام شهرهای اسرائیل و در شهر اورشلیم، علام شود که قوم به کوهها بروند و شاخههای درختان زیتون، آس، نخل و سایر درختان سایهدار بیاورند و خیمه درست کنند. … در آن هفت روز جشن، عزرا هر روز از کتابِ تورات میخواند. روز هشتم، مطابق دستور موسی، جمع شده، با عبادت خدا جشن را به پایان رساندند. (ترجمهیِ تفسیری)
در فصل چهارم کتابِ ملاکی نیز که آخرین کتابِ کانن عهدقدیم است (در فرازهایِ ۲-۴)، چنین آمده است:
برای شما که ترس مرا در دل دارید، آفتاب عدالت با پرتو شفابخش خود طلوع خواهد کرد، و شما شاد و سبکبال مثل گوسالههایی که به چراگاه میروند، جستوخیز خواهید نمود. در آن روزی که من تعیین کردهام، بدکاران را مثل خاکستر زیر پای له خواهید کرد. دستورات و قوانینی را که بر کوه سینا توسط خدمتگزار خود موسی به همه قوم اسرائیل دادم، بهیاد داشته باشید و از آن اطاعت کنید. (ترجمهیِ تفسیری)
در واقع، نهتنها در کتابِمقدس هیچ اظهاری مبنی بر مخدوش یا دستخورده بودن متون کلام خدا موجود نیست، بلکه در این کتاب بارها بر اینکه شریعت خداوند و کلام انبیاء راستین نزد قوم اسرائیل محفوظ بودهاند، شهادت داده شده است. این نوشتار را با نقل سخنی از سخنان عیسایِ مسیح به پایان میبریم: «آمین، به شما میگویم، تا آسمان و زمین از میان نرود، نقطه یا همزهای از تورات هرگز از میان نخواهد رفت، تا اینکه همه به انجام رسد.» (متی ۵ : ۱۸؛ لوقا ۶ : ۱۶-۱۷)
——————————————————————————–
بازگشت به آرشیو مربوطه: پاسخ به شبهاتِ طرحشده
—————————————————————————
نامگذارییِ یحیایِ تعمیددهنده به روایت قرآن!
دسامبر 12, 2012
نامگذارییِ یحیایِ تعمیددهنده به روایت قرآن!
یکی از روایتهای مشهور در بین مسیحیان و مسلمانان، راجع بهِ یحیایِ تعمیددهنده، ماجرای نامگذارییِ اوست. در بین یهودیان رسم بر این بوده است که فرزندانِ ذکورِ خویش را در مراسم ختنهشان نامگذاری میکردند. برطبق روایت عهدجدید — کتابی که قرآن از آن با عنوان «الإِنجِيل» یاد نموده و خود را «مُصَدِّق» (یعنی، گواهیدهنده بر راستی و درستییِ) آن خوانده [1] — زکریایِ نبی، پدر یحیایِ تعمیددهنده، تحتتأثیر مکاشفهای که پیشتر دریافت داشته بود (لوقا ۱ : ۸-۲۰)، نام «یوحنا» [2] را بر فرزند خویش گذاشت. اینکه این نام نزدِ مسیحیانِ پارسیزبان -و بهویژه در ترجمههای پارسییِ عهدِجدید- بهغلط ”یحیی“ دانسته میشود، ناشی از ذکر این نام برای او در قرآن است.
بهادعایِ قرآن، زکریای نبی، در رابطه با فرزند آیندهیِ خویش، چنین بشارتی را دریافت داشته است:
اى زكريا، ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است، مژده مىدهيم كه قبلاً همنامى براى او قرار ندادهايم. (مریم ۷) (ترجمهیِ فولادوند)
این آیه البته حاوییِ دو اشتباه به نظر میرسد. یک اشتباه نسبت دادن نام «یحیی» به فرزند زکریا است. از لحاظِ تاریخی، جای کوچکترین شکّی وجود ندارد که یحیای تعمیددهنده نامِ واقعییی جز «یوحنا» نداشته است. تمامِ اسناد تاریخییِ موجود -بهویژه در عهدجدید و آثار فلاویوس یوسفوس [3]- متفاقاً او را تنها «یوحنا» (= معربِ نام عبرییِ יוחנן) نامیدهاند. در حالتِ کلّی نیز، عقلانی بهنظر نمیرسد که زکریا بر فرزند خود نامی نامأنوس و کاملاً بیگانه نزد یهودیان، چون «یحیی»، گذاشته باشد. این اشتباه، محتملاً از طریقِ فرقه یا دستههایی از اعراب معاصر پیامبر اسلام به قرآن راهیافته که این نبی را بهاشتباه چنین میخواندند.
اشتباه دیگری که در اینجا وجود دارد، ادعایِ دیگر قرآن در آیهیِ ۷ از سورهیِ مریم است؛ بدین قرار که: ”الله قبلاً همنامى براى یحیی قرار نداده است.“ عبارتِ «قبلاً همنامى براى او قرار ندادهايم» (لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا)، بدون شک معنایِ معقولی جز این ندارد که بهباور پیامبر اسلام (و/یا سایر دستاندرکاران پیدایش و گردآورییِ قرآن) کسی پیش از یحیی صاحبِ چنین نامی نبوده است. این در حالی است که نام واقعییِ یحیای تعمیددهنده -که همان «یوحنا» میباشد- یکی از رایجترین نامها نزد یهودیان بوده است. در عهدِقدیم، بسیاری دارای چنین نامی بودهاند. [4] این مسأله نیز البته، بایستی ناشی از آگاهییِ غیرمستقیم و ناقص اعراب از متون عهدجدید بوده باشد. برای روشن شدن موضوع، کافیست به فرازهای زیر از انجیل لوقا نگاهی بیندازیم:
چون زمان وضع حمل اِلیزابِت فرارسید، پسری به دنیا آورد. همسایگان و خویشان چون شنیدند که خداوند رحمت عظیمش را بر وی ارزانی داشته است، در شادی او سهیم شدند.
روز هشتم، برای آیینِ ختنهیِ نوزاد آمدند و میخواستند نام پدرش زکریا را بر او بگذارند. امّا مادر نوزاد گفت: «نه! نام او باید یحیی باشد.» گفتند: «از خویشان تو کسی چنین نامی نداشته است.» پس با اشاره، نظر پدر نوزاد را دربارهیِ نام فرزندش جویا شدند. زکریا لوحی خواست، و در برابر حیرت همگان نوشت: «نام او یحیی است!» دردم، زبانش باز شد و دهان به ستایش خدا گشود. ترس بر همهیِ همسایگان مستولی گشت و مردم در سرتاسر کوهستان یهودیه در اینباره گفتگو میکردند. هرکه این سخنان را میشنید، در دل خود میاندیشید که: «این کودک چگونه کسی خواهد شد؟» زیرا دست خداوند همراه او بود. (۱ : ۵۷-۶۶) (ترجمهیِ هزارهیِ نو)
با مقایسهیِ این متن با متن آیهیِ ۷ از سورهیِ مریم، چنین به نظر میرسد که قید عبارتِ «قبلاً همنامى براى او قرار ندادهايم» برای یحیی در قرآن، حاصل سوءبرداشت یا نقلقول مخدوش از روایت انجیل لوقا در عهدِجدید است. برطبق روایت این انجیل، نام «یوحنا» تنها در بین خویشان زکریا و همسرش بیسابقه بوده است؛ نه اینکه پیش از او هیچکس همنام او نبوده باشد. این اشتباه نیز بایستی از طریق فرقه یا فرقههایی خاصّ از اعراب معاصر با پیامبر اسلام به قرآن راهیافته باشد.
——————————————————————————–
پینوشت:
[1] برای توضیحات بیشتر به این نوشتار مراجعه کنید: چگونه ممکن است که موردِ نظر قرآن از «الإِنجِيل» کانن عهدِجدیدِ کتابِمقدس باشد؟
[2] این واژه در اصلِ عبری، واژهیِ יוחנן میباشد (که Yoḥanan خوانده میشود)؛ و در یونانی، Ἰωάννης (که Iōannēs خوانده میشود).
[3] The first century Jewish historian Flavius Josephus. Cf. Antiquities 18.5.2 116-119.
[4] بهعنوان نمونه، رک. اولتواریخ ۳ : ۱و۲۴؛ ۶ : ۹-۱۰؛ عزرا ۳ : ۱۲.
———————————————————————
بازگشت به آرشیو مربوطه: غلطهای علمی/تاریخی و افسانهگویی در قرآن
–—————————————————————-
انکار مرگِ مسیح بر بالای صلیب — یک اشتباهِ تاریخی در قرآن، یا حاصل مکرِ الله؟
.
انکار مصائب و مرگِ مسیح در قرآن
یکی از مطالبِ بحثبرانگیزی که در کتابِمقدسِ مسلمانان وجود دارد، اشارهی این کتاب به سرانجام زندگانییِ عیسایِ مسیح در این جهان است. برخلافِ اظهاراتِ صریح مسیحیت پیرامون مصائب، مرگ و رستاخیزِ مسیح، قرآن مرگِ مسیح بر بالای صلیب را ظاهراً انکار میکند و باور به آن را حاصل پندار نادرست یهودیان اعلام مینماید.
و [راجع به] این گفتهیِ ايشان كه: «ما الْمَسِيح، عِيسَى ابْن مَرْيَم، رَسُول اللّه، را كشتيم.» آنان او را نكشتند و او را مصلوب نكردند. بلکه، [حقیقتِ امر اینچنین] بر آنان مشتبه گردید. كسانى كه در این امر اختلاف كردند، قطعاً در مورد آن در شکّ هستند. آنان علمى از آن ندارند، بلکه از ظَّن تبعیّت مىكنند. آنها يقيناً او را نكشتند. (النساء ۱۵۷)
روشن است که در این آیه، صریحاً ادعا شده که مسیح توسطِ یهودیان کشته نشد، بلکه تنها چنان شده که آنان بهاشتباه پنداشتند که او را بهقتل رساندهاند. در آیاتِ ۵۴ و ۵۵ از سورهی آلعمران نیز در اینباره چنین میخوانیم:
[یهودیها] مكر کردند، و الله [هم] مكر کرد، و الله بهترين مكرکنندگان است. چنین بود که الله گفت: «اى عيسى، من فراگيرندهی تو و بركشندهات بهسوى خويش و رهايىدهندهات از (شرّ) كافرانم و پيروان تو را تا روز قيامت از كافران برتر مىدارم. سپس، بازگشتِ شما بهسوى من است، آنگاه در آنچه اختلاف داريد، در ميانِتان داورى خواهم كرد.»
میبینیم که قرآن بر رهایییِ عیسی از توطئهای که یهودیان برای او ترتیب داده بودند، تصریح دارد. بهادعایِ قرآن، این رهایی بهکمک ”مَکر الله“ ممکن شده است.
.
بررسییِ تاریخیتِ ادعایِ قرآن راجع به مصائب و مرگ مسیح
از آنجا که عیسایِ مسیح در هر حال شخصیتی تاریخی بهشمار میآید، باید دید که این ادعای قرآن تا چه اندازه توسط شواهد و مدارکِ تاریخی پشتیبانی میگردد. در واقع، آن پرسش برحق و بهجایی که هر خوانندهی کنجکاو و جویای حقیقت ممکن است از خویش بپرسد، آن میباشد که: آیا یک تاریخپژوهِ منصف و دانشآموخته، بدون تأثیرگیری از زمینهی فکری-عقیدتی خویش، میتواند با بررسی شواهدِ تاریخی موجود، این ادعای قرآن را تصدیق کند و با آن همرأی گردد؟
مرگِ مسیح البته از موضوعاتی است که توسطِ جمع کثیری از محققین، از طیفهایِ گوناگون، موردِ بررسی و پژوهش قرار گرفته است، و پژوهشها و نقدهای مفصل و تخصصییِ بسیار زیادی در اینباره منتشر گردیدهاند. آنچه در این رابطه قابلملاحظه میباشد آن است که بیشتر این محققان و تاریخپژوهان یکصدا مرگِ مسیح بر بالای صلیب را رخدادی تاریخی و غیرقابلانکار خواندهاند. جیمز دی. دان، در کتابِ Jesus Remembered، در این رابطه چنین اظهار داشته است: «دو واقعیت در زندگی عیسی مورد پذیرش همگان قرار گرفتهاند. … یکی تعمید عیسی توسط یحیی است و دیگری مرگ او بر بالای صلیب.» [1] کترین ام. مرفی، در کتابِ The Historical Jesus for Dummies، نیز در این رابطه چنین مینویسد: «دو واقعیّتِ مسلّم دربارهی شخصیتِ تاریخی عیسی توسطِ منابع مسیحی، یهودی و رومی تثبیت گردیدهاند: عیسی به صلیب کشیده شد؛ و تنها رومیان میتوانستند کسی را به صلیب بکشند.» [2]
ان. تی. رایت، محقق و عهدِجدیدْپژوهِ برجسته و مشهور، در انتهای اثر تحقیقی بزرگ و مفصلی که بهنگارش درآورده است، The Resurrection of the Son of God، نتیجه میگیرد که احتمال تاریخی بودن مرگ مسیح به همان اندازه بالاست که ما از تاریخی بودن مرگِ آگوستوس در سال ۱۴ میلادی یا تخریب معبدِ اورشلیم در سال ۷۰ میلادی مطمئن هستیم. ای. تی. رابینسون نیز مرگ و تدفین مسیح را «یکی از قدیمیترین و تصدیقشدهترین حقایق» دربارهی او میداند. [3] در واقع، حتی شخصیتِ علمی سرشناسی چون جان دامینیک کروسان که عهدِجدیدْپژوهی منتقد و بهشدت لیبرال میباشد، و عضو برجستهی محفل آکادامیک و سکولارِ Jesus Seminar، در این رابطه چنین اظهار داشته است: «اینکه او [عیسی] به صلیب کشیده شد به همان اندازه قابلاطمینان است که یک رخدادِ تاریخی در بهترین حالت میتواند چنین باشد.» [4]
محققان بسیار مطرح و برجستهای چون Gerd Lüdemann (که یک آتئیست و از منتقدان عهدِجدید است) و Bart Ehrman (که یک اگناستیک است) نیز، تصلیب و مرگِ مسیح را واقعیتی مسلم خواندهاند. از اینکه بیشتر محققین و عهدِجدیدْپژوهان، اینچنین متفقالقول و همرأی، تاریخی بودن مرگِ مسیح بر بالای صلیب را تأیید میکنند، بهروشنی برمیآید که این رخداد از چنان پشتوانهیِ تاریخییِ مستحکمی برخوردار میباشد که اصولاً جای شکِ چندانی پیرامون صحت و سقم آن برجای نمیماند.
مرگِ مسیح بر بالای صلیب البته رخدادیست که بهشکل متواتر و برجسته، در عهدِجدید مطرح شده است. علاوه بر اینکه نگارندگان هر چهار انجیل، بهطور مفصل، به شرح این رخداد پرداختهاند، خودِ عیسایِ مسیح نیز، پیش از تصلیبش، بارها به مصائب و مرگ خویش اشاره نموده است. [5] در مواعظِ رسولان، بخش رسالات و مکاشفه نیز این آموزه حضور بسیار چشمگیر و فراگیری دارد. [6] از اینکه متون تاریخی عهدِجدید که جملگی متعلق به قرن نخستین میلادی هستند، اینچنین با تأکید و تفصیل، به این رخداد اشاره نمودهاند، با توجه به مقبولیت عام و گستردهای که این متون – و تنها این متون – در میان مسیحیان نخستین داشتهاند، دستِکم بهروشنی برمیآید که مسیحیان از همان ابتدا مرگِ مسیح بر بالای صلیب را بهچشم رخدادی تاریخی و حقیقتی مسلّم مینگریستند، و هیچ شبههای در این رابطه در میان آنان وجود نداشته است.
(توجّه شود که خودِ قرآن نیز خودْ را «مُصَدِّق» (یعنی، گواهیدهنده بر راستی و درستییِ) انجیلی دانسته است که نزد مسیحیان و پیشاپیشِ خود موجود است. در سراسر قرآن کوچکترین اشارهای به کتابِمقدس مسیحیت که مبنی بر عدم وثاقت و اعتبار آن باشد، مطلقاً یافت نمیکنیم. [7] بر این اساس، بایستی قرآن را گواهیدهنده بر وثاقت و اعتبار الهییِ کتابی دانست که در اساسیترین مطالب خود با آن ناسازگاری دارد!)
.
نتیجهگیری
حال، اگر بخواهیم بر اساس شواهدی که ارائه شدند، به نقدِ موضعِ اسلام در قبال سرانجام زندگی مسیح در این جهان بپردازیم، چه نتیجهگیری منطقیای بهدست میآید؟ همانطور که گفتیم، قرآن مصائب و مرگِ مسیح بر بالای صلیب را صریحاً انکار نموده است؛ در عین حال که دربارهی اینکه بر مسیح در آن شرایط دقیقاً چه گذشته است، توضیح روشنی نمیدهد. علامه طباطبایی، در تفسیر المیزان، ذیل آیهی ۱۵۷ سورهی النساء، چنین مینویسد:
در آيهی شريفه كافى نبود بفرمايد: «او را نكشتند،» چون ممكن بود يهوديان اين كلام خدا را تاويل نموده، بگويند: «بله، او را بهطور عادى نكشتيم، بلكه به دارش آويختيم.» به همين جهت، خداى سبحان بعد از آنكه فرمود: «او را نكشتند،» اضافه كرد كه: «و به دارش نياويختند،» تا كلام حق صراحت را اداء كرده باشد و بهطور نص صريح فهمانده باشد كه عيسى به دست يهوديان از دنيا نرفته، نه به كشتن و نه به دار آويخته شدن، بلكه امر بر يهود مشتبه شد و غير مسيح را به خيال اينكه مسيح است گرفتند و كشتند و يا به دار زدند. (منبع)
البته، همانطور که بیان شد، قرآن (در آیاتِ ۵۴-۵۵ از سورهیِ آلعمران) چنین رخدادی را حاصل ”مَکر الله“ عنوان میکند. بر این اساس، مدافعان اسلام – در پاسخ به این اعتراض که قرآن دارای یک اشتباهِ تاریخی است چون رخدادِ تاریخی مرگِ مسیح بر بالای صلیب را انکار نموده است – میتوانند فرضیهی دخالتِ ”مَکر الله“ در این ماجرا را پیش بکشند. اینکه شواهدِ تاریخی موجود چنانند که اکثریت قاطع مورخان و عهدِجدیدْپژوهان مرگ مسیح بر بالای صلیب را رخدادی تاریخی دانستهاند، و مسیحیان نیز از همان ابتدا تصلیب مسیح را حقیقتی مسلم پنداشتهاند، طبق این دسته از مدافعان اسلام، به این دلیل میباشد که الله مَکر ورزید، و تحتِتأثیر این مکر ظاهر امر چنان متشبه شد که همگان، طی چندین و چند قرن، در اینباره فریب خوردند.
یک ایرادی که البته به این پاسخ وارد میشود آن است که این ”مَکر الله“ [8] تنها یهودیان دشمن با مسیح را به گمراهی نکشاند، بلکه بهروشنی پیروان مسیح، و مسیحیانی که به گواهی تاریخ، از هیچگونه جانفشانییی در راهِ یاورییِ خداوند خودداری نمیورزیدند [9]، نیز فریبِ این مَکر را خوردند. بهعلاوه، همانطور که نشان دادیم، بیشتر مورخین و عهدِجدیدپژوهانی که به بررسی اصولی شواهدِ تاریخی موجود در این رابطه پرداختهاند نیز، دچار همین فریبخوردگی شدهاند. روشن است که چنین خدای مَکروَرْزی که اینگونه موجباتِ گمراهی و فریبِ دوستان و دشمنانش را فراهم ساخته است، وصفش به آنچه مسیح دربارهی ابلیس اظهار داشت، بسیار نزدیکتر میباشد تا خدای واحد که راه و راستی و حیات است:
او از آغاز قاتل بود و با حقیقت نسبتی نداشت، زیرا هیچ حقیقتی در او نیست. هرگاه دروغ میگوید، از ذات خود میگوید؛ چراکه دروغگو و پدر همهی دروغهاست. (یوحنا ۸ : ۴۴) (ترجمهی هزارهی نو)
در اینجا، این پرسش منطقی نیز میتواند مطرح شود که ”از کجا معلوم، خودِ شرع اسلام مکری از ناحیهی چنین خدایی نباشد؟“ مگر از چنین بهاصطلاح خدایی که این چنین دوست و دشمن را برای بیش از بیست قرن فریب داده است، اجرای چنین مکر هدفمندی که برای دور کردن انسانها از «تنها خدای حقیقی و عیسی مسیح» (یوحنا ۱۷ : ۳) طرح شده، بعید مینماید؟!
________________________________________
زیرنویس:
[1] James D. G. Dunn, Jesus Remembered, Copyright © 2003 Wm, B. Eerdmans Publishing Co., p. 339.
[2] Catherine M. Murphy, Ph.D, The Historical Jesus for Dummies, Copyright © 2008 by Wiley Publishing, Inc., Indianapolis, Indiana, p. 200
[3] John A. T. Robinson, The Human Face of God (Philadelphia: Westminster, 1973), p. 131
[4] «That he was crucified is as sure as anything historical ever can be.»
Jesus: A Revolutionary Biography [San Francisco: HarperCollins, 1991] p. 145
[5] بهعنوان نمونه، ر.ک. متی ۱۲ : ۴۰؛ ۱۶ : ۲۱؛ ۱۷ : ۲۲-۲۳؛ ۲۰: ۲۸؛ ۲۶ : ۱-۲؛ مرقس ۸ : ۳۱-۳۲؛ ۱۰ : ۴۵؛ لوقا ۹ : ۲۱-۲۲؛ ۲۴ : ۲۶-۲۷و۴۴-۴۸؛ یوحنا ۳ : ۱۴-۱۵
[6] بهعنوان نمونه، ر.ک. اعمالرسولان ۲ : ۲۲-۲۴و۳۱-۳۲؛ ۳ : ۱۳-۱۵و۱۷-۱۸؛ ۴ : ۸-۱۰؛ اولپطرس ۲ : ۲۴-۲۵؛ ۳ : ۱۸؛ اولقرنتیان ۱ : ۱۸-۱۹و۲۲-۲۴؛ ۱۵ : ۳-۸؛ اولیوحنا ۴ : ۹-۱۰؛ مکاشفه ۱ : ۷و۱۷-۱۸
[7] برای توضیحاتِ بیشتر در این رابطه، خواندن این سه نوشتار را توصیه میکنیم:
قرآن و کتبِمقدس اهلکتاب – پاسخ به سه اعتراض
چگونه ممکن است که موردِ نظر قرآن از «الإِنجِيل» کانن عهدِجدیدِ کتابِمقدس باشد؟
نظر قرآن پیرامون حقانیتِ رسالتِ پولسِ رسول و سرانجامِ آیینِ مسیح (الصف ۱۴)
[8] برای توضیحاتِ بیشتر در این رابطه، به این نوشتار مراجعه کنید: قرآن ”خدا“یِ شرع اسلام را بهترین مکرورزان معرفی نموده است.
[9] علاوه بر شهادتها و گزارشهای رسولان مسیح که در عهدِجدید مکتوب هستند، در رسالات و نوشتههای پدرانی که گفته شده از شاگردان رسولان بودند (apostolic fathers) نیز، اشاراتِ روشن و قابلملاحظهای را به مرگِ مسیح میتوان یافت. بهعنوان نمونه، کلِمِنت که به نقل از ایرانائوس، همنشین رسولان بود و تعالیم آنان را آموخته بود، و طبق ترتولیان، مستقیماً گماشتهی پطرس بوده، در این رابطه چنین اظهار داشته است: «پس از اینکه فرمانها را دریافت داشته بودند و بهخاطر رستاخیز خداوندِ ما، عیسی مسیح، به یقین کامل رسیده بودند، با ایمان به کلام خدا، آنها [= رسولان]، با پشتیبانی کامل روحالقدس، به موعظهی این خبر خوش (انجیل) پرداختند که پادشاهی خدا در حال آمدن است.» (اولکلِمِنت ۴۲ : ۳)
نمونهی دیگر، پلیکارپ است. ایرانائوس دربارهی وی بیان داشته که او ”توسطِ رسولان تعلیم دیده بود، و با بسیاری از اشخاصی که مسیح را دیده بودند [مانندِ یوحنای رسول]، گفتُوگو داشته است؛“ و اینکه ”او کلام آنها را عیناً بهیاد داشت؛“ و ”او آنچه را که از رسولان آموخته بود، تعلیم میداد.“ ترتولیان نیز تأیید میکند که پلیکارپ گماشتهی یوحنای رسول، بهعنوان اسقفِ کلیسای ازمیر، بود. او، پیرامون سال ۱۱۰ میلادی، نامهای به مسیحیان فیلیپی مینویسد و در آن پنج بار یا بیشتر، به مرگ و رستاخیز مسیح اشاره مینماید. او با اشاره به پولس و سایر رسولان، اظهار میدارد که «آنها به این دنیا دل نبسته بودند، بلکه او را دوست داشتند که از برای منفعتِ ما مُرد و برای ما بود که خدا او را برخیزاند.» (این نامه، بخش ۹ : ۲)
(دو برگرفته از نامههای پدران کلیسا برگردان فارسی ترجمهی انگلیسی Gary Habermas و Michael Licona از آنها میباشند که توسط نگارندهی این نوشتار صورت گرفتهاند.)
———————————————————–
بازگشت به آرشیو مربوطه: غلطهای علمی/تاریخی و افسانهگویی در قرآن
———————————————————–
تناقض در روایات موجود در قرآن در رابطه با چگونگی باردار شدنِ بانو مریم
قرآن، در دو متن مختلف، به شرح چگونگییِ بشارت داده شدن بانو مریم و باردارییِ او به عیسایِ مسیح پرداخته است. به باور ما، روایاتِ این دو متن باهم اختلافاتی آشتیناپذیر دارند و برای همین، بایستی آنان را در مجموع دربردارندهیِ روایتی مخدوش دانست. در این نوشتار برآنیم تا تناقضی را بین این دو متن مطرح نموده و به نقد و بررسی آن بپردازیم.
.
چند نفر بر مریم ظاهر شدند؟
دو متنِ مورد نظر این نوشتار در قرآن که حاوییِ روایاتِ مربوط به بشارت داده شدن بانو مریم به عیسای مسیح هستند، دو مجموعه-آیهیِ ۴۵-۴۷ از سورهیِ آلعمران و ۱۶-۲۱ از سورهیِ مریم میباشند. آنچه این دو متن را متناقض ساخته است، توصیفاتِ ناسازگاری میباشند از فرستاده/فرستادگانی که از سوی الله بهسوی بانو مریم فرستاده شدهاند تا او را به فرزندی بشارت بدهند.
برطبق آیههای ۴۵-۴۷ از سورهیِ آلعمران، حداقل سه فرشته (شاید هزاران فرشته) با مریم ارتباط برقرار نمودهاند:
[ياد كن] هنگامى [را كه] مَلآئِكَة گفتند: «اى مريم، بهتحقیق الله تو را به كلمهاى از خود، كه اسمش مسيح، عيسىبنمريم، است بشارت مىدهد؛ [کسی] كه در دنيا و آخرت آبرومند است و از مقربان است. …» مریم گفت: «پروردگارا، چگونه مرا فرزندى خواهد بود، با آنكه بشرى [= مردی] من را لمس نکرده است؟» گفت: «چنين است! [1] الله هرچه مطابق با ارادهاش باشد، خلق میکند. در صورتی که امری را مقرّر سازد، تنها به آن مىگويد، ”باش“؛ پس، مىباشد. …»
امّا، برطبق آیههای ۱۶-۲۱ از سورهی مریم، بانو مریم با یک فرستادهی خاصّ در هیئت یک مردِ خوشاندام (که در متن «روحِ الله» نامیده شده [2])، بهتنهایی و بهطور خصوصی (!) ملاقات نموده و این فرستاده برآن بوده تا به او فرزندی ببخشد:
در اين كتاب، مريم را ياد كن؛ آنهنگام كه از خویشانِ خود، در مکانی شرقى، کناره گرفت؛ و از [برابر] آنان، بر خود حجابی گرفت [تا در آن مکان که خلوتگاهش بود، از مردم پنهان باشد]. در اين هنگام، ما روح خود را بهسوى او فرستاديم. او بهشکل مردی خوشاندام بر او ظاهر شد.
[مریم] گفت: «بهراستی، اگر پرهیزکار باشی، من از تو، به الرَّحْمَن [= الله] پناه میبرم.» [آن فرستاده] گفت: «من تنها رسولِ پروردگار تو هستم؛ [آمدهام] تا پسری خالص و مطهر به تو ببخشم!» [3] [مریم] گفت: «چگونه مرا پسرى باشد، وقتی هيچ بشرى [= مردی] من را لمس نکرده و من بدكار نبودهام؟!» [آن فرستاده] گفت: «همين است! پروردگارت گفته است، ”اين كار برایِ من آسان است! او را نشانهاى برای مردم، و رحمتی از خود، قرار میدهيم. اين امرى مقرّرشده (بوده) است.“»
میبینیم که این دو متن -که هر دو یک رخداد را روایت کردهاند- در ذکر جزئیات با هم تناقض دارند و منطقاً نمیتوان هر دوی آنها را در کنار هم پذیرفت. برمبنای متنِ سورهیِ مریم، بانو مریم که در خلوتگاه خود بود، -برای نخستینبار و بهطور غیرمنتظره- ناگهان با حضورِ مردی خوشاندام، در برابر خودْ مواجه شد. این ملاقاتِ سرزده که بهطور خصوصی رخ داد، بهشکلی بود که باعث وحشت و ناراحتی مریم گردید. مسلّماً، در صورتی که این متن موجود در سورهیِ مریم را روایتِ صحیح فرض بگیریم، بههیچعنوان نمیتوان پذیرفت که در این ملاقات، آنطور که در سورهیِ آلعمران روایت شده است، فرشتگان دیگری هم همراه این فرستادهیِ خاصّ بودهاند.
.
بررسییِ توجیههای مطرحشده
برخی مدافعان قرآن شاید مدعی شوند که این دو متن روایتگرِ رخداد یکسانی نیستند، بلکه بانو مریم این بشارت را دوبار -یکبار توسط ملائکه و یکبار توسطِ «روح الله»- و به دو شکل متفاوت، دریافت داشته است. این توجیه البته قابلپذیرش نیست. زیرا، از توصیفاتِ موجود در این دو متن -بهویژه، از گفتوگویی که در آنها بین مریم و فرستاده/فرستادگانِ مذکور رخ داده است- واضح است که هر دو روایتگر یک رخداد هستند؛ و شرحدهندهیِ نخستینباری که بانو مریم چنین بشارتی را دریافت داشته است. علامه طباطبایی، در تفسیر المیزان ذیل آیاتِ ۱۶-۲۱ از سورهیِ مریم، در اینباره چنین اظهار داشته است:
اگر [این آیات] با آيات مورد بحث تطبیق [داده] شوند، هیچ شكی باقی نمیماند كه سخن ملائكه با مريم كه در سورهیِ آلعمران آمده، عيناً همان كلامی است كه در آيات مورد بحث به روح نسبت داده [شده است.] (منبع)
برطبق متن موجود در سورهی آلعمران، بانو مریم -پس از آنکه ملائکه او را به فرزندی بشارت میدهند و نام آن فرزند را «عیسیبنمریم» ذکر میکنند- دچار شگفتی میشود. این شگفتییِ او آنطور که از این متن برداشت میشود، از آنجا بود که هیچ مردی ”تا آن موقع“ با او تماس جنسی برقرار ننموده بود، و لذا، او باردار شدن خودْ را بهشکل طبیعی و عادی ناممکن میدانست. در واقع، این پرسش مریم بهروشنی نشان میدهد که برطبق این متن، مریم متوجّه غیرطبیعی بودن این بارداری شده است و محتملاً آن را امری قریبالوقوع پنداشته است. مسلّماً، در صورتی که مریم میپنداشت که برطبق این بشارت قرار است در آینده ازدواج کند و از طریق شوهرِ آیندهاش صاحب پسری شود، معنا نداشت که از طرفِ مقابل بپرسد: «پروردگارا، چگونه مرا فرزندى خواهد بود، با آنكه مردی من را (تا بهحال) لمس نکرده است؟»
پاسخی هم که ملائکه به مریم دادهاند — «چنين است! الله هرچه مطابق با ارادهاش باشد، خلق میکند. …» — تنها موقعی در این متن شکل معقول بهخود میگیرد که آن را تأییدی بر این گمان مریم بگیریم. توجّه شود که در متن آیاتِ ۳۹-۴۰ از همین سوره، که در آن ملائکه زکریّا را به فرزندی بشارت میدهند، زکریّا ابراز شگفتی میکند. شگفتییِ او از این است که خودِ وی بسیار سالخورده است و زنش نازاست. این به آن معناست که او نیز همچون مریم، فرزند-دار شدن خود را بهطور طبیعی امری کاملاً بعید میداند. پاسخ ملائکه به او همان پاسخی است که به مریم داده شده است، و به آن معناست که این کودک بهطور معجزهآسا -و علیرقم ناممکن بودن بارداری بهطور طبیعی در آن شرایط- بهدنیا خواهد آمد:
مَلآئِكَة [زَكَرِيَّا] را ندا دردادند، در حالیکه به نماز ایستاده بود، که: «بهدرستی، الله تو را به يَحْيَى که مصدِّق کلمهای از الله [= عیسی مسیح] است، … بشارت میدهد.» [زَكَرِيَّا] گفت: «پروردگارا، چگونه من را پسری باشد، در حالیکه پیری به سراغ من آمده و زنم نازاست؟» گفت: «چنین است؛ الله هرآنچه بر طبق ارادهاش باشد، آن میکند …»
(به این نکته نیز بایستی توجّه شود که یهودیان در نامگزارییِ پسران خود، آنها را به پدرشان منسوب میکردند، مگر اینکه آن فرزند فاقد پدر شرعی بوده باشد. اینکه ملائکه، برطبق متن موجود در سورهیِ آلعمران، نام آن کودک را «عیسیابنمریم» ذکر کردهاند، بایستی حتماً برای بانو مریم بهمعنای پدر شرعی نداشتن این فرزند تعبیر شده باشد.)
در ماجرای پرسش و پاسخی که در متن موجود در سورهیِ مریم، بین بانو مریم و آن فرستادهیِ خاصّ که بهتنهایی به ملاقات او رفته بود، درگرفت، علت شگفتییِ بانو مریم از سخن آن فرستاده هیچ تفاوتی با آنچه در سورهیِ آلعمران آمده است، ندارد. در اینجا نیز علت شگفتییِ بانو مریم آن است که ”تا آن موقع“ با هیچ مردی، و به هیچشکلی، تماس جنسی نداشته است؛ و لذا او باردار شدنِ خود را بهطور طبیعی امری ناممکن میداند. پاسخِ آن فرستادهیِ خاص نیز، در محتوا هیچ تفاوتی با پاسخِ ملائکهیِ مذکور در سورهیِ آلعمران ندارد. او نیز تنها تأیید نموده است که این بارداری بهطور طبیعی بهوقوع نخواهد پیوست، و استدلال نموده است که انجام هیچ کاری برای الله دشوار نیست: «همين است! پروردگارت گفته است، ”اين كار برایِ من آسان است.“»
قابلتصور نیست که بانو مریم در یکی از این دو متن، برای بار دوم (یا بار چندم؟!)، چنین بشارتی را دریافت داشته باشد، امّا در عین حال، باز همان پرسشی را از روی شگفتی مطرح نموده باشد که در بار نخستین مطرح نموده بود و پاسخی هم که در بار دوم دریافت داشته باشد، در محتوا هیچ تفاوتی با پاسخ بار نخستین نداشته باشد. [4] بر این اساس، به نظر واضح میآید که این دو متن، همانطور که علامه طباطبایی نیز تأیید نمودهاند، روایتگر یک رخداد هستند و نمیتوان تناقض بین آنها را با این توجیه که روایتگر دو رخداد متفاوت هستند، لاپوشانی کرد.
برخی اسلامگرایان شاید چنین توجیه کنند که اینکه در سورهیِ مریم تنها به حضور فرستادهای خاصّ اشاره شده است، لزوماً به این معنا نیست که کس دیگری در این رخداد همراهِ او نبوده است. بلکه، شاید چون این فرستاده مهتر ملائکهیِ مذکور در سورهیِ آلعمران (یا سخنگویِ جمع آنان) بوده است، تنها به او اشاره شده است. در حالتِ کلی، چنین نوع بیانی البته پذیرفتنی و عادی است. با این وجود، نمیتوان آن را در مورد این دو متن بهخصوص صادق دانست. زیرا، همانطور که پیشتر اظهار داشتیم، توصیفاتِ موجود در متن آیاتِ سورهیِ مریم بهوضوح حکایت از ملاقاتی خصوصی و سرزده بین مریم و این فرستادهیِ خاصّ دارند. بنابراین، معقول نیست که این فرستاده را نماینده یا مهتر ملائکهای در نظر بگیریم که در آن ملاقات عملاً غائب بودهاند و هیچ نقشی نداشتهاند.
برخی شاید ادعا کنند که بهکارگیری ضمائر جمع برای فرشتگان، لزوماً بهمفهوم جمع بودن تعداد آنان نیست، بلکه میتواند بهاصطلاح ”جمع ملوکانه“ (royal We) باشد (آنطور که مثلاً برای الله، در قرآن، شاید بهکار رفته باشد). در پاسخ تنها کافیست تا خاطرنشان کنیم که در این نوع بیان، افعال بهشکل جمع درمیآیند و اسمها بهشکل مفرد میمانند. مثلاً، میگویند: «پادشاه فرمودند …» اما، نمیگویند: «پادشاهها (یا، پادشاهان) فرمودند …» در زبانی عربی نیز قائده به همین شکل است. در آیاتِ سورهی آلعمران آمده است: «[ياد كن] هنگامى [را كه] مَلآئِكَة گفتند: …»
این توجیه علامه طباطبایی نیز که در تفسیرش ذیل آیاتِ مربوطه در سورهیِ مریم اظهار داشته — که: «[بیان آیاتِ ۴۵-۴۷ از سورهی آلعمران] از قبيل نسبت كلام يک نفر از قومی به همهیِ قوم است؛ چون همه در آن كلام و يا در سنت و عادت و خلقت موافقت و شركت دارند؛» — توجیه قابلقبولی به نطر نمیرسد. درست مانندِ این است که یک فردِ خاصّ که از قضا ایرانی هست، بهتنهایی به خانه فردی غیرایرانی برود و به او چیزی بگوید. امّا، آن شخص بعدها، در توصیف این رخداد بگوید، ”ایرانیها (یا جمعی از ایرانیها) به خانهی من آمدند و گفتند …“ واضح است که چنین چیزی بیشتر به شوخی شبیه است تا شکل بیانی طبیعی و صحیح.
.
نتیجهگیری
در این نوشتار نشان دادیم که این دو متن در ذکر تعداد کسانی که در دادن این بشارت بهسوی بانو مریم گسیل داشته شدهاند، باهم اختلافنظر دارند و نیز در آنها، رویارویییِ فرستاده/فرستادگان مذکور با بانو مریم، به دو شکل اساساً متفاوت و ناسازگار باهم شرح داده شدهاند. در نتیجه، بایستی این دو متن موجود در سورههایِ آلعمران و مریم را دو متن متناقض دانست؛ و مجموعاً، دربردارندهیِ روایتی مخدوش. بهتحقیق، وجود چنین اختلافاتی آشتیناپذیر و تناقضآمیز در قرآن را میتوان شاهدی مبنی بر الهی نبودن آن دانست؛ «اگر قرآن از نزد كسى غير از خدا بود، در آن اختلاف بسيار مىيافتند.» (النساء ۸۲)
——————————————————————-
پینوشت:
[1] از متن آیات به نگر واضح میآید که منظور از «قَالَ» (در عبارتِ «قَالَ كَذَلِكِ») در آیهیِ ۴۷، این است که ”الله گفت“ (بهقول طبری، «فقال الله لها: ”كَذٰلِكَ ٱللَّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ“»). دلیل این امر نیز روشن است؛ چون از متن آیات واضح است که (برخلاف «روحِ الله» در سورهیِ مریم که به ملاقاتِ بانو مریم آمده بود تا به او پسری ببخشد) مَلآئِكَة در این آیات صرفاً واسطهای هستند بین مریم و الله و سخنان الله را به او منتقل میکنند. چنین به نظر میرسد که در اینجا، مریم تنها سخن ملائکه را میشنیده است و خودِ آنها را نمیدیده است. عین همین شکل بیان در آیات پیشین این متن در داستان بشارت به زکریّا نیز آمده است — به این قرار:
مَلآئِكَة [زَكَرِيَّا] را ندا دردادند، در حالیکه به نماز ایستاده بود، که: «بهدرستی، الله تو را به يَحْيَى که مصدِّق کلمهای از الله [= عیسی مسیح] است، … بشارت میدهد.» [زَكَرِيَّا] گفت: «پروردگارا، چگونه من را پسری باشد، در حالیکه پیری به سراغ من آمده و زنم نازاست؟» گفت: «چنین است؛ الله هرآنچه بر طبق ارادهاش باشد، آن میکند …» (آلعمران ۳۹-۴۰)
توجه شود که برطبق این متن، وقتی مَلآئِكَة به زکریّا بشارت دادند، او در پاسخ گفت: «پروردگارا! …» (قَالَ: رَبِّ …). مسلّماً، خطاب او متوجّه خودِ مَلآئِكَة نبوده، بلکه او مستقیماً الله را مورد خطاب قرار داده است. برای همین هم است که در پاسخ به این پرسش یحیی، فعل «گفت» مفرد است، چون منظور آن است که الله به او چنین گفت (و مَلآئِكَة آن را به وی ابلاغ نمودند). فعل «قَالَ» (در عبارتِ «قَالَ كَذَلِكِ») در آیهیِ ۴۷ نیز، طبیعتاً به همین شکل در متن بهکار رفته است.
[2] قرآن در هیچکجا ”روح“ را یک فرشته (و حتّیِ بهطور مشخص و واضح، جبرئیل) معرفی ننموده است. به نظر میآید که در آیاتی حساب «روح» از فرشتگان جدا شده است: «ملائكه و روح بهسوى او عروج مىكنند …» (المعارج ۴)؛ «روزى كه روح و ملائكه در يک صف مىايستند …» (النبا ۳۸). در آیهیِ ۸۵ از سورهیِ الاسراء نیز، اشارهیِ جالبی به روح شده است: «از تو راجع به روح میپرسند، بگو: ”روح از امر پروردگار من است و شما، جز اندکی، دانش (و آگاهی) داده نشدهاید.“» البته، جالب اینجاست که قرآن در هیچکجا از ماهیت جیرئیل نیز بهطور مشخص سخنی بهمیان نیاورده است. واقعیت این است که اگر بخواهیم تنها به قرآن بسنده کنیم، برای این پرسش که ماهیت «روح الله» یا حتّی جبرئیل چیست، هیچ پاسخ روشنی نمیتوانیم بیابیم.
[3] آیهیِ ۱۷ از سورهی مریم میگوید: «ما روح خود (رُوحَنَا) را بهسوى او فرستاديم. او بهشکل مردی خوشاندام بر او ظاهر شد.» رک. دو آیهی ۹۱ از سورهیِ الانبیاء و ۱۲ از سورهیِ التحریم. این دو آیه (که متنشان تقریباً یکسان است)، توسطِ فولادوند، چنین برگردان شدهاند: «[مریم] خود را پاكدامن نگاه داشت، و از روح خويش (مِن رُّوحِنَا) در او دميديم و او و پسرش را براى جهانيان آيتى قرار داديم.» البته، عبارتِ عربی در این آیات چنین است: «وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا» (النبیاء ۹۱) که برگردان لغوی آن چنین میشود: «او که فرْجش را نگاه داشت، در او از روح خود دمیدیم.» (عبارتِ «در او» (فِيهَا) با ضمیر مؤنث آمده است که ظاهراً اشاره به مریم دارد.) در آیهیِ ۱۲ از سورهیِ التحریم، این عبارت به این شکل آمده است: «وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا.» تفاوتی که در اینجا با آیهیِ پیشین دیده میشود آن است که عبارتِ «در او» با ضمیر مذکر آمده است (فیه)؛ که ظاهراً بایستی آن را «در آن» ترجمه نمود. بر این اساس، برگردان لغوی این آیه چنین میشود: «مریم، دختر عمران، که فرْجش را نگاه داشت، پس در آن دمیدیم از روح خود.» (معزی این دو آیه را دقیقا به همین شکل برگردان نموده است. در میان قرآنپژوهان نیز کم نیستند که این معنا را تأیید نمودهاند.) حقا که چنین توصیفاتِ شیطانی و قبیحی مایهی شرمساریست.
[4] توجه شود که عموم مفسران قرآن نیز، در این رابطه، با ما همنظر هستند.
——————————————————————-
بازگشت به آرشیو مربوطه: تناقضات و ایراداتِ داخلی در قرآن
——————————————————————-