نام‌گذاری‌یِ یحیایِ تعمیددهنده به روایت قرآن!

یکی از روایت‌های مشهور در بین مسیحیان و مسلمانان، راجع بهِ یحیایِ تعمیددهنده، ماجرای نام‌گذاری‌یِ اوست. در بین یهودیان رسم بر این بوده است که فرزندانِ ذکورِ خویش را در مراسم ختنه‌شان نام‌گذاری می‌کردند. برطبق روایت عهدجدید — کتابی که قرآن از آن با عنوان «الإِنجِيل» یاد نموده و خود را «مُصَدِّق» (یعنی، گواهی‌دهنده بر راستی و درستی‌یِ) آن خوانده [1] — زکریایِ نبی، پدر یحیایِ تعمیددهنده، تحت‌تأثیر مکاشفه‌ای که پیش‌تر دریافت داشته بود (لوقا ۱ : ۸-۲۰)، نام «یوحنا» [2] را بر فرزند خویش گذاشت. این‌که این نام نزدِ مسیحیانِ پارسی‌زبان -و به‌ویژه در ترجمه‌های پارسی‌یِ عهدِجدید- به‌غلط ”یحیی“ دانسته می‌شود، ناشی از ذکر این نام برای او در قرآن است.

به‌ادعایِ قرآن، زکریای نبی، در رابطه با فرزند آینده‌یِ خویش، چنین بشارتی را دریافت داشته است:

اى زكريا، ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است، مژده مى‏دهيم كه قبلاً هم‌نامى براى او قرار نداده‏ايم. (مریم ۷) (ترجمه‌یِ فولادوند)

این آیه البته حاوی‌یِ دو اشتباه به نظر می‌رسد. یک اشتباه نسبت دادن نام «یحیی» به فرزند زکریا است. از لحاظِ تاریخی، جای کوچکترین شکّی وجود ندارد که یحیای تعمیددهنده نامِ واقعی‌یی جز «یوحنا» نداشته است. تمامِ اسناد تاریخی‌یِ موجود -به‌ویژه در عهدجدید و آثار فلاویوس یوسفوس [3]- متفاقاً او را تنها «یوحنا» (= معربِ نام عبری‌یِ יוחנן) نامیده‌اند. در حالتِ کلّی نیز، عقلانی به‌نظر نمی‌رسد که زکریا بر فرزند خود نامی نامأنوس و کاملاً بیگانه نزد یهودیان، چون «یحیی»، گذاشته باشد. این اشتباه، محتملاً از طریقِ فرقه یا دسته‌هایی از اعراب معاصر پیامبر اسلام به قرآن راه‌یافته که این نبی را به‌اشتباه چنین می‌خواندند.

اشتباه دیگری که در این‌جا وجود دارد، ادعایِ دیگر قرآن در آیه‌یِ ۷ از سوره‌یِ مریم است؛ بدین قرار که: ”الله قبلاً هم‌نامى براى یحیی قرار نداده است.“ عبارتِ «قبلاً هم‌نامى براى او قرار نداده‏ايم» (لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا)، بدون شک معنایِ معقولی جز این ندارد که به‌باور پیامبر اسلام (و/یا سایر دست‌اندرکاران پیدایش و گردآوری‌یِ قرآن) کسی پیش از یحیی صاحبِ چنین نامی نبوده است. این در حالی است که نام واقعی‌یِ یحیای تعمیددهنده -که همان «یوحنا» می‌باشد- یکی از رایج‌ترین نام‌ها نزد یهودیان بوده است. در عهدِقدیم، بسیاری دارای چنین نامی بوده‌اند. [4] این مسأله نیز البته، بایستی ناشی از آگاهی‌یِ غیرمستقیم و ناقص اعراب از متون عهدجدید بوده باشد. برای روشن شدن موضوع، کافیست به فرازهای زیر از انجیل لوقا نگاهی بیندازیم:

چون زمان وضع حمل اِلیزابِت فرارسید، پسری به دنیا آورد. همسایگان و خویشان چون شنیدند که خداوند رحمت عظیمش را بر وی ارزانی داشته است، در شادی او سهیم شدند.

روز هشتم، برای آیینِ ختنه‌یِ نوزاد آمدند و می‌خواستند نام پدرش زکریا را بر او بگذارند. امّا مادر نوزاد گفت: «نه! نام او باید یحیی باشد.» گفتند: «از خویشان تو کسی چنین نامی نداشته است.» پس با اشاره، نظر پدر نوزاد را درباره‌یِ نام فرزندش جویا شدند. زکریا لوحی خواست، و در برابر حیرت همگان نوشت: «نام او یحیی است!» در‌دم، زبانش باز شد و دهان به ستایش خدا گشود. ترس بر همه‌یِ همسایگان مستولی گشت و مردم در سرتاسر کوهستان یهودیه در این‌باره گفتگو می‌کردند. هر‌که این سخنان را می‌شنید، در دل خود می‌اندیشید که: «این کودک چگونه کسی خواهد شد؟» زیرا دست خداوند همراه او بود. (۱ : ۵۷-۶۶) (ترجمه‌یِ هزاره‌یِ نو)

با مقایسه‌یِ این متن با متن آیه‌یِ ۷ از سوره‌یِ مریم، چنین به نظر می‌رسد که قید عبارتِ «قبلاً هم‌نامى براى او قرار نداده‏ايم» برای یحیی در قرآن، حاصل سوءبرداشت یا نقل‌قول مخدوش از روایت انجیل لوقا در عهدِجدید است. برطبق روایت این انجیل، نام «یوحنا» تنها در بین خویشان زکریا و همسرش بی‌سابقه بوده است؛ نه این‌که پیش از او هیچ‌کس هم‌نام او نبوده باشد. این اشتباه نیز بایستی از طریق فرقه یا فرقه‌هایی خاصّ از اعراب معاصر با پیامبر اسلام به قرآن راه‌یافته باشد.
——————————————————————————–

پی‌نوشت:

[1] برای توضیحات بیشتر به این نوشتار مراجعه کنید: چگونه ممکن است که موردِ‌ نظر قرآن از «الإِنجِيل» کانن عهدِجدیدِ کتاب‌ِمقدس باشد؟

[2] این واژه‌ در اصلِ عبری، واژه‌یِ יוחנן می‌باشد (که Yoḥanan خوانده می‌شود)؛ و در یونانی، Ἰωάννης (که Iōannēs خوانده می‌شود).

[3] The first century Jewish historian Flavius Josephus. Cf. Antiquities 18.5.2 116-119.

[4] به‌عنوان نمونه، رک. اول‌تواریخ ۳ : ۱و۲۴؛ ۶ : ۹-۱۰؛ عزرا ۳ : ۱۲.

———————————————————————

بازگشت به آرشیو مربوطه: غلط‌های علمی/تاریخی و افسانه‌گویی در قرآن

–—————————————————————-

آن‌چه در زیر می‌یابید، بخشی از سخنان جنابِ دکتر ناصر انقطاع است. در بخش‌هایی از این سخنان، ایشان به‌شکل مستند بیان می‌دارد که در زمان کارشان در وزارت بهداری، معلوم شده بود که یکی از انگیزه‌های گسترش جزام در خراسان زریح امام رضا است (امّا، این خبر از ترس هوچی‌گری‌یِ آخوندها هیچ‌گاه منتشر نشد!) و درآمد حاصل از این زریح، برطبق آمار رژیم جمهوری اسلامی در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی، از درآمد کل کشور بیشتر بوده است!
.

.
متن‌های گوشه‌هایی از سخن‌رانی‌یِ ایشان:

. زمان: ۱۳ : ۳۰ تا ۱۵ : ۳۲

یک داستانی یادم افتاد. موقعی که من در وزارتِ بهداری بودم و معاون مدیرکل روابط عمومی وزارت بودم، مدیرکل روابط عمومی رفت مسافرت. در نتیجه من کارهایش را انجام می‌دادم و مستقیم با وزیر آقای پرفسور پویان در تماس بودم. در آن زمان، ساواک یک خبرنامه‌هایی را پخش می‌کرد؛ خبرهایی را که کسی نباید بداند و فقط وزرا می‌دانستند و معاونان وزرا. و، این چیزهایی را که این گروه باید بدانند، در آن خبرنامه‌های محرمانه نوشته می‌شد و برای وزیران و معاونان فرستاده می‌شد. یک از این خبرها، یعنی از بولتن‌ها، آمد برای پرفسور پویان. پرفسور پویان بالایش نام من را نوشت، چون مدیرکل نبود و من جایش بودم. من خبرها را می‌خواندم. یکی از خبرها برایم جالب بود. سازمان بهداشت جهانی، وابسته به سازمان ملل متحد، اعلام کرده بود که یکی از انگیزه‌هایِ گسترش جزام در خراسان (چون می‌دانید که یکی از جزام‌خانه‌ها در خراسان هست) زریح امام رضا است. دلیل هم آورده بود؛ گفت، طرف جزام دارد و می‌رود رزیح را می‌بوسد با آن لب و دماغ و دهن و صورت جزامی و شفا می‌خواهد. پشتِ سرش یک آدم سالم و بی‌گناهی هم می‌آید همان‌جا را می‌بوسد و مبتلا می‌شود.

رفتم پیش پرفسور و گفتم که «جنابِ وزیر، اجازه می‌دهید که من این را بدهم به روزنامه‌ها؟» یک‌خورده من را نگاه کرد و گفت: «تنت می‌خارد؟! سرت درد می‌کند؟! بایگانی‌شان کن و بگذارشان کنار!» واقعیت است که از هوچی‌گری‌های آخوندها می‌ترسیدند.

* * * * *

. زمان: ۲۱: ۳۲ – ۲۲ : ۱۰

در زریح امام رضا، آن‌قدر این ساده‌اندیشان پول ریختند که آقای خاتمی رئیس‌جمهور، گفت که درآمد آستان قدس رضوی (که آن اقای طبسی همه را با حضرت خامنه‌ای تقسیم می‌کنند؛ پول‌ها را برمی‌دارد و می‌گذارد در جیبش)، آقا خاتمی گفت، «درآمد استان قدس رضوی از درآمد کلّ بودجه کشور ایران بیشتر است.» می‌رود در جیب آخوند! …

——————————————————————————–

بازگشت به آرشیو مربوطه: تاریخ اسلامی

——————————————————————————–

آیا در شرع اسلام جنگِ مذهبی تهاجمی نفی شده است؟

از دیرباز در دورانِ معاصرِ ما، به‌ویژه در دهه‌های اخیر، یکی از ادعاهایی که از بسیاری از اسلام‌گرایانِ به‌اصطلاح مدرن و نواندیش شنیده و دیده شده، این است که در اسلام واقعی توسل به سرکوب، قتال و جهاد ابتدایی، برای گسترش و حفظ دین، نهی شده است. این افراد برای دفاع از این ادعایِ خود، به دو آیه‌یِ ۳۹ از سوره‌یِ الحج و ۱۹۰ از سوره‌یِ البقرة استناد نموده‌اند. به ادعای این افراد، دستورالعمل‌های راجع به سرکوب و قتال با کافران که در آیاتِ قرآن وجود دارند، جملگی تنها برای دفاع در مقابل کسانی وضع شده‌اند که به‌منظور ضربه زدن به حکومت اسلامی (یا تجاوز به قلمرو آن)، و یا ستم بر مسلمانان، به جنگ مسلحانه روی‌آورده‌اند.

در این نوشتار برآنیم تا نقدی را بر این موضع اسلام‌گرایانه ارائه دهیم.
.

فرمان صریح قرآن به قتال تهاجمی برعلیه مخالفان اسلام

آن‌چه از همان ابتدا سندیت این ادعا که در شرع اسلام جنگ تهاجمی نفی شده، را رد می‌کند، وجود آیاتی در قرآن است که صریحاً به جنگِ‌ تهاجمی برعلیه کافران (به دلیل نپذیرفتن حقانیت شرع اسلام و مطیع حکومت اسلام نشدن) فرمان داده‌اند. به‌عنوان نمونه، می‌توان به آیه‌یِ ۲۹ از سوره‌یِ التوبة، استناد نمود.

قتال کنید با کسانی که به الله و روزِ آخر ایمان نمی‌آورند و حرام داشته‌ی الله و رسولش را حرام نمى‏گیرند و به دِين الْحَق متدیّن نمی‌شوند، از کسانی [از آنان] که الْكِتَاب داده شده‏اند‌ [= اهل‌کتاب]؛ تا (آنجا که) به‌دستِ خویش جِزْیَة بپردازند؛ (در حالی‌که) خوار-و-پست‌شده هستند.

متن این آیه کاملاً روشن است. برطبق حکم موجود در آن، مؤمنان موظف شده‌اند تا (به‌وسیله‌یِ حکومت اسلام) با اهل‌کتاب قتال کنند؛ تا آن‌جاکه آنان به تسلیم و پست‌شدن در برابر مسلمانان، و پرداخت جزیه (= مالیاتی سرانه که میزان آن به‌طور یک‌طرفه توسط حاکم اسلامی تعیین می‌شود)، مجبور شوند. [1] توجّه شود که در این آیه نیامده است که ”با کسانی (یا با اهل‌کتابی) که بر مسلمانان تاخته‌اند یا ستم نموده‌اند“، بایستی قتال شود؛ بلکه، آمده که بایستی با کسانی قتال شود که دارایِ سه ویژگی هستند. این افراد: (۱) به الله و روزِ آخر ایمان نمی‌آورند؛ (۲) حرام داشته‌ی الله و رسولش را حرام نمى‏گیرند؛ و (۳) به دِين الْحَق متدیّن نمی‌شوند. در نتیجه، همان‌طور که علامه طباطبایی در تفسیرش ذیل این آیه، به‌درستی اظهار داشته است: «[در این آیه]‌ از اوصاف سه‌گانه اهل‌كتاب به‌عنوان حكمت و مجوز قتال با ايشان ذكر شده است.» (منبع) واضح است که این سه ویژگی صرفاً مبنی بر مسلمان نبودن و مطیع شرع اسلام نشدن هستند.

البته، آن‌طور که از متن این آیه به نظر می‌رسد، این سه ویژگی تنها متعلق به «کسانی که کتاب داده شده‌اند،» نیست. بلکه، اهل‌کتاب دسته‌ای از چنین افرادی هستند. برطبق بیان روشن آیه، در صورتی که این افراد، ”کسانی از اهل‌کتاب“ باشند، قتال را می‌توان تنها تا آن‌جا ادامه داد که این کافران به اقلیتی خوار، ذلیل و مطیع در بین مسلمانان مبدّل شوند و نیز، راضی به پرداخت جزیه گردند. طبیعتاً، در صورتی که این کافران ”کسانی از اهل‌کتاب“ نباشند، قتال را می‌توان تا آن‌جا ادامه داد که یا نابود شوند یا به‌شکلی به جمع مسلمانان بپیوندند. بنابراین، برطبق بیان روشن و صریح این آیه، وجود این سه ویژگی در افرادی از انسان‌ها کافیست تا قتال با آنان مشروع و حتی لازم به‌شمار آید. در نتیجه، همین یک آیه را به‌درستی می‌توان سندی قاطع دانست برعلیه این ادعا که در قرآن جنگ تهاجمی برعلیه مخالفان اسلام نفی شده است.

در آیه‌یِ پنجم از همین سوره نیز، دسته‌ای از انسان‌ها واجب‌القتل دانسته شده‌اند، مگر این‌که: (۱) توبه کنند؛ و (۲) نماز برپا دارند؛ و (۳) زکات بپردازند.

چون ماه‌های حرام به پايان رسيد، مشرکان را هرجا که یافتید، به قتل برسانید. [به اسارت] بگیریدشان؛ محاصره‌شان کنید؛ برای [دست‌گیری و کشتنِ] آن‌ها در هر کمین‌گاهی بنشینید. امّا، اگر توبه کردند، نماز برپا داشتند و زکات پرداختند، راه برايشان گشاده گردانید. به‌درستی، الله غفور و رحیم است.

بیان این آیه کاملاً روشن است. واضح است که برطبق حکم موجود در آن، در صورتی که حکومت اسلام به یک عرب مشرک دست‌رسی پیدا کند که حاضر به پرداخت زکات باشد، امّا حاضر به نماز خواندن نباشد، موظّف می‌گردد که او را به‌قتل برساند. در واقع، برطبق بیان صریح این آیه، حکومت اسلام بایستی در کمین چنین افرادی که حاضر به انجام دست‌ِکم یکی از سه کارِ مذکور در آن نیستند، باشد و با شکار و قتل آنان، ”دار-الإسلام“ را از وجودشان خالی نماید. این قتل و سرکوبِ خونین بایستی، در هرکجا (و/یا در هرزمانی) که به چنگ حکومت اسلام افتادند، صورت بپذیرد. [2] پس، در این آیه نیز، جنگ تهاجمی و قتل مذهبی برعلیه دسته‌ای از مخالفان اسلام شرعی و حتّی لازم به‌شمار آمده است.

البته، در این‌که این آیه در به‌اصطلاح زمان نزولش، به فرمانِ نابودی‌یِ سراسری‌یِ مشرکان عرب زمان پیامبر اسلام (در سال‌های واپسین حکم‌رانی‌یِ او) تعبیر می‌شد، شکّی نیست. امّا، بایستی توجّه شود که در متن آیه آمده است: «اگر [این افراد] (۱) توبه کردند، (۲) نماز برپا داشتند، و (۳) زکات پرداختند، راه برايشان گشاده گردانید.» به عبارتِ دیگر، برطبق حکم موجود در این آیه، اگر کسانی از مشرکان حاضر به انجام دست‌ِکم یکی از این سه مورد نمی‌شدند، قتل آنان شرعاً واجب می‌گردید. در نتیجه، این آیه نشان می‌دهد که اعراب، در به‌اصطلاح زمانِ نزول این آیه، تنها هنگامی از گزند مسلمانان در امان می‌ماندند که حاضر به انجام هرسه‌یِ این موارد می‌گردیدند. پس، هدفِ اصلی از صدور چنین حکمی، این است که ”دار-الإسلام“ از کسانی که حاضر به اعتراف به حقانیت اسلام و/یا تبعیت از شرع آن نمی‌شدند، پاک‌سازی شود. همان‌طور که علامه طباطبایی، در تفسیرش ذیل این آیه، اظهار داشته است، «تشريع اين حكم براى اين بوده كه كفار را در معرض فنا و انقراض قرار داده و به‌تدريج صفحه زمين را از لوث وجودشان پاک كند، و مردم را از خطرهاى معاشرت و مخالطت با آنان نجات دهد.» (منبع) در نتیجه، قرآن‌باوران می‌توانند به‌درستی، به این آیه، به‌عنوان حکم و جوازی برای کشتار و نابودی‌یِ سراسری کافران غیراهل‌کتاب در ”دار-الإسلام“ توسط حکومت اسلام، بنگرند.

دکتر محمد سعيد رمضان البوطی، اسلام‌پژوه و استاد دانشگاه الازهر، در یکی از آثارش، چنین می‌نویسد: «این آیه [= آیه‌یِ پنجم از سوره‌یِ نهم] هیچ شکی را در ذهنمان راجع به آنچه جنگِ دفاعی خوانده می‌شود، برجای نمی‌گذارد. از این آیه قطعاً دریافت می‌شود که جهاد که در شرع اسلام واجب شده، تنها جنگِ دفاعی (defensive war) نیست، زیرا می‌تواند تهاجمی (offensive war) باشد.» [3]‌ او همچنین خاطرنشان می‌سازد که: «این [نوع جنگ]، هرگاه قدرت نظامی لازم مهیا باشد، وظیفه‌یِ مسلمانانِ هر عصری است. … مفهوم جهاد [به‌معنایِ جنگِ مقدس] در اسلام کاری به تهاجمی یا دفاعی بودن جنگ ندارد. هدف از آن بزرگ‌ساختن ”کلام الله“، ساختن جامعه‌ی اسلامی و برپایی پادشاهی‌یِ الله بر زمین است. وسیله‌ای که با آن می‌توان جهاد کرد، [بسته به شرایط] می‌تواند جنگ دفاعی یا جنگ تهاجمی باشد.» [4]

در آیه‌یِ ۱۲۳ از سوره‌یِ التوبة، چنین می‌خوانیم:

اى کسانى که ایمان آورده‏اید، با کافرانى که هم‏جوارتان هستند قتال کنید، و آنان باید در شما شدّت عمل و خشونت بیابند.

علامه طباطبایی، در ذیل این آیه، می‌نویسد: «در این آیه شریفه، دستور جهاد عمومى داده شده تا از هر طرف در دنیا، اسلام گسترش یابد؛ چون، وقتى مى‌فرماید: ”هر طائفه از مؤمنین باید با کفار هم‌جوار خود کارزار کنند،“ معنایش همان گسترش دادن اسلام و برقرار کردن سلطنت اسلام است بر دنیا، و بر تمامى ساکنین ربعِ مسکون.» (منبع) در دانش‌نامه‌یِ Encyclopaedia of the Holy Qur’ân، پس از نقل این آیه، چنین توضیح داده شده است: «مفسران به‌اتفاق این آیه را دعوتی عمومی به قتال با کافران (جهاد) برای گسترش دادن اسلام دانسته‌اند. این جهاد بایستی به‌شکل مرحله-به-مرحله انجام شود و از قتال با کافرانی که از نظر جغرافیایی نزدیک‌ترین هستند، آغاز گردد و به‌تدریج با [قتال با] آنانی که دورترند، تداوم یابد. تاریخ اسلام نشان می‌دهد که این دستورالعمل‌ها به‌واقع اجرا می‌شدند. … ”کافران“، در این آیه، هم شامل مشرکان می‌شود و هم شامل اهل‌کتاب، یعنی تمام کسانی که به پیام اسلام کفر می‌ورزند. به نظر می‌آید که مدارا کاملاً از بیان این آیه رخت بربسته است.» [5]

پس، در این بخش از نوشتار، نشان دادیم که جنگ تهاجمی (برای گسترش اسلام) و کشتار مخالفان اسلام (تنها به دلیل مطیع شرع اسلام نشدن‌)، بخشی قطعی از شرع این دین می‌باشد. در واقع، همان‌طور که در دانش‌نامه‌یِ اسلام، بیان شده است، می‌توان به‌درستی نتیجه گرفت که «[در شرع اسلام] جنگ و قتال امری واحب است، حتّی اگر کافران آن را شروع نکرده باشند.» [6] در قرآن نیز، در آیه‌ی ۲۱۶ از سوره‌یِ البقرة، چنین آمده است: «قتال بر شما واجب گردید، در حالی‌که برای شما ناخوشایند است
.

آیاتِ ۳۹ از سوره‌یِ الحج و ۱۹۰ از سوره‌یِ البقرة

همان‌طور که گفتیم، برخی از اسلام‌گرایان با استناد به دو آیه‌یِ ۳۹ از سوره‌یِ الحج و ۱۹۰ از سوره‌یِ البقرة، ادعا می‌کنند که در قرآن جنگ تهاجمی برای گسترش اسلام یا حذف فیزیکی‌یِ مخالفان آن نفی شده است. این در حالی است که هیچ‌یک از این دو آیه، دلالتی بر چنین ادعایی ندارند و اگرهم می‌داشتند، با توجّه به متأخرتر بودن آیاتی چون ۵ و ۲۹ از سوره‌ی التوبة [7]، می‌بایستی آنان را حاوی احکامی منسوخ بدانیم.

آیه‌یِ ۳۹ از سوره‌یِ الحج، چنین است:

به کسانی [از مؤمنان] که با آنان قتال می‌شود، اجازه[یِ قتال] داده شده است، چراکه مورد ظلم واقع شده‌اند.

مفسّران و قرآن‌پژوهان عموماً این آیه را نخستین آیه از آیاتِ قتال دانسته‌اند. در این آیه، برای نخستین‌بار در قرآن، حق قتال برای دفاع از خود، در صورت موردِ تجاوز واقع شدن، به‌رسمیت شناخته شد. البته، واضح است که به‌رسمیت شناختن حق دفاع از خود، هیچ‌گونه دلالتی بر نفی یا منع توسل به قتال و کشتار برای گسترش اسلام و نابودی کفر، ندارد. این‌که حکومت اسلامی، در مرحله‌ای از حیات خود که قدرت نظامی محدودی دارد، تنها به دفاع از آن‌چه دارد بپردازد، و بعدها با افزایش قدرتش، علاوه بر جنگ دفاعی، به جنگ‌های تهاجمی نیز روی بیاورد، امری طبیعی می‌باشد.

آیه‌یِ ۱۹۰ از سوره‌یِ البقرة نیز، چنین است:

در راهِ الله، با كسانى كه با شما قتال می‌کنند، قتال کنید و از اندازه درنگذريد، زيرا الله تجاوزكاران را دوست نمى‏دارد.

این آیه، به گفته‌یِ پاره‌ای از مفسّران و قرآن‌پژوهان، مربوط به وقایع پس از واقعه‌یِ ”صلح الحديبية“ (در سال ۶۲۸ میلادی) می‌باشد. توجّه شود که بیان این آیه به‌هیچ‌عنوان لزوماً یا صرفاً دلالتی بر وجوبِ جنگ دفاعی ندارد، بلکه از ظاهر آن چنین برمی‌آید که در آن، به مسلمانان دستور داده شده که در جنگ (چه دفاعی و چه تهاجمی) با کسانی از کافران که در شرایطِ قتال با آنان هستند، قتال کنند. طبیعتاً، چنین معنایی به‌هیچ‌عنوان محدودکننده‌ی قتال مشروع به جنگِ دفاعی نیست. علامه طباطبایی، در تفسیرِ المیزان، ذیل این آیه، چنین می‌نویسد:

معلوم است كه معناى اين كلام [= عبارتِ «الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ»] اشتراط قتال به قتال نيست، و نمى‌خواهد بفرمايد اگر قتال كردند شما هم قتال كنيد. چون، در آيه، كلمه‌یِ ”أن“ (اگر) [به این شکل که «قاتلوهم أن قاتلوكم»] به‌كار نرفته است. از سوى ديگر، قيد نامبرده احترازى هم نمى‌تواند باشد، تا معنا اين شود كه تنها با مردان قتال كنيد نه با زنان و كودكان لشكر دشمن (كه بعضى اين‌طور معنا كرده‌اند). براى اينكه، قتال با زنان و اطفال كه قدرت بر قتال ندارند، عملى بى‌معنا است؛ معنا ندارد بفرمايد، با آنان مقاتله (جنگ طرفينى) مكن. بلكه، اگر منظور اين بود، بايد بفرمايد: زنان و كودكان را مكشيد. ظاهر آيه اين است كه فعلِ «يقاتلونكم» براى حال و وصفى باشد براى اشاره و معرفى دشمن، و مراد از جمله‌یِ «الذين يقاتلونكم،» ”الذين حالهم حال القتال مع المؤمنين“ باشد، يعنى كسانى كه حالشان حال قتال با مؤمنين است. (منبع)

واضح است که کافرانی که «حالشان حالِ قتال با مؤمنين است» تنها به آن دسته از کافرانی که به دار-الإسلام تهاجم و لشکرکشی کرده‌اند، محدود نمی‌گردد. به‌عنوان نمونه، در صورتی که حکومتِ اسلامی به بخشی از سرزمین‌های کافرانِ مجاور (به‌شکل تهاجمی و به‌طوری که خودْ آغازگر جنگ باشد) لشکرکشی کند — به این هدف که اسلام بر آن‌جا مستولی شود (یعنی: به قتالِ به‌اصطلاح «فِي سَبِيلِ اللّه» اقدام کند) — آن دسته از کافرانی که به‌منظورِ دفاع از سرزمین‌شان، به جنگ با آنان برخیزند، همان کافرانی هستند که «حالشان حالِ قتال با مؤمنین» می‌باشد و لشکر اسلام باید آنان را کشتار کند؛ البته، تا آنجا که یا همه به قتل برسند، و یا مجبور به تسلیم و ذلیل شوند. (نیز، رک. البقرة ۱۹۳؛ التوبة ۱-۵، ۲۹، ۱۲۳.)

همچنین، عبارتِ «وَلاَ تَعْتَدُواْ»، در صورتی که به این معنا باشد که لشکر اسلام نباید آغازگر قتال باشد، این به‌روشنی می‌تواند به آن معنا باشد که لشگر اسلام پیش از این قبیل یورش‌ها، ابتدا باید این کافرانِ مذکور را به تسلیم (یعنی، مسلمان شدن و یا، در صورتِ لزوم، پرداختِ ذلّت‌بارِ جِزیه) دعوت کند. در صورتی که آنان نپذیرفتند و تصمیم به قتال گرفتند (که یعنی، «حالشان حالِ قتال با مؤمنین شد»)، آن‌گاه است که لشگر اسلام بایستی یورش و قتال با آنان را آغاز کنند؛ با این هدف که یا به‌کل کشته و سرکوب شوند، و یا مجبور به تسلیم و ذلیل گردند. البته، عده‌ای از مفسّران جمله‌یِ «وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ» را به این معنا دانسته‌اند که قتال بایستی «فِي سَبِيلِ اللّه» (یعنی، از برای چیره‌شدن دین اسلام بر کافران) باشد، نه برای به چنگ آوردن غنیمت یا اهداف مشابه. این نیز تعبیر معقولی به نگر می‌رسد. [8]
.

نتیجه‌گیری

در این نوشتار به‌روشنی نشان دادیم که در قرآن، در آیاتی، صریحاً فرمان‌هایی آشکار به جنگِ تهاجمی (برای گسترش اسلام) و اقدام به کشتار و حذفِ فیزیکی مخالفان شرع این دین، وجود دارد. همچنین، اشاره‌های برخی از اسلام‌گرایان به برخی آیات، چون آیه‌یِ ۳۹ از سوره‌یِ الحج و ۱۹۰ از سوره‌یِ البقرة، و ادعای‌شان مبنی بر این‌که در این آیات چنین اقداماتی تقبیح یا نفی شده‌اند، در اصل همراه با تحریف متن آن‌ها می‌باشد. در واقع، این قبیل ادعاها عموماً چیزی جز‌ تعابیری غلط و بی‌پایه نیستند. کلاً، این ادعا که هرگونه جنگ تهاجمی و کشتار مذهبی در شرع اسلام نفی شده است، ادعایی غلط و گراف بیش نیست و اتفاقاً، دقیقاً عکس آن صادق می‌باشد.

———————————————————–

پی‌نوشت:

[1] برطبق بیان صریح این آیه، اهل‌کتاب بایستی در برابر مسلمانان، یک اقلیت حقیر و ذلیل باشند. عبارتِ به‌کاررفته در این آیه، عبارتِ «وَهُمْ صَاغِرُونَ» می‌باشد. در واژه‌نامه‌یِ عربی-به-انگلیسی‌یِ Edward William Lane، واژه‌یِ «صَاغِر» چنین معنا شده است: «در حالتِ خواری، حقارت، ذلت،  پستی یا خفت؛ یا راضی به خواری، حقارت، یا ذلت، و ظلم، یا زیان/آسیب ‌دیدن.» در سایر منابع چون مفردات، ابن منظور و کتاب العین و نیز در مهمترین منابع تفسیر (چون طبری، رازی، زمخشری، ابن کثیر، و بیضاوی) همین معنا برای این واژه ذکر شده است. در قرآن نیز،‌ در سایر مواردی که این واژه در آن‌ها به‌کار رفته است، همین معنا دریافت می‌شود. به‌عنوان نمونه، در آیه‌یِ ۱۳ از سوره‌ی الاعراف، الله به إِبْلِیس چنین می‌گوید: «فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ» که ترجمه‌‌اش به پارسی چنین می‌شود: «پس، از آن [= بهشت یا آن جایگاهِ والا] فرو-بیا! چون، تو را نرسد که در آن تکبّر کنی. پس، بیرون شو که قطعاً تو از خوارشدگان هستی.» در واقع، جایگاه اهل‌کتاب در بین مسلمانان هم، تحت سلطه‌یِ یک حکومت قرآنی/اسلامی، بایستی به‌سانِ چنین جایگاهی باشد.

[2] در این آیه و آیه‌یِ پیشین آن، چنین حکم شده است که پس از پایان یافتن ماه‌های حرام پیش‌رو (پس از صدور این حکم) و نیز قراردادهای موقتی صلح بین حکومت اسلام و دسته‌هایی از مشرکان (که به دلایل گوناگون سیاسی یا به دلایلی چون ضعف نظامی حکومت اسلام منعقد شده)، حکومت اسلام بایستی به‌طور جدّی و مستمر به حذف فیزیکی مشرکان و مخالفان اسلام بپردازد.

[3] Jurispridence in Muhammad’s Biography, by Dr. Muhammad Sa’id Ramadan al-Buti, Al Azhar, 7th edition, p 134.

[4] Ibid.

[5] Encyclopaedia of the Holy Qur’an, edited by Dr. N. K. Singh and A. R. Agwan, Copyright © Global Vision Publishing House, 1st edition (reprint 2006), Volume 1, p. 430.

[6] E. Tyan, “Jihad”, Encyclopedia of Islam, 2nd ed. (Leiden: Brill, 1965).

[7] سوره‌ی التوبة، در اواخر حکومت پیامبر اسلام، در سال‌های نهم تا دهم بعد از هجرت، نازل شده است. [*] در این سوره که در زمان اوج قدرت حکومت پیامبر اسلام بر سرزمین اعراب نازل شده است، صریحاً به جهاد ابتدایی (جنگ تهاجمی) گسترده برعلیه کافران به‌منظور گسترش قلمرو و افرایش قدرت این حکومت، فرمان داده شده است.

[*] Cf. Introduction to the Holy Qur’An, by Abd Al-Rahman Doi, Copyright © 1998 Prof. Abd Al-Rahman Doi, p. 43. Also: Ibid. 5, p. 431.

[8] البته، آیاتی نیز دربردارنده‌یِ وعده به غنیمت و افتخارآمیز بودن به‌دست آوردن آن موجودند  (مانندِ الاحزاب ۲۷؛ الفتح ۲۰).

———————————————————–

بازگشت به آرشیو مربوطه: بررسی‌یِ آیاتِ سرکوب و قتال در قرآن

———————————————————–

به این پست مراجعه شود:

https://nabard.wordpress.com/2012/09/29/mary-quran-contradiction