آیا رفتار عیسی با زن کنعانی تند بود؟! (مَتّی ۱۵:‏۲۱-‏۲۸؛ مَرقُس ۷:‏۲۴-‏۳۰)

یکی از انتقاداتی که توسط برخی اسلام‌گرایان متوجه روایات عهدِجدید شده است، طرح این ادعاست که در روایتِ آمدن زنی کنعانی به‌پیش عیسی و شاگردان، و درخواست برای شفای فرزندش، رفتار عیسی با او تند یا توهین‌آمیز بوده است. این روایت در عهدِجدید، در دو انجیل مرقس و متّی (البته، همراه با تفاوت‌هایی جالب‌ِتوجّه در برخی جزئیات) روایت شده است. این دو متن، برطبق ترجمه‌یِ هزاره‌یِ نو، به قراز زیرند:

عیسی آن‌جا را ترک گفت و در منطقه‌یِ صور و صیدون کناره جست. روزی زنی کنعانی از اهالی آن‌جا، نزدش آمد و فریادکنان گفت: «سرور من، ای پسر داوود، بر من رحم کن! دخترم دیوزده شده و سخت رنج می‌کشد.» امّا عیسی هیچ پاسخ نداد، تا این‌که شاگردان پیش آمدند و از او خواهش کرده، گفتند: «او را مرخص فرما، زیرا فریادزنان از پی ما می‌آید.» در پاسخ گفت: «من تنها برای گوسفندان گم‌گشته‌یِ بنی‌اسرائیل فرستاده شده‌ام.» امّا آن زن آمد و در مقابل او زانو زد و گفت: «سرور من، مرا یاری کن!» او در جواب گفت: «نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن روا نیست.» ولی زن گفت: «بله، سرورم، امّا سگان نیز از خرده‌هایی که از سفره‌یِ صاحبشان می‌افتد، می‌خورند!» آن‌گاه عیسی گفت: «ای زن، ایمان تو عظیم است! خواهش تو برآورده شود!» در همان‌دم دختر او شفا یافت. (مَتّی ۱۵:‏۲۱-‏۲۸)

عیسی آن‌جا را ترک گفت و به حوالی صور رفت. به خانه‌ای درآمد؛ امّا نمی‌خواست کسی باخبر شود. با این حال نتوانست حضور خود را پنهان دارد. زنی که دختر کوچکش روح پلید داشت، چون شنید او آن‌جاست، بی‌درنگ آمد و به‌پاهای او افتاد. آن زن که یونانی و از مردمان فینیقیۀ سوریه بود، از عیسی تمنا کرد دیو را از دخترش بیرون کند. عیسی به او گفت: «بگذار نخست فرزندان سیر شوند، زیرا نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن روا نیست.» زن پاسخ داد: «بله، سرورم، امّا سگان نیز در پای سفره از خرده‌های نان فرزندان می‌خورند.» عیسی به او گفت: «به‌خاطر این سخنت، برو که دیو از دخترت بیرون آمد!» آن زن چون به خانه رسید، دید که دخترش بر بستر دراز کشیده و دیو از او بیرون شده است. (مَرقُس ۷:‏۲۴-‏۳۰)

دو مسأله‌ای که باعث انتقاد از رفتار عیسی در این روایت شده، یکی سکوتِ ابتدایی‌یِ او در برابر التماس‌های این زن هست؛ و دیگری، به‌کار رفتنِ استعاره‌یِ ”سگ“ در پاسخ عیسی به او. برخی حتّی تا آن‌جا پیش رفته‌اند که خداوندِ ما را به رفتار نژادپرستانه با آن زن غیریهودی متهم نموده‌اند. این در حالیست که اگر این روایت را در متن بزرگ‌تر خود، و با در نظر گرفتن شرایط فرهنگی و قومیتی آن ناحیه در قرن نخست میلادی، در نظر بگیریم، درخواهیم یافت که اتفاقاً رفتار عیسی با آن زن بسیار هم محترمانه و بامحبّت بوده است. از این‌جای این نوشتار به شرح این واقعیت می‌پردازیم.

یکی از جزئیاتِ مهمی که تنها در روایتِ مرقس ذکر شده، آن است که عیسی، پس از رسیدن به «حوالی صور»، «به خانه‌ای درآمد؛ امّا نمی‌خواست کسی باخبر شود.» یک دلیل عیسی برای این کار مسلّماً، خستگی بیش از اندازه‌یِ شاگردان، و تلاش برایِ به‌دست آوردنِ مجالی برای استراحت، بوده است. در متن پیش از این روایت در انجیلِ مرقس، در این رابطه چنین می‌‌خوانیم:

و امّا رسولان نزد عیسی گرد آمدند و آن‌چه کرده و تعلیم داده بودند به او بازگفتند. عیسی به ایشان گفت: «با من به خلوت‌گاهی دورافتاده بیایید و اندکی بیارامید.» زیرا آمد و رفت مردم چندان بود که مجال نان خوردن هم نداشتند. پس تنها، با قایق عازم مکانی دورافتاده شدند. امّا به‌هنگام عزیمت، گروهی بسیار ایشان را دیدند و شناختند. پس مردم از همه‌یِ شهرها پای‌پیاده به آن محل شتافتند و پیش از ایشان به آن‌جا رسیدند. چون عیسی از قایق پیاده شد، جمعیتی بی‌شمار دید و دلش بر حال آنان به‌رحم آمد، زیرا همچون گوسفندانی بی‌شبان بودند. پس به تعلیم آنان پرداخت و چیزهای بسیار به ایشان آموخت. نزدیک غروب، شاگردان نزدش آمدند و گفتند: «این‌جا مکانی است دورافتاده و دیروقت نیز هست. مردم را روانه کن تا به روستاها و مزارع اطراف بروند و برای خود خوراک بخرند.» … (مَرقُس ۶:‏۳۲-‏‏۴۴)

از این برگرفته به نظر واضح می‌آید که یکی از دل‌مشغولی‌های عیسی تعلیم گرفتن شاگردان بود. مسلّماً، خستگی‌یِ زیاد و بیش از اندازه، مانع از تعلیم‌گیری و توجّه شایسته شاگردان به چندوچون کارها و گفتار استادشان می‌شد. از هر دو متنِ موجود در متّی و مرقس به نظر واضح می‌آید که زن کنعانی در چنین شرایطی، و با سر و صدای زیاد، به سراغ عیسی و شاگردان آمده بود و بیم آن بود که باز جمعیّت بسیار زیادی از پی آن زن به آن مکان هجوم آورند و استراحت شاگران را به‌کل مختل و ناممکن سازند. چه‌بسا، یکی از انگیزه‌های عیسی برای سکوت جلوگیری از چنین رخ‌دادی بوده باشد؛ به‌ویژه که از روایت متّی پیداست که عیسی به درخواست شاگردان بود که سکوت خود را شکست و به آن زن پاسخ داد. البته، به این نکته نیز باستی توجه داشت که یکی از تکنیک‌های تعلیمی ربی‌های قدیم، سکوت ابتدایی در برابر درخواست یا پرسش شاگردان یا سایر مراجعه کنندگان بود، تا جو فکری شنوندگان/بینندگان به آن اوج و حالتی که مدّنظر ربی هست، برسد و بتوانند نکته‌یِ مورد نظر ربی را هرچه بهتر درک کنند. با توجّه به این‌که از بخش پایانی‌یِ روایت روشن است که یکی از اهدافِ عیسی از اجابت درخواست آن زن آموختن تعلیمی بسیار مهم به شاگردان بود، این نیز بعید نیست که سکوتِ ابتدایی عیسی دارای چنین حکمتی بوده باشد.

از این‌که عیسی در پاسخ به این زن گفته است «نان فرزندان را گرفتن و پیش سگان انداختن روا نیست» نیز، به‌هیچ‌عنوان نباید برداشت شود که او قصد توهین یا تحقیر آن زن را داشته است. در واقع، به‌کار بردن چنین اصطلاحاتی در بین یهودیان، به‌ویژه ربی‌ها، بسیار رایج بوده است. یهودیان، اقوام غیریهودی‌یِ اطراف را، از آن‌جا که حتّی از حداقل‌های قانون خدا که در فطرت آدمی نهاده شده نیز پیروی نمی‌کردند (رک. رومیان ۱ : ۱۸-۳۳؛ ۲ : ۱۲-۱۶) و غرق در فساد و تباهی‌یِ اخلاقی/فرهنگی بودند، و به‌ویژه به‌دور از عهدها و نسبت به شریعتِ موسی در نافرمانی به‌سر می‌بردند (رک. غلاطیان ۲ : ۱۵)، معمولاً با چنین اصطلاحاتی توصیف می‌کردند. بسیار محتمل است که آن زن از چنین امری کاملاً آگاه بوده است؛ به‌ویژه که او در ابتدا عیسی را با عنوانِ «پسر داوود» (که از القابی بوده است که یهودیان برای اشاره به مسیح موعود استفاده می‌کردند) صدا زده است. در واقع، در گفت‌وگویی که بین عیسی و آن زن کنعانی رخ داد، نه توهین شخصی رخ داده است، و نه تحقیر نژادی. بلکه، محتوای گفت‌وگو آن‌دو بیشتر شبیهِ نوعی بحث الهیاتی است؛ این‌که مسیح «تنها برای گوسفندان گم‌گشته‌یِ بنی‌اسرائیل فرستاده شده‌ است.» [1] توجّه شود که عیسی در آخر، در اجابت درخواست آن زن، وی را چنین موردِ خطاب قرار می‌دهد: «ای زن، ایمان تو عظیم است! خواهش تو برآورده شود!» این پاسخ به‌وضوح دربردارنده‌یِ ستایش عظیمی در حقّ آن زن است! واژه‌ای که در متن یونانی برای ”زن“ در عبارتِ «ای زن، …» به‌کار رفته است (γυνή)، در یونانی‌ی عهدِجدید واژه‌ای بسیار محترمانه برای خطاب می‌باشد، و کاربردِ آن قطعاً به‌معنای ادای احترام و تحسین آن زن بوده است.

می‌بینیم که این روایت نه‌تنها دربردارنده‌یِ هیچ‌نوع توهین و تحقیری نسبت به آن زن کنعانی نیست، بلکه اتفاقاً بیان‌گر تجلیلی عظیم و شگفت‌آور از ایمان یک انسان در قرن نخست میلادی می‌باشد که هم زن است و هم غیریهودی. این ویژگی‌یِ این روایت با توجّه به روایت‌های پیشین و پسین آن (در هر دوی اناجیل متّی و مرقس) بسیار برجسته می‌نماید. چراکه در هردویِ این اناجیل، روایت پیشین به ایمان و درک ناقص فریسیان و علمای قوم یهود اشاره دارد، و در آن عیسی این بزرگان قوم یهود را محکوم کرده است (رک. مَتّی ۱۵:‏۱-‏۲۰؛ مَرقُس ۷:‏۱-‏۲۳). روایت پسینِ این روایت نیز، به ایمان ناقص شاگردان اشاره نموده است (رک. مَتّی ۱۵:‏۲۹-‏۳۱؛‏ مَرقُس ۷:‏۳۱-‏۳۷). قطعاً، در هردویِ این اناجیل، این‌که ایمان عظیمِ یک زن غیریهودی در قیاس با بی‌ایمانی علمای یهود و شاگردان قرار گرفته است، به‌روشنی حاوی‌یِ این پیام است که صرفِ هویتِ قومی/نژادی و بهره‌مندی‌یِ ظاهری از عهد و شریعتِ الهی به‌هیج‌عنوان نشانه یا مثبتِ برخورداری از نجات و فیض خداوند نیست. کسی نجات می‌یابد که هم‌چون ابراهیم، به وعده‌های الهی در حقّ خویش ایمان داشته و با محبت و روشن‌دلی، مطیع خواست و احکام خداوند باشد.

——————————————————————————–

پی‌نوشت:

[1] البته، در این‌جا این شبهه نیز برای برخی به‌وجود آمده است که این‌که ادعا شده که مسیح «تنها برای گوسفندان گم‌گشته‌یِ بنی‌اسرائیل فرستاده شده‌ است،» با جهانی بودن عهدِجدید و پیام انجیل در تناقض است. البته، عیسی به‌عنوان یک نبی و موعود نهایی‌یِ موسی (رک. تثنیه ۱۸ : ۱۵-۱۸)، نبی‌یی مثل موسی بود که از میان خودشان، به‌سویِ جماعتِ یعقوب مبعوث شده بود. (البته، عیسی واپسین نبی از میان این نوع انبیا بود.) به‌عنوان مسیح موعود نیز، او طبیعتاً پیش از هر چیز، «عهدِ قوم» بود و سپس «نور امّت‌ها» (رک. اشعیا ۴۲ : ۶)؛ چراکه مسیح از پی این وعده‌یِ الهی آمده بود که «همه‌یِ ملت‌های جهان به‌واسطه‌یِ ابراهیم [و ذریت او] برکت خواهند یافت.» (پیدایش ۱۲ : ۳) کاری که مسیح، برطبق موسی و انبیا، قرار بود انجام دهد، تنها می‌توانست در بین قوم اسرائیل انجام شود. امّا، در عین حال، حاصل و میوه‌ی آن جهانی و ازبرای «جمله‌یِ آدمیان» بود (رک. اول‌-تیموتائوس ۲ : ۳-۶). برای همین نیز بود که عیسی با این‌که خود «تنها برای گوسفندان گم‌گشته‌یِ بنی‌اسرائیل فرستاده شده‌ بود،» پس از رستاخیزش، شاگردانش را چنین مبعوث گرداند: «بروید و همه‌یِ قوم‌ها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر، پسر و روح‌القدس تعمید دهید و به آنان تعلیم دهید که هرآن‌چه به شما فرمان داده‌ام، به‌جا آورند.» (متی ۲۸ : ۱۹-۲۰)

برای مطالعه‌یِ بیشتر در این زمینه، این دو نوشتار را توصیه می‌کنم: (۱) ایده‌یِ ”عهد“ در تنخ و کاربردهای آن؛ (۲) آیا موعودِ موسی می‌تواند شخصِ محمد باشد؟

——————————————————————————–

بازگشت به آرشیو مربوطه: پاسخ به شبهاتِ طرح‌شده

—————————————————————————

انکار مرگِ مسیح بر بالای صلیب — یک اشتباهِ تاریخی در قرآن، یا حاصل مکرِ الله؟

.
انکار مصائب و مرگِ مسیح در قرآن

یکی از مطالبِ بحث‌برانگیزی که در کتابِ‌مقدسِ مسلمانان وجود دارد، اشاره‌ی این کتاب به سرانجام زندگانی‌یِ عیسایِ مسیح در این جهان است. برخلافِ اظهاراتِ صریح مسیحیت پیرامون مصائب، مرگ و رستاخیزِ مسیح، قرآن مرگِ مسیح بر بالای صلیب را ظاهراً انکار می‌کند و باور به آن را حاصل پندار نادرست یهودیان اعلام می‌نماید.

و [راجع به] این گفته‌یِ ايشان كه‏: «ما الْمَسِيح، عِيسَى ابْن مَرْيَم، رَسُول اللّه، را كشتيم.» آنان او را نكشتند و او را مصلوب نكردند. بلکه، [حقیقتِ امر این‌چنین] بر آنان مشتبه گردید. كسانى كه در این امر اختلاف كردند، قطعاً در مورد آن در شکّ هستند. آنان علمى از آن ندارند، بلکه از ظَّن تبعیّت مى‏كنند. آن‌ها يقيناً او را نكشتند. (النساء ۱۵۷)

روشن است که در این آیه، صریحاً ادعا شده که مسیح توسطِ یهودیان کشته نشد، بلکه تنها چنان شده که آنان به‌اشتباه پنداشتند که او را به‌قتل رسانده‌اند. در آیاتِ ۵۴ و ۵۵ از سوره‌ی آل‌عمران نیز در این‌باره چنین می‌خوانیم:

[یهودی‌ها] مكر کردند، و الله [هم] مكر کرد، و الله بهترين مكرکنندگان است. چنین بود که الله گفت: «اى عيسى، من فراگيرنده‌ی تو و بركشنده‌ات به‌سوى خويش و رهايى‌دهنده‏ات از (شرّ) كافرانم و پيروان تو را تا روز قيامت از كافران برتر مى‏دارم. سپس، بازگشتِ شما به‌سوى من است‏، آن‌گاه در آن‌چه اختلاف داريد، در ميان‌ِتان داورى خواهم كرد.»

می‌بینیم که قرآن بر رهایی‌یِ عیسی از توطئه‌ای که یهودیان برای او ترتیب داده بودند، تصریح دارد. به‌ادعایِ قرآن، این رهایی به‌کمک ”مَکر الله“ ممکن شده است.

.
بررسی‌یِ تاریخیتِ ادعایِ قرآن راجع به مصائب و مرگ مسیح

از آن‌جا که عیسایِ مسیح در هر حال شخصیتی تاریخی به‌شمار می‌آید، باید دید که این ادعای قرآن تا چه اندازه توسط شواهد و مدارکِ تاریخی پشتیبانی می‌گردد. در واقع، آن پرسش برحق و به‌جایی که هر خواننده‌ی کنجکاو و جویای حقیقت ممکن است از خویش بپرسد، آن می‌باشد که: آیا یک تاریخ‌پژوهِ منصف و دانش‌آموخته، بدون تأثیرگیری از زمینه‌ی فکری-عقیدتی خویش، می‌تواند با بررسی شواهدِ تاریخی موجود، این ادعای قرآن را تصدیق کند و با آن هم‌رأی ‌گردد؟

مرگِ مسیح البته از موضوعاتی است که توسطِ جمع کثیری از محققین، از طیف‌هایِ گوناگون، موردِ بررسی و پژوهش قرار گرفته است، و پژوهش‌ها و نقدهای مفصل و تخصصی‌یِ بسیار زیادی در این‌باره منتشر گردیده‌اند. آن‌چه در این رابطه قابل‌ملاحظه می‌باشد آن است که بیشتر این محققان و تاریخ‌پژوهان یک‌صدا مرگِ مسیح بر بالای صلیب را رخدادی تاریخی و غیرقابل‌انکار خوانده‌اند. جیمز دی. دان، در کتابِ Jesus Remembered، در این رابطه چنین اظهار داشته است: «دو واقعیت در زندگی عیسی مورد پذیرش همگان قرار گرفته‌اند. … یکی تعمید عیسی توسط یحیی است و دیگری مرگ او بر بالای صلیب.» [1] کترین ام. مرفی، در کتابِ The Historical Jesus for Dummies، نیز در این رابطه چنین می‌نویسد: «دو واقعیّتِ مسلّم درباره‌ی شخصیتِ تاریخی عیسی توسطِ منابع مسیحی، یهودی و رومی تثبیت گردیده‌اند: عیسی به صلیب کشیده شد؛ و تنها رومیان می‌توانستند کسی را به صلیب بکشند.» [2]

ان. تی. رایت، محقق و عهدِجدیدْپژوهِ برجسته و مشهور‌، در انتهای اثر تحقیقی بزرگ و مفصلی که به‌نگارش درآورده است، The Resurrection of the Son of God، نتیجه می‌گیرد که احتمال تاریخی بودن مرگ مسیح به همان اندازه بالاست که ما از تاریخی بودن مرگِ آگوستوس در سال ۱۴ میلادی یا تخریب معبدِ اورشلیم در سال ۷۰ میلادی مطمئن هستیم. ای. تی. رابینسون نیز مرگ و تدفین مسیح را «یکی از قدیمی‌ترین و تصدیق‌شده‌ترین حقایق» درباره‌ی او می‌داند. [3] در واقع، حتی شخصیتِ علمی سرشناسی چون جان دامینیک کروسان که عهدِجدیدْپژوهی منتقد و به‌شدت لیبرال می‌باشد، و عضو برجسته‌ی محفل آکادامیک و سکولارِ Jesus Seminar، در این رابطه چنین اظهار داشته است: «این‌که او [عیسی] به صلیب کشیده شد به همان اندازه قابل‌اطمینان است که یک رخ‌دادِ تاریخی در بهترین حالت می‌تواند چنین باشد.» [4]

محققان بسیار مطرح و برجسته‌ای چون Gerd Lüdemann (که یک آتئیست و از منتقدان عهدِجدید است) و Bart Ehrman (که یک اگناستیک است) نیز، تصلیب و مرگِ مسیح را واقعیتی مسلم خوانده‌اند. از این‌که بیشتر محققین و عهدِجدیدْپژوهان، این‌چنین متفق‌القول و هم‌رأی، تاریخی بودن مرگِ مسیح بر بالای صلیب را تأیید می‌کنند، به‌روشنی برمی‌آید که این رخ‌داد از چنان پشتوانه‌یِ تاریخی‌یِ مستحکمی برخوردار می‌باشد که اصولاً جای شکِ چندانی پیرامون صحت و سقم آن برجای نمی‌ماند.

مرگِ مسیح بر بالای صلیب البته رخدادیست که به‌شکل متواتر و برجسته، در عهدِجدید مطرح شده است. علاوه بر این‌که نگارندگان هر چهار انجیل، به‌طور مفصل، به شرح این رخ‌داد پرداخته‌اند، خودِ عیسایِ مسیح نیز، پیش از تصلیبش، بارها به مصائب و مرگ خویش اشاره نموده است. [5] در مواعظِ رسولان، بخش رسالات و مکاشفه نیز این آموزه حضور بسیار چشم‌گیر و فراگیری دارد. [6] از این‌که متون تاریخی عهدِجدید که جملگی متعلق به قرن نخستین میلادی هستند، این‌چنین با تأکید و تفصیل، به این رخداد اشاره نموده‌اند، با توجه به مقبولیت عام و گسترده‌ای که این متون – و تنها این متون – در میان مسیحیان نخستین داشته‌اند، دست‌ِکم به‌روشنی برمی‌آید که مسیحیان از همان ابتدا مرگِ مسیح بر بالای صلیب را به‌چشم رخدادی تاریخی و حقیقتی مسلّم می‌نگریستند، و هیچ شبهه‌ای در این رابطه در میان آنان وجود نداشته است.

(توجّه شود که خودِ قرآن نیز خودْ را «مُصَدِّق» (یعنی، گواهی‌دهنده بر راستی و درستی‌یِ) انجیلی دانسته است که نزد مسیحیان و پیشاپیشِ خود موجود است. در سراسر قرآن کوچک‌ترین اشاره‌ای به کتاب‌ِمقدس مسیحیت که مبنی بر عدم وثاقت و اعتبار آن باشد، مطلقاً یافت نمی‌کنیم. [7] بر این اساس، بایستی قرآن را گواهی‌دهنده بر وثاقت و اعتبار الهی‌یِ کتابی دانست که در اساسی‌ترین مطالب خود با آن ناسازگاری دارد!)
.

نتیجه‌گیری

حال، اگر بخواهیم بر اساس شواهدی که ارائه شدند، به نقدِ موضعِ اسلام در قبال سرانجام زندگی مسیح در این جهان بپردازیم، چه نتیجه‌‌گیری منطقی‌ای به‌دست می‌آید؟ همان‌طور که گفتیم، قرآن مصائب و مرگِ مسیح بر بالای صلیب را صریحاً انکار نموده است؛ در عین حال که درباره‌ی این‌که بر مسیح در آن شرایط دقیقاً چه گذشته است، توضیح روشنی نمی‌دهد. علامه طباطبایی، در تفسیر المیزان، ذیل آیه‌ی ۱۵۷ سوره‌ی النساء، چنین می‌نویسد:

در آيه‌ی شريفه كافى نبود بفرمايد: «او را نكشتند،» چون ممكن بود يهوديان اين كلام خدا را تاويل نموده، بگويند: «بله، او را به‌طور عادى نكشتيم، بلكه به دارش آويختيم.» به همين جهت، خداى سبحان بعد از آن‌كه فرمود: «او را نكشتند،» اضافه كرد كه: «و به دارش نياويختند،» تا كلام حق صراحت را اداء كرده باشد و به‌طور نص صريح فهمانده باشد كه عيسى به دست يهوديان از دنيا نرفته، نه به كشتن و نه به دار آويخته شدن، بلكه امر بر يهود مشتبه شد و غير مسيح را به خيال اينكه مسيح است گرفتند و كشتند و يا به دار زدند. (منبع)

البته، همان‌طور که بیان شد، قرآن (در آیاتِ ۵۴-۵۵ از سوره‌یِ آل‌عمران) چنین رخ‌دادی را حاصل ”مَکر الله“ عنوان می‌کند. بر این اساس، مدافعان اسلام – در پاسخ به این اعتراض که قرآن دارای یک اشتباهِ تاریخی است چون رخدادِ تاریخی مرگِ مسیح بر بالای صلیب را انکار نموده است – می‌توانند فرضیه‌ی دخالتِ ”مَکر الله“ در این ماجرا را پیش بکشند. این‌که شواهدِ تاریخی موجود چنانند که اکثریت قاطع مورخان و عهدِجدیدْپژوهان مرگ مسیح بر بالای صلیب را رخدادی تاریخی دانسته‌اند، و مسیحیان نیز از همان ابتدا تصلیب مسیح را حقیقتی مسلم پنداشته‌اند، طبق این دسته از مدافعان اسلام، به این دلیل می‌باشد که الله مَکر ورزید، و تحتِ‌تأثیر این مکر ظاهر امر چنان متشبه شد که همگان، طی چندین و چند قرن، در این‌باره فریب خوردند.

یک ایرادی که البته به این پاسخ وارد می‌شود آن است که این ”مَکر الله“ [8] تنها یهودیان دشمن با مسیح را به گمراهی نکشاند، بلکه به‌روشنی پیروان مسیح، و مسیحیانی که به گواهی تاریخ، از هیچ‌گونه جان‌فشانی‌یی در راهِ یاوری‌یِ خداوند خودداری نمی‌ورزیدند [9]، نیز فریبِ این مَکر را خوردند. به‌علاوه، همان‌طور که نشان دادیم، بیشتر مورخین و عهدِجدیدپژوهانی که به بررسی اصولی شواهدِ تاریخی موجود در این رابطه پرداخته‌اند نیز، دچار همین فریب‌خوردگی شده‌اند. روشن است که چنین خدای مَکروَرْزی که این‌گونه موجباتِ گمراهی و فریبِ دوستان و دشمنانش را فراهم ساخته است، وصفش به آن‌چه مسیح درباره‌ی ابلیس اظهار داشت، بسیار نزدیک‌تر می‌باشد تا خدای واحد که راه و راستی و حیات است:

او از آغاز قاتل بود و با حقیقت نسبتی نداشت، زیرا هیچ حقیقتی در او نیست. هرگاه دروغ می‌گوید، از ذات خود می‌گوید؛ چرا‌که دروغ‌گو و پدر همه‌ی دروغ‌هاست. (یوحنا ۸ : ۴۴) (ترجمه‌ی هزاره‌ی نو)

در این‌جا، این پرسش منطقی نیز می‌تواند مطرح شود که ”از کجا معلوم، خودِ شرع اسلام مکری از ناحیه‌ی چنین خدایی نباشد؟“ مگر از چنین به‌اصطلاح خدایی که این چنین دوست و دشمن را برای بیش از بیست قرن فریب داده است، اجرای چنین مکر هدفمندی که برای دور کردن انسان‌ها از «تنها خدای حقیقی و عیسی مسیح» (یوحنا ۱۷ : ۳) طرح شده، بعید می‌نماید؟!
________________________________________

زیرنویس:

[1] James D. G. Dunn, Jesus Remembered, Copyright © 2003 Wm, B. Eerdmans Publishing Co., p. 339.

[2] Catherine M. Murphy, Ph.D, The Historical Jesus for Dummies, Copyright © 2008 by Wiley Publishing, Inc., Indianapolis, Indiana, p. 200

[3] John A. T. Robinson, The Human Face of God (Philadelphia: Westminster, 1973), p. 131

[4] «That he was crucified is as sure as anything historical ever can be.»
Jesus: A Revolutionary Biography [San Francisco: HarperCollins, 1991] p. 145

[5] به‌عنوان نمونه، ر.ک. متی ۱۲ : ۴۰؛ ۱۶ : ۲۱؛ ۱۷ : ۲۲-۲۳؛ ۲۰: ۲۸؛ ۲۶ : ۱-۲؛ مرقس ۸ : ۳۱-۳۲؛ ۱۰ : ۴۵؛ لوقا ۹ : ۲۱-۲۲؛ ۲۴ : ۲۶-۲۷و۴۴-۴۸؛ یوحنا ۳ : ۱۴-۱۵

[6] به‌عنوان نمونه، ر.ک. اعمال‌رسولان ۲ : ۲۲-۲۴و۳۱-۳۲؛ ۳ : ۱۳-۱۵و۱۷-۱۸؛ ۴ : ۸-۱۰؛ اول‌پطرس ۲ : ۲۴-۲۵؛ ۳ : ۱۸؛ اول‌قرنتیان ۱ : ۱۸-۱۹و۲۲-۲۴؛ ۱۵ : ۳-۸؛ اول‌یوحنا ۴ : ۹-۱۰؛ مکاشفه ۱ : ۷و۱۷-۱۸

[7] برای توضیحاتِ بیشتر در این رابطه، خواندن این سه نوشتار را توصیه می‌کنیم:

قرآن و کتب‌ِمقدس اهل‌کتاب – پاسخ به سه اعتراض

چگونه ممکن است که موردِ‌ نظر قرآن از «الإِنجِيل» کانن عهدِجدیدِ کتاب‌ِمقدس باشد؟

نظر قرآن پیرامون حقانیتِ رسالتِ پولسِ رسول و سرانجامِ آیینِ مسیح (الصف ۱۴)

[8] برای توضیحاتِ بیشتر در این رابطه، به این نوشتار مراجعه کنید: قرآن ”خدا“یِ شرع اسلام را بهترین مکرورزان معرفی نموده است.

[9] علاوه بر شهادتها و گزارش‌های رسولان مسیح که در عهدِجدید مکتوب هستند، در رسالات و نوشته‌های پدرانی که گفته شده از شاگردان رسولان بودند (apostolic fathers) نیز، اشاراتِ روشن و قابل‌ملاحظه‌ای را به مرگِ مسیح می‌توان یافت. به‌عنوان نمونه، کلِمِنت که به نقل از ایرانائوس، همنشین رسولان بود و تعالیم آنان را آموخته بود، و طبق ترتولیان، مستقیماً گماشته‌ی پطرس بوده، در این رابطه چنین اظهار داشته است: «پس از این‌که فرمان‌ها را دریافت داشته بودند و به‌خاطر رستاخیز خداوندِ ما، عیسی مسیح، به یقین کامل رسیده بودند، با ایمان به کلام خدا، آن‌ها [= رسولان]، با پشتیبانی کامل روح‌القدس، به موعظه‌ی این خبر خوش (انجیل) پرداختند که پادشاهی خدا در حال آمدن است.» (اول‌کلِمِنت ۴۲ : ۳)

نمونه‌ی دیگر، پلیکارپ است. ایرانائوس درباره‌ی وی بیان داشته که او ”توسطِ رسولان تعلیم دیده بود، و با بسیاری از اشخاصی که مسیح را دیده بودند [مانندِ یوحنای رسول]، گفت‌ُوگو داشته است؛“ و این‌که ”او کلام آن‌ها را عیناً به‌یاد داشت؛“ و ”او آن‌چه را که از رسولان آموخته بود، تعلیم می‌داد.“ ترتولیان نیز تأیید می‌کند که پلیکارپ گماشته‌ی یوحنای رسول، به‌عنوان اسقفِ کلیسای ازمیر، بود. او، پیرامون سال ۱۱۰ میلادی، نامه‌ای به مسیحیان فیلیپی می‌نویسد و در آن پنج بار یا بیشتر، به مرگ و رستاخیز مسیح اشاره می‌نماید. او با اشاره به پولس و سایر رسولان، اظهار می‌دارد که «آن‌ها به این دنیا دل نبسته بودند، بلکه او را دوست داشتند که از برای منفعتِ ما مُرد و برای ما بود که خدا او را برخیزاند.» (این نامه، بخش ۹ : ۲)

(دو برگرفته از نامه‌های پدران کلیسا برگردان فارسی ترجمه‌ی انگلیسی Gary Habermas و Michael Licona از آن‌ها می‌باشند که توسط نگارنده‌ی این نوشتار صورت گرفته‌اند.)

———————————————————–

بازگشت به آرشیو مربوطه: غلط‌های علمی/تاریخی و افسانه‌گویی در قرآن

———————————————————–

مریم، ”خواهرِ هارون“ و ”دخترِ عمران“؟!

از اشاره‌های قرآن به بانو مریم (= مادر عیسایِ مسیح) چنین به نظر می‌آید که پیامبر مسلمانان، و/یا سایر دست‌اندرکاران ساخت قرآن، مشخصاتِ او را با مشخصاتِ ”مریمِ نبیّة‌“ که برطبق روایاتِ تورات خواهر موسی و هارون بود، اشتباه گرفته‌اند.

در این نوشتار برآنیم تا وجودِ چنین اشتباهی در قرآن را نشان داده و به نقد آن موارد از توجیهاتِ مدافعان اسلام که ارزش پاسخ‌گویی دارند، بپردازیم.

.

مریم، ”خواهرِ هارون“ و ”دخترِ عمران“؟!

در قرآن، مادر عیسایِ مسیح ”خواهر هارون“ و ”دختر عمران“ دانسته شده است:

پس، [مريم] در حالى كه او [= عیسایِ نوزاد] را در آغوش گرفته بود، به نزد قومش آمد. آن‌ها گفتند: «اى مريم، به‌راستى چیزی بسيار عجیب [و ناپسند] با خود آورده‌ای. اى خواهر هارون (يَا أُخْتَ هَارُونَ)، نه پدرت مرد بدى بود، و نه مادرت زن بدكاره‏اى!» (مریم ۲۷-۲۸)

و مریم دختر عمران (وَمَرْيَم ابْنَت عِمْرَان) که … [1] (التحریم ۱۲)

[به یاد آور] هنگامی را که زن عمران (امْرَأَة عِمْرَان) گفت: «پروردگارا، آن‌چه در رحم خود دارم نذر تو كردم تا ”محرّر“ باشد. پس، از من بپذير. به‌درستی که تو شنوا و دانايى.» پس، چون فرزندش را بزاد، گفت: «پروردگارا، من دختر زاده‏ام؛» –و خدا به آنچه او زاييد، داناتر بود– «پسر مانندِ دختر نيست. من نامش را مريم نهادم. او و فرزندانش را [از شرّ] شيطانِ رانده‏شده به تو پناه مى‏دهم.» (آل‌عمران ۳۵-۳۶)

همچنین، برطبق روایاتِ تورات، موسی و هارون خواهری به نام «مریم» (מִרְיָם) داشتند. این مریمْ نبیّة و از شخصیت‌های مشهور نزدِ اهل‌کتاب بوده است. نام پدر موسی و هارون نیز در تورات «عمْرام» (עַמְרָם) ذکر شده است. «عمْران» همان عربی‌شده‌یِ این نام است.

و مریمِ نبیّة، خواهرِ هارون، دف را به دستِ خود گرفته، و همه زنان از عقبِ وی دف‌ها گرفته، رقص‌کنان بیرون آمدند. (خروج ۱۵ : ۲۰)

و نام زن عمْرام یوکابد بود (دختر لاوی که برای لاوی در مصر زاییده شد)؛ و او برای عمْرام، هارون، موسی و خواهر ایشان مریم را زایید. (اعداد ۲۶ : ۵۹)

… و بنی‌عمْرام: هارون و موسی و مریم. (اول‌تواریخ ۶ : ۳)

(توجّه شود که در روایات و سنن اسلامی نیز، موسی و هارون پسران «عمران» خوانده شده‌اند و این نام پدر آن‌ها توسطِ علما و مفسّران قرآن عموماً پذیرفته شده است.)

واضح است که با وجودِ چنین تطابقی، تصور این‌که در قرآن مشخصاتِ این دو مریم باهم اشتباه نشده‌اند، نسبتاٌ سخت است. البته، با در نظر گرفتن شباهتِ اسمی و شهرت این دو مریم نزد اهل‌کتاب، و نیز ”أُمِّی“ بودن پیامبر اسلام و اعراب پیرامون او، رخ‌دادِ چنین اشتباهِ بزرگی در قرآن را بایستی امری طبیعی دانست. به احتمال قوی، عباراتِ «خواهر هارون» و «دختر عمْرام/عمران» مشخصاتی بودند که اهل‌کتاب برای ”مریمِ نبیة“ به‌کار می‌بردند. پیامبر مسلمانان، و/یا سایر کسانی که در متن قرآن دست داشته‌اند، با شنیدن چنین اوصافی، آن‌ها را برای مادر عیسی -که نام او هم ”مریم“ بود- به‌کار برده‌اند؛ بی‌آن‌که توجّه کنند که آن مریمِ مورد اشارهٰ‌یِ اهل‌کتاب، خواهر موسی و هارون است، نه مادر عیسایِ مسیح که چندین قرن پس از موسی و هارون می‌زیست. (این احتمال هم چندان ضعیف نیست که پیامبر مسلمانان و اعراب أّمّی‌یِ پیرامون او به‌واقع می‌پنداشتند عیسی یک نسل پس از موسی آمده است و موسی دایی‌یِ او بوده است!)

البته، وجودِ چنین اشتباهی در این روایاتِ قرآن حتّی بر علما و مفسّران نخستین قرآن نیز پوشیده نبوده است. برای همین، توجیهاتی برای لاپوشانی‌یِ آن از دیرباز برساخته شده‌اند. از این‌جای این نوشتار به مواردی از این توجیهات که ارزش پاسخ‌گویی دارند، اشاره نموده و نقدی را برای هریک ارائه می‌دهیم.

.

آیا ”برادر/خواهر هارون“ خواندن اشخاص در بین یهودیان رسم بوده است؟!

برخی از مدافعان قرآن، برای توجیه این اشتباه مدعی شده‌اند که در زمان قدیم به‌کاربردن اصطلاحاتی چون ”برادر/خواهر هارون“ در بین یهودیان رسم بوده است. به‌عنوان مثال، آیت‌الله مکارم شیرازی، در تفسیر نمونه (ذیل آیه‌یِ ۲۸ از سوره‌یِ مریم)، چنین اظهار داشته است:

اين‌كه آن‌ها به مريم گفتند، «اى خواهر هارون»، موجب تفسيرهاى مختلفى در ميان مفسّران شده است. امّا، آن‌چه صحيح‌تر به نظر مى‏رسد اين است كه هارون مرد پاک و صالحى بود؛ آن‌چنان كه در ميان بنى‌إسرائيل ضرب‌المثل شده بود، هركس را مى‏خواستند به پاكى معرفى كنند، مى‏گفتند: ”او برادر يا خواهر هارون است.“ مرحوم طبرسى، در مجمع البيان، اين معنى را در حديث كوتاهى از پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله‏وسلّم) نقل كرده است. (منبع)

این توجیه البته قطعاً قابل‌پذیرش نیست. زیرا، نه در کتاب‌ِمقدس اثری از رایج بودن چنین رسمی یافت شده است؛ نه در تلمود، نه در آثار آپکریفا و نه در هیچ اثری که از آن دوران برجای مانده است (مانندِ آثار مشهور به طومارهای دریای مرده). کلّاً، این ادعا که یهودیان هم‌عصران خود را خواهر یا برادر افراد شناخته‌شده‌ یا مشهوری خطاب می‌کردند، ادعایی است که هیچ شاهدی به نفع آن در دست نیست. مسلّماً، اگر چنین رسمی در بین یهودیان (یا مردمانی با فرهنگ‌های سامی و هم‌خانواده‌یِ آنان) وجود می‌داشت، بایستی اثری از آن را در جایی مشاهده می‌نمودیم. بنابراین، رایج بودن چنین رسمی در بین آنان را بایستی بعید دانست.

در کتابِ صحیح مسلم (که از مهم‌ترین منابع حدیث برای اسلام‌پژوهی به‌شمار می‌آید) نیز، به نقل از شخصی به نام مُغِيرَة بْن شُعْبَة چنین روایت شده است:

وقتی [از طرف پیامبر] به نجران رفتم، آن‌ها [= مسیحیانِ نجران] از من پرسیدند: «[چگونه است که] در قرآن [برای مادر عیسی] آمده است ”خواهر هارون“، در حالی که موسی خیلی پیش از عیسی زاده شد؟!» وقتی به پیش رسول الله بازگشتم، از او راجع به این مسأله پرسیدم. او گفت: «در بین مردم روزگار پیشین رسم بود که اشخاص خود را با نام‌های رسولان و افراد صالح که پیش از آنان می‌زیستند، نام‌گذاری می‌کردند.» [2]

می‌بینیم که برطبق این روایت، اعرابی چون همین مُغِيرَة بْن شُعْبَة و مسیحیانِ نجران (که از لحاظ زبان و فرهنگ، دارای نقاط اشتراک زیادی با یهودیان بودند) نیز، از وجود چنین رسمی در بین یهودیان (و کلاً فرهنگ‌های سامی) کاملاً بی‌خبر بودند. در واقع، در صورتی که تاریخیت این روایت را بپذیریم، ظاهر امر چنین می‌شود که پیامبر مسلمانان پس از مواجه شدن با چنین مسأله‌ای، به‌جای پذیرش اشتباهِ خودْ یا ابراز بی‌دانشی در این زمینه، به لاپوشانی‌یِ آن، به‌وسیله‌یِ جعل و برساختن توضیحی دروغین، اقدام نموده است.

.

آیا مریم چون از تبار کاهنان بوده، «خواهر هارون» نامیده شده است؟!

برخی دیگر از مدافعان قرآن مدعی شده‌اند که در قرآن، بانو مریم به این دلیل «خواهر هارون» خوانده شده که تبارش به کاهنانِ قوم اسرائیل می‌رسید. به‌عنوان نمونه، یوسف‌علی (از معتبرترین و مشهورترین مترجمان قرآن در بین مسلمانانِ جهان) در یادداشتش زیر آیه‌یِ ۲۸ از سوره‌یِ مریم، چنین می‌نویسد:

هارون، برادر موسی، اولین فرد در سلسله‌یِ کهانتِ اسرائیلی بود. مریم و دخترعمه‌اش الیزابت (مادر یحیی) از خانواده‌ای کاهن‌تبار بودند و بنابراین، ”خواهران هارون“ یا دختران عمران (که پدر هارون بود) بودند. (منبع)

این توجیه یوسف‌علی نیز قطعاً قابل‌پذیرش نیست. در بین فرزندان عمْرام، تنها هارون و نسل او به کهانت منسوب شدند. نه خودِ عمرام، و نه دو فرزند دیگرش (موسی و مریم)، هیچ‌کدام کاهن نگردیدند. بنابراین، اگر مقصود قرآن به‌واقع آن‌چه می‌بود که یوسف‌علی ادعا نموده است، طبیعتاً بایستی عبارتِ ”دختر هارون“ برای بانو مریم به‌کار می‌رفت، نه «خواهر هارون». کلاً، یهودیان تبار و اجداد افراد را با عباراتِ ”دختر/پسر کسی“ مشخص می‌نمودند. حتّی در قرآن نیز، عباراتِ ”خواهر/برادر کسی“ –اگر به‌معنای داشتن والدینی مشترک به‌کار نرفته باشد– تنها برای نسبت دادن افراد هم‌عصر هم به‌ یک‌دیگر به‌کار رفته است. (به‌عنوان نمونه، رک. سوره‌یِ الاعراف، آیاتِ ۶۵، ۷۳ و ۸۵؛ سوره‌یِ هود، آیاتِ ۵۰، ۶۱ و ۸۴؛ النمل ۴۵؛ العنکبوت ۳۶. در تمام این موارد، فردی که «أَخَاهُمْ» خوانده شده، برادر افرادِ هم‌عصر/هم‌نسل از قومِ خودْ دانسته شده است.) در نتیجه، در هرحال به نظر کاملاً بعید می‌رسد که یهودیان برای اشاره به تبار بانو مریم از عبارتِ «خواهر هارون» استفاده کرده باشند.

اشاره به این مطلب نیز خالی از فایده نیست که ظاهراً مسیحیان از همان ابتدا مریم را از طایفه‌ی یهودا دانسته‌اند، نه از طایفه‌یِ لاوی. به نظر می‌آید که شواهدِ موجود در عهدِجدید پشتیبان چنین موضعی باشند. بسیاری از مفسّران شجره‌نامه‌ی موجود در انجیل لوقا (رک. فرازهایِ ۳ : ۲۳-۳۸) را در اصل متعلق به مادر عیسی دانسته‌اند. توجّه شود که عیسای مسیح تنها در صورتی می‌تواند به‌حسبِ جسم «شیرِ قبیلۀ یهودا» (مکاشفه ۵ : ۵؛ عبرانیان ۷ : ۱۴) و «پسر داوود» (مرقس ۱۰ : ۴۶-۴۸) باشد که مادرش زنی از این طایفه بوده باشد. [3] (در آثار آپکریفایِ مسیحی نیز که داستان‌هایشان به قرآن راه یافته است، پدر مریم مردی از طایفه یهودا به نام ”يهوياقيم“، و مادر او زنی به نام ”حنه“ دانسته شده است. [4]) جالب این‌جاست که این مطلب مورد تأیید عموم مفسّران و علمای اسلامی نیز قرار گرفته است. الیا اشلیفر، در کتابِ مریم دوشیزه‌ی مبارک در اسلام، در این رابطه چنین اظهار داشته است: «علمای مسلمانِ کلاسیک اجماعاً پذیرفته‌اند که او [= مریم، مادر عیسایِ مسیح] از تبار داوودِ نبی بود.» [5]

.

آیا برطبق آیه‌یِ ۲۸ از سوره‌یِ مریم، مادر عیسی برادری به نام هارون داشته است؟!

البته، به نظر واضح می‌آید که این توجیه ساختگی که مریم برادری به نام هارون داشته، جز برای افراد ناآگاه یا قرآن‌باوران متعصّب، قانع‌کننده نیست. در واقع، برای یک انسانِ حق‌جو و آشنا با اصول نقد، بایستی واضح باشد که تطابق مشخصاتِ مادر عیسی (به‌روایتِ قرآن) با مشخصاتِ مریمِ نبیة بیش از اندازه‌ای است که بتوان آن را به‌سادگی ردّ نمود. (جالب این‌جاست که مفسّران کلاسیک و مطرح قرآن نیز، عموماً یکی از دو توجیه نخستین را مطرح نموده‌اند. این خودْ شاهد بارزیست مبنی بر مفتضح بودن این توجیه.) روشن است که این توجیه در میان توجیهاتی که برایِ لاپوشانی‌یِ این اشتباه در قرآن برساخته شده‌اند، از ضعیف‌ترین موارد است.

توجّه شود که نه در قرآن و نه در روایات و سنن اسلامی سخنی از این‌که بانو مریم چنین برادری داشته، به‌میان آمده است، و نه در روایات و سنن مسیحی-یهودی. این‌که یهودیان، در موردِ خطاب قرار دادن بانو مریم، او را خواهر برادرش خوانده باشند، این معنا را می‌رساند که برادر او شخص معتبر یا مشهوری در آن زمان بوده است. این در حالی است که برای قائل شدن به وجود چنین برادری برای مادر عیسی مسیح، جز لاپوشانی‌یِ یک اشتباه بزرگ در قرآن، هیچ انگیزه یا دلیلی مشاهده نمی‌شود.
.

نتیجه

در این نوشتار به‌واسطه‌یِ شواهدی که ارائه دادیم، نشان داده شد که مشخصاتی که قرآن از بانو مریم ارائه می‌دهد، با مشخصاتِ مریم نبیة که خواهر و هم‌عصر موسی و هارون و فرزند عمران بود، منطبق می‌باشد. روشن شد که این تطابق بیش از آن است که قابل‌انکار باشد. پس، این محتملاً یک اشتباه بزرگ در قرآن است؛ اشتباهی که بهترین مفسّران قرآن نیز از لاپوشانی‌یِ آن قاصر مانده‌اند.

—————————————————–

پی‌نوشت:

[1] متأسفانه، از آوردن کلِّ این آیه، به دلیل زشت بودن بیان آن، در متن اصلی این نوشتار شرممان آمد. آن را در این‌جا می‌آوریم: «وَمَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا.» — ترجمه: «مریم، دختر عمران، که فرْجش را نگاه داشت، پس در آن دمیدیم از روح خود.» در این آیه، ضمیر موجود در عبارتِ‌ «فِيهِ» مذکر است. پس، ظاهراً بایستی آن را «در آن» ترجمه نمود (نه در «در او»). توجّه شود که در آیه‌ی ۹۱ از سوره‌یِ الانبیاء، این متن به‌شکل تقریباً یکسانی آورده شده است؛ با این تفاوت که عبارتِ «فِيهَا» در آن با ضمیر مؤنث آمده است؛ «وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا». این ضمیر مسلّماً به خودِ مریم اشاره دارد (و باید آن را به «در او» برگردان نمود). امّا، ضمیر عبارتِ «فِيهِ» در آیه‌یِ ۱۲ از سوره‌یِ التحریم، چون مؤنث نیست، به شخص بانو مریم اشاره ندارد …!

[2] Sahih Muslim (rendered into English by ‘Abdul Hamid Siddiqi, Copyright © Sh. Muhammad Ashraf, Lahore), Book 25 (Kitab Al-Adab), Number 5326.

[3] برخی مدافعان قرآن اشاره‌های انجیل لوقا (در فرازهایِ ۱ : ۵و۳۶) به الیزابت را که او را از «خویشان مریم» و از «تبار هارونِ کاهن» خوانده‌اند، شاهدی دانسته‌اند مبنی بر این‌که مریم نیز از «تبار هارونِ کاهن» بوده است. این در حالی است که ازدواج مردان لاوی با دختران سایر طوایف اسرائیل امری عادی بوده است. (در فراز دوم‌تواریخ ۲۲ : ۱۱ چنین آمده است: «یَهُوْشَبْعَه، دخترِ یَهُورامِ پادشاه، زنِ یَهُویاداع کاهن…» ”یَهُورامِ پادشاه“ به‌وضوح مردی از طایفه‌یِ یهودا بوده است.) همچنین، واژه‌ای که در ترجمه‌یِ هزاره‌یِ نو از فراز ۳۶ از فصل اول انجیل لوقا، به «خویش» برگردان شده است، لزوماً به معنای ”دخترعمه/خاله“ نیست و همان معنای عمومی «خویشاوند» را می‌رساند. پس، در هر حال، خیلی طبیعی است اگر مادر الیزابت (احتمالاً عمه‌یِ بانو مریم) که محتملاً زنی از طایفه‌یِ یهودا بوده است با مردی از طایفه‌یِ لاوی ازدواج کرده باشد.

[4] تمام اطلاعاتِ ما راجع به نام‌‌ها و زندگی‌یِ يهوياقيم قدیس و حنه قدیس (Sts. Joachim and Anne) برگرفته از آثار آپکریفا (apocryphal literature) هستند؛ انجیل نوزادی مریم (the Gospel of the Nativity of Mary)، و انجیل‌هایِ the Gospel of Pseudo-Matthew and the Protoevangelium of James. انجیل نوزادی‌یِ مریم نزدیک‌ترین آن‌ها از لحاظ زمانی به قرن نخستین است (متعلق به اواسطِ قرن دوم میلادی). البته، برخی روایاتِ این آثار نزدِ آشوری‌ها، قبطی‌ها و مسیحیان عرب دارای اعتبار و بین آن‌ها مشهور بودند.

Cf. Catholic Encyclopedia, Entry: St. Anne.

[5] Aliah Schleifer, Mary The Blessed Virgin of Islam, Fons Vitae; ISBN: 1887752021; July 1, 1998, pp. 22-23.

——————————————————————-

بازگشت به آرشیو مربوطه: تناقضات و ایراداتِ داخلی در قرآن

——————————————————————-

آمدن مسیح چگونه است؟

در نوشته‌های پیامبران، راجع به چگونگی‌یِ ظهور مسیح، دو نبوت وجود دارند که ممکن است در ظاهر متناقض به‌نگر بیایند. یکی از این دو نبوت در فرازهایِ ۷ : ۱۳-۱۴ از کتابِ دانیال ثبت شده است:

در خواب، [وجودی/کسی] شبيهِ پسرِ انسان ديدم كه روی ابرهای آسمان به آن‌جا آمد. او نزد قديم‌الايام‌ رسيد و او را به‌‌حضور وی آوردند. اقتدار‌ و جلال‌ و قدرتِ پادشاهی‌ به‌ او داده‌ شد تا جميع‌ قوم‌ها و امّت‌ها و زبان‌ها او را خدمت‌ نمايند. قدرتِ او قدرتی‌ جاودانی‌ و بی‌زوال‌ است‌ و پادشاهی‌ او زايل‌ نخواهد شد.

نبوتِ دیگر را در فرازِ ۹ : ۹ از کتاب زکریا می‌یابیم:

ای دخترِ صهيون،‌ بسيار شادی بنما!
و ای دخترِ اورشليم،‌ فریاد [شادی یا پیروزی]‌ سر بده‌!
اينک پادشاهِ‌ تو نزد تو می‌آيد؛
او عادل‌ است و صاحب‌ِ نجات؛‌
او افتاده و فروتن‌ می‌باشد،
و بر الاغ‌ و بر كُرّه‌ بچّه‌ الاغ‌ سوار است‌.

متناقص‌نما (paradoxical) بودن این دو نبوت از آن‌جاست که یکی ظهور مسیح را همراه با جلال و قدرتِ پادشاهی، سوار بر ابرهای آسمان به‌تصویر کشیده؛ و دیگری فروتنانه و خاکی، سوار بر یک کرّه الاغ. جالب این‌جاست که این متناقض‌نما بودن بر نگارندگان تلمود نیز پوشیده نبوده است:

ربی یوشع بن لاوی از دو آیه نقل‌قول کرد که به نظر متناقض می‌آیند. یک آیه می‌گوید: «وجودی شبيه پسر انسان ديدم كه روی ابرهای آسمان به آن‌جا آمد. و اقتدار و جلال و قدرت سلطنت به او داده شد تا همه‌یِ قومها از هر زبان و نژاد او را خدمت كنند. قدرت او ابدی و سلطنتش بی‌زوال است.» آیه‌ی دیگر می‌گوید: «او نجات‌دهنده‌ای پيروزمند است و با فروتنی، سوار بر كرّه الاغی می‌آيد!» با این‌که، این دو آیه می‌گویند، اگر اسرائیل شایسته باشد، مسیح «روی ابرهای آسمان» می‌آید؛ در غیر این‌صورت، او «با فروتنی سوار بر کره الاغی» می‌آید. (تلمودِ بابلی، سنهدرین ۹۶ب-۹۹الف)

همان‌طور که می‌بینیم، در این برگرفته از تلمود، چگونگی‌یِ ظهور مسیح تابع ”شایستگی اسرائیل“ شده است. نقطه‌ضعفِ بزرگی که دامن‌گیر این تفسیر می‌باشد آن است که چنین تعبیری به‌طور طبیعی از هیچ‌کجای این دو نبوت و/یا سایر بخش‌های مسیحایی‌یِ تنخ برداشت نمی‌شود. در واقع، در بشارت‌های پیامبران تصریح شده که خدمتِ نجات‌بخش مسیح بایستی به‌طورِ قطع به نجاتِ اسرائیل و رستگاری ملت‌های جهان منتهی شود (به‌عنوان نمونه، رک. مزمور ۲؛ ۵۰ : ۳-۶؛ اشعیا ۹ : ۶-۷؛ ۴۲ : ۶؛ ۴۹ : ۶؛ زکریا ۱۲ : ۱۰؛ ۱۴ : ۴-۸). اما، در صورتی که شکل ظهورِ پیروزمندانه‌ی مسیح و کارِ نجات‌بخش او تابع ”شایستگی اسرائیل“ گشته باشد، این نبوت‌ها، برخلافِ معنای طبیعی‌شان، فاقدِ قطعیتِ لازم و ویژگی‌یِ جهان‌شمول بودن خواهند بود.

یک گزینه‌ی دیگری که پیش روی ماست، آن است که برای مسیح ظهور دوگانه در نظر بگیریم؛ یک ظهور نخستین که فروتنانه است؛ و یک ظهور نهایی، همراه با جلال و قدرت پادشاهی الهی که از ابرهای آسمان فرو می‌آید. این دیدگاه نه‌تنها نقطه‌ضعفِ گزینه‌ی پیشین را ندارد، بلکه برای پشتیبانی از آن، می‌توان به بخش‌هایی مسیحایی در نوشته‌های پیامبران نیز استناد نمود. یکی از این بخش‌ها فرازهای ۵۲ : ۱۳ – ۵۳ : ۱۲ از کتابِ اشعیا (که به نبوتِ «خدمت‌گزارِ رنج‌دیده‌یِ خداوند» مشهور است) می‌باشد. مسیحایی بودن این نبوت در این فرازها چنان آشکار است که نیازی به اثبات و تشریح ندارد.

خداوند می‌فرمايد: «خدمتگزار من‌ در كار خود كامياب‌ و بسيار سرافراز خواهد شد. … او خون‌ خود را بر قومهای بسيار خواهد پاشيد و آنها را از گناه‌ پاک خواهد ساخت‌. …»

… در نظر خدا او مانندِ درخت‌ سبزی بود كه‌ در زمين‌ خشک و شوره‌زار روئيده‌ و ريشه‌ دوانده‌ باشد؛ اما در نظر ما او زيبایی و جلوه‌ای نداشت‌ كه‌ مشتاقش‌ باشيم‌. ما او را خوار شمرديم‌ و رد كرديم‌، اما او درد و غم‌ را تحمل‌ كرد. همه‌ ما از او رو برگردانيديم‌. او خوار شد و ما هيچ‌ اهميت‌ نداديم‌. اين‌ دردهای ما بود كه‌ او به‌ جان‌ گرفته‌ بود، اين‌ رنجهای ما بود كه‌ او بر خود حمل‌ می‌كرد؛ اما ما گمان‌ كرديم‌ اين‌ درد و رنج‌ مجازاتی است‌ كه‌ خدا بر او فرستاده‌ است‌. برای گناهان‌ ما بود كه‌ او مجروح‌ شد و برای شرارت‌ ما بود كه‌ او را زدند. او تنبيه‌ شد تا ما سلامتیِ كامل‌ داشته‌ باشيم‌. از زخمهای او ما شفا يافتيم‌. … خداوند تقصيرها و گناهان‌ همه‌ ما را به‌‌حساب‌ او گذاشت‌!

با او با بی‌رحمی رفتار كردند، اما او تحمل‌ كرد و زبان‌ به‌ شكايت‌ نگشود. او را مانند بره‌ به‌ كشتارگاه‌ بردند؛ و او همچون‌ گوسفندی كه‌ نزد پشم‌ برنده‌اش‌ بی‌زبان‌ است‌، خاموش‌ ايستاد و سخنی نگفت‌. به‌ ناحق‌ او را به‌ مرگ‌ محكوم‌ كرده‌، كشتند و مردم‌ نفهميدند كه‌ او برای گناهان‌ آنها بود كه‌ كشته‌ می‌شد – بلی‌، او به‌جای مردم‌ مجازات‌ شد. قبر او را با شريران‌ تعيين‌ نمودند و بعد از مردنش‌ با دولتمندان. ‌اما، هيچ‌ خطایی از او سر نزده‌ بود و هيچ‌ حرف‌ نادرستی از دهانش‌ بيرون‌ نيامده‌ بود.

خداوند می‌فرمايد: «اين‌ خواست‌ من‌ بود كه‌ او مضروب شود و رنج‌ بكشد. او جانش‌ را قربانی كرد تا آمرزش‌ گناهان‌ به‌ ارمغان‌ آورد، بنابراين‌ صاحب‌ فرزندان‌ بی‌شمار خواهد شد. او زندگی را از سر خواهد گرفت‌، و اراده‌ی‌ من‌ به‌دست‌ او اجرا خواهد شد. … خدمتگزار عادل‌ من‌ بار گناهان‌ بسياری ازمردم‌ را به‌‌دوش‌ خواهد گرفت‌ و من‌ به‌خاطر او آنها را خواهم‌ بخشيد. به‌ او مقامی بزرگ‌ و قدرتی عظيم‌ خواهم‌ داد، زيرا او خود را فدا كرد، از خطاكاران‌ محسوب‌ شد، بار گناهان‌ بسياری را بر دوش‌ گرفت‌ و برای خطاكاران‌ شفاعت‌ كرد.» (برگرفته از ترجمه‌ی تفسیری، همراه با اندکی تلخیص و تغییر)

نکته‌ی بسیار مهمی که از این نبوت به‌روشنی برمی‌آید، آن است که مسیح، پیش از ظهور پرجلالش، همراه با قدرتِ پادشاهی بر جهان، بایستی، ازبرای نجات و رستگاری‌یِ برگزیدگان، متحمل رنج‌ها شود. این معنا نه‌تنها با ظهور دوگانه‌ی او کاملاً سازگار است، بلکه دقیقاً همان‌چیزی است که بایستی از آن انتظار داشته باشیم.

——————————————————————————–

لینک‌ها مرتبط :

ادعاهای تاریخی عیسی مسیح درباره‌ی خویش

عیسی و طومارهای دریای مرده

بازگشت به آرشیو مربوطه:   پیشگویی‌های کتابِ‌مقدس

——————————————————————————–